مدرسه علميه زينب كبري(س)- رفسنجان

فرهنگی - مهدوی
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

تبریک میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها

23 اردیبهشت 1391 توسط نخعي فرد

 

 

 

مبارک باد روز میلاد دختر گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله، فاطمه زهراسلام الله علیها، سیده نسوان عالمیان و سلاله پاکش حضرت روح الله رضوان الله علیه گرامی باد این ایام خجسته بر همه بانوان مسلمان و بر همه پیروان مکتب گرانقدرش؛ همه آنان که در صدف عفاف و حیا مروارید وجود را پروراندند و قدم به وادی عشق زهراسلام الله علیها نهادند. مبارک باد این میلاد فرخنده، بر همه آنان که پرورش اسلامی را در روح فرزندانشان جاری ساختند و مُهر رستگاری بر قلبهایشان زدند.

 نظر دهید »

بخش بیست و پنجم نامه ی نهج البلاغه امیرالمومنین علی(ع)

23 اردیبهشت 1391 توسط نخعي فرد

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

َارَبَةِ، وَعِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى الْبَذْلِ، وَعِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ، وَعِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللِّینِ، وَعِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى الْعُذْرِ، حَتَّى کَأَنَّکَ لَهُ عَبْدٌ، وَکَأَنَّهُ ذُو نِعْمَة عَلَیْکَ وَإِیَّاکَ أَنْ تَضَعَ ذَلِکَ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ، أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ بِغَیْرِ أَهْلِهِ. لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِیقِکَ صَدِیقاً فَتُعَادِیَ صَدِیقَکَ، وَامْحَضْ أَخَاکَ النَّصِیحَةَ، حَسَنَةً کَانَتْ أَوْ قَبِیحَةً، وَتَجَرَّعِ الْغَیْظَ فَإِنِّی لَمْ أَرَ جُرْعَةً أَحْلَى مِنْهَا عَاقِبَةً، وَلاَ أَلَذَّ مَغَبَّةً. وَلِنْ لِمَنْ غَالَظَکَ، فَإِنَّهُ یُوشِکُ أَنْ یَلِینَ لَکَ، وَخُذْ عَلَى عَدُوِّکَ بِالْفَضْلِ فَإِنَّهُ أَحْلَى الظَّفَرَیْنِ. وَإِنْ أَرَدْتَ قَطِیعَةَ أَخِیکَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِکَ بَقِیَّةً یَرْجِعُ إِلَیْهَا إِنْ بَدَا لَهُ ذَلِکَ یَوْماً مَا. وَمَنْ ظَنَّ بِکَ خَیْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ.

ترجمه بخش بیست و پنجم

فرزندم! در مقابل برادر دینى خود این امور را بر خود تحمیل کن: به هنگام قطع رابطه از ناحیه او، تو پیوند برقرار نما و در زمان قهر و دوریش به او نزدیک شو، در برابر بخلش، بذل و بخشش و به وقت دورى کردنش نزدیکى اختیار کن، به هنگام سخت گیریش نرمش و به هنگام جرم، عذرش را بپذیر، آن گونه که گویا تو بنده او هستى و او صاحب نعمت توست; اما بر حذر باش از اینکه این کار را در غیر محلش قرار دهى یا درباره کسى که اهلیّت ندارد به کار بندى. هرگز دشمن دوست خود را به دوستى مگیر که با این کار به دشمنى با دوست خود برخاسته اى. نصیحت خالصانه خود را براى برادرت مهیا ساز، خواه این نصیحت براى او زیبا و خوشایند باشد یا زشت و ناراحت کننده.
خشم خود را جرعه جرعه فرو بر که من جرعه اى شیرین تر و خوش عاقبت تر و لذت بخش تر از آن ندیدم. با کسى که نسبت به تو با خشونت رفتار مى کند نرمى کن که امید مى رود به زودى در برابر تو نرم شود. با دشمن خود با فضل و کرم رفتار کن که در این صورت از میان دو پیروزى پیروزى از طریق خشونت و پیروزى از طریق محبّت شیرین ترین را برگزیده اى. اگر خواستى پیوند برادرى و رفاقت را قطع کنى جایى براى آشتى بگذار که اگر روزى خواست باز گردد بتواند. کسى که درباره تو گمان نیکى ببرد با عمل خود گمانش را تصدیق کن

شرح و تفسیر بخش بیست و پنجم

در برابر بدى ها نیکى کن!

امام علیه السلام در این بخش از وصیّت نامه وظیفه انسان را در برابر دوستانش ضمن چند توصیه بیان مى فرماید; نخست مى گوید: “در برابر برادر دینى خود این امور را بر خویش تحمیل کن: به هنگام قطع رابطه از ناحیه او، تو پیوند برقرار نما و در زمان قهر و دوریش به او نزدیک شو، در برابر بخلش، بذل و بخشش و به وقت دورى کردنش نزدیکى اختیار کن، به هنگام سخت گیریش نرمش و به هنگام جرم عذرش را بپذیر آن گونه که گویا تو بنده او هستى و او صاحب نعمت توست”; احْمِلْ نَفْسَکَ مِنْ أَخِیکَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَى الصِّلَةِ، وَعِنْدَ صُدُودِهِ عَلَى اللَّطَفِ وَالْمُقَارَبَةِ، وَعِنْدَ جُمُودِهِ4 عَلَى الْبَذْلِ، وَعِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ، وَعِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللِّینِ، وَعِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى الْعُذْرِ، حَتَّى کَأَنَّکَ لَهُ عَبْدٌ، وَکَأَنَّهُ ذُو نِعْمَة عَلَیْکَ.

امام علیه السلام در این توصیه، فرزند خود را از مقابله به مثل در برابر خشونت و بى محبتى دوستان، بر حذر مى دارد و در ضمن شش جمله مقابله به ضد را در این گونه موارد توصیه مى کند، چرا که مقابله به مثل پایه و اساس دوستى را به خطر مى افکند و انسان دوستان خود را از دست مى دهد; ولى اگر در برابر بى مهرى مهر ورزد و در برابر بدى ها نیکى کند، به زودى دوستش به اشتباه خود پى مى برد و شرمنده مى شود و در مقام جبران بر مى آید و پایه هاى دوستى محکم تر از پیش مى شود.

