یا علی گفتیم و عشق آغاز شد... .
الحمد لله رب العالمین*
الرحمن الرحیم*
مالک یوم الدین*
خدایا سلام
مرد دستانش را به سوی اسمان دراز کردو گفت :خدایا سلام امشب میخوام با تو اندکی صحبت
کنم امشب به کسی برای شنیدن نیاز دارم به کسی برای گوش دادن به نگرانی و ترس هایم
خدایا تو خود شاهدی به تنهایی نمیتوانم….از تو میخواهم تا خانواده ام را در پناه خود حفظ کنی و
علیرغم سرنوشتی که برایشان رغم زده ای زندگی شان را پر از اطمینان و اعتماد نمایی و به من
ایمانی عطا کن تا بدون ترس و واهمه ای با لحظه لحظه ی زندگی ام روبرو شوم.خدایا از تو سپاس
گزارم که به حرف هایم گوش دادی شب بخیر .دوست دارم.انگاه زمزمه کرد:خدایا با من حرف بزن”
و سینه سرخی اواز خواند اما مرد نشنید.
پس دوباره گفت خدایا با من حرف بزن و اسمان غرشی کرد اما مرد باز هم نشنید و به اطراف
نگاهی انداخت و گفت:خدایا بگذار تا تو را ببینم و ستاره ای در اسمان روشن تر شد و چشمک
زد.اما مرد ندیدو فریاد زد: خدایا معجزه ای به من نشان بده نوزادی به دنیا امد و مرد باز هم متوجه
نشد و در نا امیدی گریه سر داد و گفت خدایا مرا لمس کن بگذار بدانم که تو در اینجا حضور داری.
پروانه ای روی شانه هایش نشست اما او انرا دور کرد….خدا در همین جاست همین نزدیکی
ها….در همین چیزهای به ظاهر ساده و بی اهمیت ولی نعمت های خداوند ممکن است ان طور
که منتظرش هستی به دستت نرسد؟
سلام دوستان ….
سلام … .