عبارات امام علیه السلام در اینجا در واقع شرح چیزى است که در قرآن کریم آمده است: “ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمیمٌ * وَما یُلَقّاها إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَما یُلَقّاها إِلاّ ذُو حَظّ عَظیم; بدى را با نیکى دفع کن ناگاه خواهى دید همان کس که میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است اما جز کسانى که داراى صبر و استقامتند به این مقام نمى رسند و جز کسانى که بهره عظیمى از ایمان و تقوا دارند به آن نائل نمى شوند”.

گرچه این آیه در مورد دشمنان است، ولى به طور مسلّم درباره دوستان نیز صادق خواهد بود. سیره پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله و ائمه هُدى علیهم السلام و علماى بزرگ نیز همین معنا را نشان مى دهد که جز در موارد استثنایى در برابر بدى هاى دوستان و دشمنان، به مقابله به مثل بر نمى خواستند.

از آنجا که بعضى از افراد پست و کوته فکر ممکن است از این گونه رفتار سوء استفاده کنند، امام علیه السلام این گروه را استثنا کرده مى فرماید: “اما بر حذر باش از اینکه این کار را در غیر محلش قرار دهى یا درباره کسى که اهلیت ندارد به کار بندى”; وَإِیَّاکَ أَنْ تَضَعَ ذَلِکَ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ، أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ بِغَیْرِ أَهْلِهِ.

تفاوت جمله “وَإِیَّاکَ أَنْ تَضَعَ …” و جمله “أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ …” در این است که جمله دوم به افراد نااهل و لجوج و کینه توز اشاره دارد که نیکى در برابر بدى آنها سبب جرأت و جسارتشان مى شود و مانند “ترحم بر پلنگ تیز دندان” است; ولى جمله اوّل ناظر به کسانى است که چنین حالتى ندارند; اما نیکى هاى مکرر در برابر بى مهرى هاى آنها چه بسا سبب اشتباهشان مى شود و خیال مى کنند کار خوبى انجام داده اند.

تعبیر به “احْمِلْ” در آغاز این توصیه اشاره به این است که خوبى کردن در برابر بدى گرچه براى انسان مشکل است; ولى باید آن را بر خود تحمیل کرد.

حضرت در دومین توصیه مى فرماید: “هرگز دشمن دوست خود را به دوستى مگیر که با این کار به دشمنى با دوست خود برخاسته اى”; لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِیقِکَ صَدِیقاً فَتُعَادِیَ صَدِیقَکَ.

این عملى منافقانه است که انسان هم با دوستش دوستى کند و هم با دشمن دوستش; این روش کسانى است که دوستى صادقانه ندارند و هدفشان این است که از هر کسى بهره بگیرند و در این راه از کارهاى ضد و نقیض نیز پروا ندارند.

البتّه این در جایى است که دشمنى دشمن ظالمانه باشد نه آنجا که دوست ما کار خلافى کرده و کار خلافش سبب دشمنى افرادى شده است.

نیز این سخن در جایى است که هدف از طرح دوستى با دشمنِ دوست اصلاح میان آنها نبوده باشد که اگر این کار به منظور اصلاح ذات البین باشد نه تنها زشت و ناپسند نیست، بلکه کارى بسیار شایسته است.

شایان توجّه است که اندرز امام علیه السلام در اینجا تنها درباره اشخاص صادق نیست، بلکه درباره گروه ها و ملت ها و دولت ها نیز صادق است، هرچند در دنیاى امروز بسیارند دولت هایى که با طرفین دعوا طرح دوستى مى ریزند بى آنکه قصد صلح و سازشى داشته باشند، بلکه هدفشان این است که از هر دو براى تأمین منافع شخصى خود استفاده کنند. هم با ما دوستند و هم با دشمنان ما و جالب اینکه آن را پنهان نمى دارند; آشکارا با ما طرح دوستى عمیق مى ریزند و آشکارا با دشمنان ما نرد عشق مى بازند.

شخصى به امیر مؤمنان على علیه السلام عرض کرد: من هم تو را دوست دارم و هم فلان شخص را ـ و نام بعضى از دشمنان امام علیه السلام را برد ـ در بعضى از روایات آمده که نام معاویه را برد امام علیه السلام فرمود: تو الان یک چشمى هستى یا به کلى نابینا شو و دشمنانم را دوست بدار و یا کاملاً بینا باش و مرا دوست دار.

در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: کسى خدمتش عرض کرد: فلان کس شما را دوست مى دارد; ولى در بیزارى از دشمنانتان ضعیف است فرمود: “هَیْهَاتَ کَذَبَ مَنِ ادَّعَى مَحَبَّتَنَا وَلَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا; هیهات دروغ مى گوید کسى که ادعاى محبّت ما مى کند و از دشمنان ما بیزارى نمى جوید”

قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله مى فرماید: “لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُم; هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمى یابى که با دشمنان خدا و پیامبرش دوستى کنند، هرچند فرزند پدران، یا پسران یا برادران یا خویشاوندانشان باشند”.

سپس در سومین توصیه در این بخش از وصیّت نامه مى فرماید: “نصیحت خالصانه خود را براى برادرت مهیا ساز خواه این نصیحت زیبا و خوشایند باشد یا زشت و ناراحت کننده”; وَامْحَضْ أَخَاکَ النَّصِیحَةَ، حَسَنَةً کَانَتْ أَوْ قَبِیحَةً.

اشاره به اینکه بسیار مى شود که دوستان انسان از نصایحى که ممکن است سبب آزردگى خاطر ما شود پرهیز مى کنند و حقایق را کتمان مى نمایند. آنها در واقع نصیحت کننده با اخلاص نیستند، زیرا اگر مشکل کسى را به او بگویند و موقتاً ناراحت شود; ولى او را از خطر و ضرر یا از گناهى رهایى بخشند بسیار بهتر از آن است که لب فرو بندند و او را در دام مشکلات و خطرات رها سازند.

متأسّفانه بسیارند کسانى که روى همین گونه ملاحظات از اندرزهاى به موقع صرف نظر مى کنند و خدا را از خود ناراضى و به خلق خدا خیانت مى نمایند.

جالب اینکه در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: “أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَى إِلَیَّ عُیُوبِی; محبوب ترین دوستان من آنها هستند که عیوب مرا به من هدیه مى کنند”.

یعنى انسان عاقل نه تنها نباید از بیان عیوب خود بر زبان دیگران ناراحت شود، بلکه آنها را به گفتن این عیوب تشویق کند.

در حدیث پرمعناى دیگرى از امام باقرعلیه السلام چنین نقل شده است که به یکى از دوستانش فرمود: “اتَّبِعْ مَنْ یُبْکِیکَ وَهُوَ لَکَ نَاصِحٌ وَلاَ تَتَّبِعْ مَنْ یُضْحِکُکَ وَهُوَ لَکَ غَاشٌّ; از کسى پیروى کن که تو را مى گریاند; اما خالصانه سخن مى گوید و از آن کس بپرهیز که تو را مى خنداند اما ناخالصانه حرف مى زند و زشتى هایت را در نظرت زیبا نشان مى دهد”.

امام علیه السلام در چهارمین توصیه اش مى فرماید: “خشم خود را جرعه جرعه فرو بر که من جرعه اى شیرین تر و خوش عاقبت تر و لذت بخش تر از آن ندیدم”; وَتَجَرَّعِ الْغَیْظَ فَإِنِّی لَمْ أَرَ جُرْعَةً أَحْلَى مِنْهَا عَاقِبَةً وَلاَ أَلَذَّ مَغَبَّةً

امام علیه السلام در اینجا خشم را به داروى تلخى تشبیه مى کند که نوشیدنش سخت و طاقت فرساست و به همین دلیل انسان ناچار است آن را کم کم و به صورت جرعه جرعه بنوشد; ولى دارویى بسیار شفابخش است و عاقبتش شیرین و لذیذ، زیرا انسان را از شرمسارى و ندامت و پشیمانى و زیان هاى بسیار که غالباً به هنگام خشم در صورت عدم خویشتن دارى دامان انسان را مى گیرد، نجات مى دهد.

در کافى از امام باقرعلیه السلام نقل شده است که فرمود: پدرم به من چنین نصیحت کرد: “یَا بُنَیَّ مَا مِنْ شَیْء أَقَرَّ لِعَیْنِ أَبِیکَ مِنْ جُرْعَةِ غَیْظ عَاقِبَتُهَا صَبْرٌ وَمَا مِنْ شَیْء یَسُرُّنِی أَنَّ لِی بِذُلِّ نَفْسِی حُمْرَ النَّعَمِ; فرزندم چیزى همچون صبر در هنگام خشم مایه روشنى چشم من نخواهد بود و من دوست ندارم نفس خویش را به هنگام غضب ذلیل سازم هرچند ثروت هاى عظیمى در برابر آن به دست آورم”.

در حدیثى نیز از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: “مَنْ کَظَمَ غَیْظاً وَلَوْ شَاءَ أَنْ یُمْضِیَهُ أَمْضَاهُ أَمْلاََ اللهُ قَلْبَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ رِضَاهُ; کسى که خشم خود را فرو برد در آنجا که مى تواند بر طبق آن عمل کند ولى خوددارى نماید خداوند روز قیامت قلبش را از خوشنودى خود پر مى کند”.

در پنجمین توصیه مى افزاید: “با کسى که با تو به خشونت رفتار مى کند نرمى کن که امید مى رود به زودى در برابر تو نرم شود”; وَلِنْ لِمَنْ غَالَظَکَ فَإِنَّهُ یُوشِکُ أَنْ یَلِینَ لَکَ.

بسیارند کسانى که در هنگام خشونت راه خشونت را پیش مى گیرند و خشونت ها به صورت تصاعدى پیش مى رود و گاه به جاهاى خطرناک مى رسد; ولى اگر انسان بر نفس خویش مسلط باشد و با اراده و تصمیم خود را در برابر خشونت ها کنترل کند و به جاى خشونت، راه نرمش را پیش گیرد، نه تنها خشونت ها پایان مى گیرد، بلکه جاى خود را به دوستى و محبّت و نرمش مى دهد همان گونه که قرآن مجید بر این معنا تأکید مى نهد و نیکى را در برابر بدى توصیه مى کند و نیکى را سبب جلب دوستى مى داند.

حضرت در ششمین توصیه مى فرماید: “با دشمن خود با فضل و کرم رفتار کن که در این صورت از میان دو پیروزى پیروزى از طریق خشونت و پیروزى از طریق محبّت شیرین ترین را برگزیده اى”; وَخُذْ عَلَى عَدُوِّکَ بِالْفَضْلِ فَإِنَّهُ أَحْلَى الظَّفَرَیْنِ.

این جمله در واقع تاکیدى است بر آنچه در توصیه هاى قبل آمد; ولى با تعبیرى دلپذیر مى فرماید: تو ممکن است از طریق شدت و خشونت بر دشمنت پیروز شوى و نیز ممکن است از طریق ابراز محبّت و دوستى; به یقین دومى شیرین تر است و عاقبت بهترى دارد، چرا که در آینده بیم خشونتى نخواهى داشت در حالى که اگر با خشونت پیروز شوى هر زمان انتظار خشونت جدیدى از سوى دشمن خواهى داشت و به تعبیر دیگر در روش اوّل دشمن همچنان دشمن باقى مى ماند در حالى که در روش دوم، دشمن مبدل به دوست مى گردد.

در کتاب مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانى داستان جالبى در این زمینه از موسى بن جعفرعلیهما السلام نقل مى کند که مردى از خاندان عمر چون حضرت موسى بن جعفرعلیه السلام را مى دید، به امیرالمؤمنین على علیه السلام دشنام مى داد تا حضرت را ناراحت کند. یکى از دوستان امام علیه السلام عرض کرد اجازه دهید آن مرد ناصبى را به قتل برسانیم. امام علیه السلام فرمود: نه سپس سوار شد و به سوى مزرعه آن مرد ناصبى رفت و با مرکب خود مقدارى از زراعت او را پایمال کرد. مرد ناصبى فریاد برآورد: زراعت ما را پایمال نکن. امام علیه السلام به خاطر مصالحى گوش به حرف او نداد و همچنان پیش آمد تا نزد او رسید و با او به شوخى و مزاح پرداخت سپس فرمود: چقدر هزینه کشت این زراعت تو شده است عرض کرد: صد دینار. فرمود: چقدر امید دارى که سود کنى؟ عرض کرد: نمى دانم. امامعلیه السلامفرمود: نگفتم چقدر سود مى کنى گفتم: چقدر امید دارى سود کنى؟ عرض کرد: صد دینار. امامعلیه السلام سیصد دینار در آورد و به او بخشید. آن مرد برخاست و سر امام علیه السلام را بوسید. هنگامى که امام علیه السلام بعد از این ماجرا وارد مسجد شد آن مرد ناصبى برخاست سلام کرد و گفت: “اَللهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه; خدا مى داند رسالت و نبوّت خود را در چه خاندانى قرار دهد” یاران آن مرد ناصبى برخاستند و او را نهى کردند و گفتند: این چه کارى است که مى کنى؟ مرد ناصبى به آنها دشنام داد. در اینجا امام علیه السلام به یارانش فرمود: کدام یک بهتر بود آنچه را شما مى خواستید یا آنچه را من مى خواستم؟

آن گاه امام علیه السلام در هفتمین توصیه مى فرماید: “اگر خواستى پیوند برادرى و رفاقت را قطع کنى جایى براى آشتى بگذار که اگر روزى خواست باز گردد بتواند”; وَإِنْ أَرَدْتَ قَطِیعَةَ أَخِیکَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِکَ بَقِیَّةً یَرْجِعُ إِلَیْهَا إِنْ بَدَا لَهُ ذَلِکَ یَوْماً مَا.

اشاره به اینکه هم چنان که انسان در دوستى باید حد اعتدال را نگه دارد و همه اسرار خویش را نزد دوستش فاش نکند که اگر روزى دوستى مبدل به دشمنى شد گرفتار زیان و خسران نشود، همین گونه اگر انسان پیوند دوستى را برید نباید تمام پل هاى پشت سر خود را ویران سازد، زیرا بسیار مى شود که طرف پشیمان مى گردد و مى خواهد به دوستى بر گردد; ولى راهى در برابر او باقى نمانده است.

همین تعبیر به صورت جامع ترى در کلام دیگرى از امیر مؤمنان علیه السلام مطابق آنچه در بحارالانوار آمده دیده مى شود که مى فرماید: “أَحْبِبْ حَبِیبَکَ هَوْناً مَا فَعَسَى أَنْ یَکُونَ بَغِیضَکَ یَوْماً مَا وَأَبْغِضْ بَغِیضَکَ هَوْناً مَا فَعَسَى أَنْ یَکُونَ حَبِیبَکَ یَوْماً مَا; با دوستت در حد اعتدال دوستى کن شاید روزى دشمنت شود و با دشمنت در حد اعتدال دشمنى کن شاید روزى دوستت شود مبادا از کارهایى که در حق او کردى شرمنده شوى”.

به گفته ابن ابى الحدید بعضى از دانشمندان این مطلب را به بیان دیگرى گفته اند: “إذا هَوَیْتَ فَلا تَکُنْ غالِیاً وَإِذا تَرَکْتَ فَلا تَکُنْ قالِیاً; هرگاه به کسى علاقه مند شدى راه غلو را درپیش نگیر و هرگاه او را رها ساختى راه عداوت را در پیش مگیر”.

حضرت در آخرین و هشتمین توصیه این بخش از وصیّت نامه مى فرماید: “کسى که درباره تو گمان نیکى ببرد با عمل گمانش را تصدیق کن”; وَمَنْ ظَنَّ بِکَ خَیْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ.

اشاره به اینکه اگر مثلا تو را اهل خیر و بذل و بخشش و سخاوت مى داند و از تو چیزى خواست به او کمک کن تا گمان او را تصدیق کرده باشى و بزرگوارى تو تثبیت شود.

این گونه رفتار دو مزیّت دارد; هم خوش بینى و حسن ظن مردم را تثبیت مى کند و هم با این خوش بینى ها انسان به راه خیر کشیده مى شود.

بسیار اتفاق مى افتد که افرادى نزد انسان مى آیند و مى گویند مشکلى داریم که گمان مى کنیم تنها به دست تو حل مى شود انسان باید در حل مشکل چنین افرادى بکوشد و حسن ظن آنها را به سوء ظن تبدیل نکند.

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

 نظر دهید »

بخش بیست و چهارم نامه ی نهج البلاغه امیرالمومنین علی(ع)

21 اردیبهشت 1391 توسط نخعي فرد

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

نْ مَنْطِقِکَ، وَحِفْظُ مَا فِی الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِکَاءِ، وَحِفْظُ مَا فِی یَدَیْکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ طَلَبِ مَا فِی یَدَیْ

غَیْرِکَ. وَمَرَارَةُ الْیَأْسِ خَیْرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَى النَّاسِ، وَالْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَیْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُورِ، وَالْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ، وَرُبَّ سَاع فِیمَا یَضُرُّهُ! مَنْ أَکْثَرَ أَهْجَرَ، وَمَنْ

تَفَکَّرَ أَبْصَرَ. قَارِنْ أَهْلَ الْخَیْرِ تَکُنْ مِنْهُمْ، وَبَایِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ، بِئْسَ الطَّعَامُ الْحَرَامُ! وَظُلْمُ الضَّعِیفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ! إِذَا کَانَ الرِّفْقُ خُرْقاً کَانَ الْخُرْقُ

رِفْقاً. رُبَّمَا کَانَ الدَّوَاءُ دَاءً، وَالدَّاءُ دَوَاءً، وَرُبَّمَا نَصَحَ غَیْرُ النَّاصِحِ، وَغَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ. وَإِیَّاکَ وَالاِتِّکَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْکَى وَالْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ،

 

وَخَیْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَکَ. بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَکُونَ غُصَّةً. لَیْسَ کُلُّ طَالِب یُصِیبُ، وَلاَ کُلُّ غَائِب یَئُوبُ. وَمِنَ الْفَسَادِ إِضَاعَةُ الزَّادِ، وَمَفْسَدَةُ الْمَعَادِ. وَلِکُلِّ

 

أَمْر عَاقِبَةٌ، سَوْفَ یَأْتِیکَ مَا قُدِّرَ لَکَ. التَّاجِرُ مُخَاطِرٌ، وَرُبَّ یَسِیر أَنْمَى مِنْ کَثِیر! لاَ خَیْرَ فِی مُعِین مَهِین، وَلاَ فِی صَدِیق ظَنِین. سَاهِلِ الدَّهْرَ مَا ذَلَّ لَکَ

 

قَعُودُهُ، وَلاَ تُخَاطِرْ بِشَیْء رَجَاءَ أَکْثَرَ مِنْهُ، وَإِیَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِیَّةُ اللَّجَاجِ.

 

 

 

 

ترجمه بخش بیست و چهارم

 

فرزندم! جبران آنچه بر اثر سکوت خود از دست داده اى آسان تر از جبران آن است که بر اثر سخن گفتن از دست مى رود، و نگه دارى آنچه در ظرف

 

است با محکم بستن دهانه آن امکان پذیر است و حفظ آنچه در دست دارى، نزد من محبوب تر از درخواست چیزى است که در دست دیگرى است.

تلخى یأس از آنچه در دست مردم است بهتر است از دراز کردن دست تقاضا به سوى آنها و درآمد کم همراه با پاکى و درست کارى بهتر از ثروت فراوان

توأم با فجور و گناه است و انسان اسرار خویش را بهتر از هر کس دیگر نگه دارى مى کند و بسیارند کسانى که بر زیان خود تلاش مى کنند.

 

کسى که پرحرفى کند سخنان ناروا و بى معنا فراوان مى گوید. هر کس اندیشه خود را به کار گیرد حقایق را مى بیند و راه صحیح را انتخاب مى کند. به

نیکوکاران و اهل خیر نزدیک شو تا از آنها شوى و از بدکاران و اهل شر دور شو تا از آنها جدا گردى. بدترین غذاها غذاى حرام است و ستم بر ناتوان

زشت ترین ستم هاست. در آنجا که رفق و مدارا سبب خشونت مى شود خشونت مدارا محسوب خواهد شد; چه بسا داروها سبب بیمارى گردد و چه بسا

بیمارى هایى که داروى انسان است، گاه کسانى که اهل اندرز نیستند اندرزى مى دهند و آن کس که اهل اندرز است و از او نصیحت خواسته شده خیانت

 

مىکند.

 

از تکیه کردن بر آرزوها برحذر باش که سرمایه احمق ها است. عقل، حفظ و نگهدارى تجربه هاست و بهترین تجربه هاى تو آن است که به تو اندرز

دهد، فرصت را پیش از آنکه از دست برود و مایه اندوه گردد غنیمت بشمار. نه هرکس طالب چیزى باشد به خواسته اش مى رسد و نه هرکس که از نظر

پنهان شد باز مى گردد. تباه کردن زاد و توشه نوعى فساد است و سبب فاسد شدنِ معاد. هر کارى سرانجامى دارد و باید مراقب سرانجام آن بود. آنچه

برایت مقدر شده به زودى به تو خواهد رسید. هر بازرگانى خود را به مخاطره مى اندازد. همواره دنبال فزونى مباش زیرا چه بسا سرمایه کم از سرمایه زیاد

 

پربرکت تر و رشدش بیشتر است. نه در کمک کارِ پست خیرى است و نه در دوستِ متهم فایده اى، تا روزگار در اختیار توست به آسانى از آن بهره گیر و

هیچ گاه نعمتى را که دارى براى آنکه بیشتر به دست آورى به خطر مینداز. از سوار شدن بر مرکب سرکش لجاجت برحذر باش که تو را بیچاره مى کند.

 

شرح و تفسیر بخش بیست و چهارم

 

بیست و هفت اندرز گرانبها

 

امام علیه السلام در این بخش از وصیّت نامه نورانیش مجموعه اى از اندرزهاى گوناگون به فرزندش مى دهد که هر یک به تنهایى نکته مهمى را در بر

 

دارد و مجموعه اش برنامه مبسوطى براى زندگى سعادتمندانه هر انسانى است.

 

نخست مى فرماید: “جبران آنچه بر اثر سکوت خود از دست داده اى آسان تر از جبران آن است که بر اثر سخن گفتن از دست رفته”; وَتَلاَفِیکَ مَا فَرَطَ

مِنْ صَمْتِکَ أَیْسَرُ مِنْ إِدْرَاکِکَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِکَ.

 

اشاره به اینکه انسان اگر از گفتن چیزى خوددارى و صرف نظر کند و بعد بفهمد این سکوت اشتباه بوده فورا مى تواند آن را تلافى و تدارک کند در حالى

که اگر سخنى بگوید و بعد بفهمد این سخن اشتباه بوده و یا گفتنى نبوده است بازگرداندن آن امکان پذیر نیست; همانند آبى است که به روى زمین

ریخته مى شود و جمع کردن آن عادتا غیر ممکن است.

 

در ادامه این سخن، راه صحیح را براى رسیدن به این مقصود با ذکر مثالى نشان مى دهد و مى فرماید: “نگه دارى آنچه در ظرف است با محکم بستن

دهانه آن امکان پذیر است”; وَحِفْظُ مَا فِی الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِکَاءِ.

 

“وِعاء; ظرف” همان قلب و روح انسان است و “وکاء; ریسمانى است که دهانه مشک را با آن مى بندند” اشاره به زبان و دهان انسان که اگر انسان آن را

در اختیار خود بگیرد سخنان ناموزون یا کلماتى که موجب پشیمانى است از او صادر نمى شود.

 

حضرت در دومین توصیه مى فرماید: “و حفظ آنچه در دست دارى، نزد من محبوب تر از درخواست چیزى است که در دست دیگرى است”; وَحِفْظُ مَا

 

فِی یَدَیْکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ طَلَبِ مَا فِی یَدَیْ غَیْرِکَ.

 

اشاره به اینکه بسیارند کسانى که بر اثر اسراف و تبذیر اموال خود را از دست مى دهند و نیازمند به دیگران مى شوند و عزت و حیثیت خود را بر سر آن

مى نهند. هر گاه انسان، اعتدال و اقتصاد را در زندگى از دست ندهد نیازمند به دیگران نخواهد شد، بنابراین توصیه مزبور هرگز به معناى دعوت به بخل

نیست بلکه به معناى دعوت به میانه روى و اعتدال و ترک اسراف و تبذیر است.

 

آن گاه امام علیه السلام در سومین توصیه خود که در ارتباط با توصیه قبل است مى فرماید: “تلخى یأس از آنچه در دست مردم است بهتر است از دراز

کردن دست تقاضا به سوى آنها”; وَمَرَارَةُ الْیَأْسِ خَیْرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَى النَّاسِ.

 

منظور از “یأس” در این عبارت همان ناامیدى است که انسان بر خود تحمیل مى کند، به گونه اى که راه طلب از دیگرن را بر خویش مى بندد. این کار

گرچه تلخ است ; ولى سبب عزت و شرف انسان مى شود و به همین دلیل، امام علیه السلام این تلخى را از شیرینى طلب بهتر مى شمرد.

 

تعبیر به “اَلْیأس عَمّا فى أیْدِى النّاسِ” به عنوان یک ارزش و فضیلت در روایات متعدّدى از معصومان آمده است از جمله در حدیثى از امام باقرعلیه

السلاممى خوانیم: “وَخَیْرُ الْمَالِ الثِّقَةُ بِاللهِ وَالْیَأْسُ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ; بهترین سرمایه اعتماد بر ذات پاک خدا و مأیوس بودن از چیزى است که در

دست مردم است”.

 

این سخن بدان معنا نیست که انسان، تعاون و همکارى با مردم را در زندگى از دست دهد، زیرا زندگى اجتماعى چیزى جز تعاون و همکارى نیست، بلکه

منظور این است که چشم طمع بر اموال مردم ندوزد و سربار مردم نشود و با تلاش، براى معاش بکوشد.

 

به گفته شاعر:

 

وَإِنْ کانَ طَعْمُ الْیَأْسِ مُرّاً فَإِنَّهُ *** أَلَذُّ وَأَحْلى مِنْ سُؤالِ الاَْراذِلِ

 

اگر چه طعم یأس، تلخ است ولى شیرین تر و لذت بخش تر از درخواست و تقاضا از افراد رذل و پست است.

 

آن گاه در چهارمین توصیه مى افزاید: “درآمد کم همراه با پاکى و درست کارى بهتر از ثروت فراوان توأم با فجور و گناه است”; وَالْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَیْرٌ

مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُورِ.

 

عفت از نظر لغت و موارد استعمال نزد علماى اخلاق، تنها به معناى خودنگهدارى جنسى نیست، بلکه هرگونه خویشتن دارى از گناه را شامل مى شود و

در جمله بالا به این معناست، زیرا بعضى به هر گناه و زشتى تن در مى دهند تا ثروتى را از این سو و آن سو جمع آورى کنند اما مؤمنان پاک دل ممکن

است از طریق حلال و خالى از هرگونه گناه به ثروت کمترى برسند; امامعلیه السلاممى فرماید این را بر آن ترجیح بده.

 

 

حضرت در پنجمین توصیه مى فرماید: “انسان اسرار خویش را بهتر از هر کس دیگر نگهدارى مى کند”; وَالْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ.

 

زیرا انسان، نسبت به اسرار خود از همه دلسوزتر است، چون افشاى آنها گاه موجب ضرر و زیان و گاه سبب آبرو ریزى و هتک حیثیت او مى شود در حالى

که دیگران از افشاى سر او ممکن است هیچ آسیبى نبینند، بنابراین اگر مى خواهد اسرارش محفوظ شود باید در صندوق سینه خود آن را محکم نگه دارد،

همان گونه که در کلمات قصار امام علیه السلام آمده است “صَدْرُ الْعاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ; سینه انسان خردمند صندوق اسرار اوست”.

 

در ششمین توصیه مى فرماید: “بسیارند کسانى که بر زیان خود تلاش مى کنند”; وَرُبَّ سَاع فِیمَا یَضُرُّهُ.

 

اشاره به اینکه سعى و تلاش باید روى حساب باشد. به بیان دیگر، تلاش باید با تدبیر توأم گردد نکند انسان با دست خویش ریشه خود را قطع کند که

این بدترین نوع مصیبت است.

 

در هفتمین توصیه مى فرماید: “کسى که پرحرفى مى کند سخنان ناروا و بى معنا فراوان مى گوید”; مَنْ أَکْثَرَ أَهْجَرَ.

 

آرى یکى از فواید سکوت، گرفتار نشدن در دام سخنان بى معناست و این بسیار به تجربه رسیده که افراد پر حرف پرت و پلا زیاد مى گویند، زیرا سخنان

 

سنجیده و حساب شده، فکر و مطالعه مى خواهد در حالى که افراد پر حرف مجالى براى فکر ندارند. امام علیه السلام در غررالحکم عواقب سوء زیادى

براى افراد پر حرف بیان فرموده از جمله اینکه “مَنْ کَثُرَ کَلامُهُ زَلَّ; کسى که سخن بسیار گوید لغزش فراوان خواهد داشت” و همین امر آبروى او را

مى برد و سبب خوارى و رسوایى مى گردد به عکس کسانى که کم و سنجیده سخن مى گویند، سبب آبرومندى خود مى شوند و به گفته شاعر:

 

کم گوى و گزیده گوى چون در *** تا ز اندک تو جهان شود پر

 

در هشتمین توصیه مى فرماید: “هر کس اندیشه خود را به کار گیرد حقایق را مى بیند و راه صحیح را انتخاب مى کند”; وَمَنْ تَفَکَّرَ أَبْصَرَ.

 

اهمّیّت تفکر در همه امور دنیا و آخرت چیزى نیست که بر کسى مخفى باشد و تمام افراد پیروزمند و موفق همین راه را پیموده اند.

 

قرآن مجید در این باره مى فرماید: “کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمُ الاْیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُون * فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَة; این چنین خداوند آیات را براى شما روشن

مى سازد; شاید بیندیشید. * درباره دنیا و آخرت”.

 

در نهمین توصیه مى فرماید: “به نیکوکاران و اهل خیر نزدیک شو تا از آنها شوى و از بدکاران و اهل شر دور شو تا از آنها جدا گردى”; قَارِنْ أَهْلَ الْخَیْرِ

 

تَکُنْ مِنْهُمْ، وَبَایِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ.

 

اشاره به اینکه تأثیر مجالست و هم نشینى غیر قابل انکار است; همنشینى با بدان انسان را بدبخت و با نیکان انسان را خوشبخت مى سازد. در قرآن

مجید اشاره روشنى به این معنا شده است آنجا که مى فرماید: “وَیَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً * یا وَیْلَتى لَیْتَنِى لَمْ

أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِى وَکانَ الشَّیْطانُ لِلاِْنْسانِ خَذُولاً; به یاد آور روزى را که ستمکار دست خود را از شدت حسرت به

دندان مى گزد و مى گوید: اى کاش با رسول خدا راهى برگزیده بودم * اى واى بر من، کاش فلان شخص گمراه را به دوستى انتخاب نکرده بودم * او

مرا از یادآورى حق گمراه ساخت بعد از آنکه یاد حق به سراغ من آمده بود و شیطان همیشه انسان را تنها و بى یاور مى گذارد”.

 

 

پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله در حدیث معروفى مى فرماید: “الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ وَقَرِینِهِ; انسان بر همان دینى است که دوست و رفیقش دارد”.

 

همین امر سبب مى شود که بهترین راه براى شناخت شخصیت انسانى پیچیده و ناشناخته نگاه به همنشینان او باشد، همان گونه که در حدیث

امیر مؤمنان على علیه السلام وارد شده است: “فَمَنِ اشْتَبَهَ عَلَیْکُمْ أَمْرُهُ وَلَمْ تَعْرِفُوا دِینَهُ فَانْظُرُوا إِلَى خُلَطَائِهِ فَإِنْ کَانُوا أَهْلَ دِینِ اللهِ فَهُوَ عَلَى دِینِ اللهِ وَإِنْ

کَانُوا عَلَى غَیْرِ دِینِ اللهِ فَلاَ حَظَّ لَهُ مِنْ دِینِ اللَّه; اگر حال کسى بر شما مشتبه شد و دین او را نشناختید به همنشینان او نگاه کنید; اگر اهل دین الهى

 

باشند او هم بر دین خداست و اگر بر غیر دین الهى باشند او نیز بهره اى از دین ندارد”.

 

در دهمین توصیه مى فرماید: “بدترین غذاها غذاى حرام است”; بِئْسَ الطَّعَامُ الْحَرَامُ.

 

قرآن مجید کسانى را که اموال یتیمان را مى خورند به عنوان کسانى معرفى کرده که آتش مى خورند: إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِى

بُطُونِهِمْ ناراً بقیه غذاهاى حرام نیز بى شباهت به اموال یتیمان نیست; در روایات آمده است از جمله موانع استجابت دعا خوردن غذاى حرام است. قبلاً به

این حدیث نبوى اشاره کردیم.

 

امام علیه السلام در یازدهمین توصیه مى فرماید: “ستم بر ناتوان زشت ترین ستم است”; وَظُلْمُ الضَّعِیفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ.

 

زیرا او قادر بر دفاع از خویشتن نیست. مرحوم کلینى در کتاب کافى از امام باقرعلیه السلام نقل مى کند: “لَمَّا حَضَرَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ الْوَفَاةُ ضَمَّنِی إِلَى

صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ یَا بُنَیَّ أُوصِیکَ بِمَا أَوْصَانِی بِهِ أَبِی علیه السلام حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَبِمَا ذَکَرَ أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ قَالَ یَا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَظُلْمَ مَنْ لاَ یَجِدُ عَلَیْکَ

نَاصِراً إِلاَّ اللهَ; هنگامى که پدرم در آستانه رحلت از دنیا بود مرا به سینه خود چسبانید و فرمود این سخنى است که پدرم در آستانه وفات شهادت سفارش

کرد و او از پدرش امیر مؤمنان على علیه السلام نقل فرمود: که بپرهیز از ستم کردن بر کسى که یار و یاورى جز خدا ندارد”.

 

 

البتّه ظلم درباره همه کس قبیح است; ولى اگر کسى مثلا به ثروتمندى ظلم کند و مقدارى از مال او را ببرد، گرچه کار خلافى کرده، لطمه زیادى بر او

وارد نمى شود به خلاف آن کس که از فقیرى مالى ببرد.

 

در دوازدهمین توصیه مى فرماید: “در آنجا که رفق و مدارا سبب خشونت مى شود خشونت مدارا محسوب خواهد شد; چه بسا داروهایى که سبب بیمارى گردد و بیمارى هایى که داروى انسان است”; إِذَا کَانَ الرِّفْقُ خُرْقاً کَانَ الْخُرْقُ. رِفْقاً رُبَّمَا کَانَ الدَّوَاءُ دَاءً، وَالدَّاءُ دَوَاءً.

 

 

اصل و اساس در برنامه هاى زندگى، نرمش و مداراست; ولى گاه افرادى پیدا مى شوند که از این رفتار انسانى سوء استفاده کرده بر خشونت خود

مى افزایند در مقابل این افراد خشونت تنها طریق اصلاح است. جمله بعد در واقع به منزله علت براى این جمله است، زیرا مواردى پیدا مى شود که دوا،

درد را فزون تر مى سازد و تحمل درد، دوا محسوب مى شود همان گونه که شاعر گفته است:

 

هر کجا داغ بایدت فرمود *** چون تو مرهم نهى ندارد سود

 

اشاره به اینکه زخم هایى است که تنها درمان آن در گذشته داغ کردن و سوزاندن بود، به یقین در آنجا مرهم نهادن بیهوده و گاه سبب افزایش بیمارى

است و به عکس گاه بیمارى هایى عارض انسان مى شود که سبب بهبودى از بیمارى هاى مهم ترى است.

 

در سیزدهمین توصیه مى فرماید: “و گاه کسانى که اهل اندرز نیستند اندرزى مى دهند و آن کس که اهل اندرز است و از او نصیحت خواسته شده خیانت

مى کند”; وَرُبَّمَا نَصَحَ غَیْرُ النَّاصِحِ، وَغَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ

 

 

اشاره به اینکه همیشه نباید به سخنان کسانى که اهل نصیحت نیستند بدبین بود; گاه مى شود از آنها سخن حکمت آمیز و ناصحانه اى صادر مى گردد و

به عکس، خیرخواهان نصیحت گو، گاه از روى خطا و حسادت و عوامل دیگر در نصیحت خود خیانت مى کنند، بنابراین همیشه نباید به آنها خوش بین

بود و در هر دو صورت حکم عقل را باید به کار گرفت و از قراین به درستى و نادرستى اندرز اندرزگویان پى برد.

 

مرحوم علاّمه مجلسى در بحارالانوار حدیث معروف جالبى در این زمینه نقل مى کند که پس از پایان طوفان نوح، شیطان در برابر حضرت نوح علیه

السلام ظاهر شد و گفت: خدمت بزرگى به من کردى و حقى بر من دارى مى خواهم جبران کنم. نوحعلیه السلام به او گفت: من بسیار ناراحت مى شوم که

من خدمتى به تو کرده باشم بگو چیست؟ گفت: آرى تو نفرین کردى و قومت را غرق نمودى اکنون کسى باقى نمانده که من او را گمراه کنم و مدتى

استراحت مى کنم تا جمع دیگرى به وجود آیند و به گمراه ساختن آنها بپردازم نوح گفت: چه خدمتى به من مى خواهى بکنى در بعضى از روایات دیگر

آمده است که نوح حاضر به پذیرش از او نبود ولى از سوى خداوند خطاب آمد: گرچه کار او شیطنت است ولى در اینجا راست مى گوید، بپذیر; شیطان

 

گفت: “اذْکُرْنِی فِی ثَلاَثِ مَوَاطِنَ فَإِنِّی أَقْرَبُ مَا أَکُونُ إِلَى الْعَبْدِ إِذَا کَانَ فِی إِحْدَاهُنَّ اذْکُرْنِی إِذَا غَضِبْتَ وَاذْکُرْنِی إِذَا حَکَمْتَ بَیْنَ اثْنَیْنِ اذْکُرْنِی إِذَا کُنْتَ مَعَ

امْرَأَة خَالِیاً لَیْسَ مَعَکُمَا أَحَدٌ; در سه جا مراقب من باش که من در این سه مورد به بندگان خدا از همیشه نزدیک ترم: هنگامى که خشمگین شوى مراقب

من باش و هنگامى که در میان دو نفر قضاوت مى کنى باز هم مراقب من باش و هنگامى که با زنى در خلوتگاهى که شخص دیگرى در آنجا نباشد

همراه شوى در آنجا نیز مراقب من باش”. این درواقع یکى از مصادیق روشن کلام مولا امیر مؤمنان است.

 

در چهاردهمین توصیه مى فرماید: “از تکیه کردن بر آرزوها برحذر باش که سرمایه احمق هاست”; وَإِیَّاکَ وَالاِتِّکَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْکَى

 

 

منظور از “مُنى; آرزوها” آرزوهاى دور و دراز است که به خیالات شبیه تر است و آنها که گرفتار این گونه آرزوها مى شوند، نیروهاى فعال خود را بیهوده

هدر مى دهند و سرانجام به جایى نمى رسند. از سوى دیگر تکیه بر این گونه آرزوها تمام فکر و عمر انسان را به خود مشغول مى دارد و از پرداختن به

معاد باز مى دارد.

 

این همان چیزى است که در حدیث معروفى که هم از پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله نقل شده و هم از امیر مؤمنان على علیه السلام در نهج البلاغه،

فرمودند: “أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَطُولُ الاَْمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَأَمَّا طُولُ الاَْمَلِ فَیُنْسِی الاْخِرَة; اى مردم چیزى که بر شما مى ترسم دو چیز است: پیروى از هواى نفس و آرزوهاى دور و دراز، چرا که پیروى از هواى نفس شما را از حق باز مى دارد و

آرزوهاى دور و دراز آخرت را به فراموشى مى سپارد”.

 

 

در پانزدهمین توصیه مى فرماید: “عقل، حفظ و نگهدارى تجربه هاست”; وَالْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ.

 

اشاره به اینکه هنگامى که تجربه ها جمع آورى شود با توجّه به اینکه “حُکْمُ الاْمْثالِ فیما یَجُوزُ وَفیما لایَجُوزُ واحِدٌ; حوادث مشابه نتیجه مشابه دارند” و

حدیث معروف “إِنَّ الْمُؤْمِنَ لاَ یُلْدَغُ مِنْ جُحْر مَرَّتَیْنِ; انسان با ایمان از یک سوراخ دوبار گزیده نمى شود” سبب مى شود که انسان، راه صحیح را در

برخورد با حوادث آینده پیدا کند و از تجربیات پیشینیان درس بگیرد و از زیان هاى ناشى از خطاها رهایى یابد.

 

بسیارى از قواعد کلى عقلى از همین تجربیات جزئى برگرفته شده طبق قاعده استقراى منطقى البتّه این تجربه ها گاه مربوط به خود انسان است و گاه از

تجربه هاى دیگران استفاده مى کند که این به اصطلاح “نُورٌ عَلى نُور” است و به همین دلیل مدیرانِ مدبر به مطالعه تاریخ پیشینیان اهمّیّت فراوان

مى دهند.

 

کوتاه سخن اینکه انسان اگر تجارب خویش را حفظ کند و از تجارب دیگران نیز استفاده کند، هم مى تواند در موارد مشابه، گرفتار خطا نشود و هم

قانونى کلى از موارد جزئى تهیه کند که براى خودش و دیگران در همه شئون زندگى مفید و سودمند باشد.

 

در نامه 78 تعبیر شدیدترى در این زمینه آمده است مى فرماید: “فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِیَ مِنَ الْعَقْلِ وَالتَّجْرِبَة; بدبخت کسى است که از عقل و

تجربیات خود سود نبرد”.

 

در شانزدهمین توصیه مى فرماید: “بهترین تجربه هاى تو آن است که به تو اندرز دهد”; وَخَیْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَکَ.

 

اشاره به اینکه تجربه ها گاه سود مادى مى آورد و گاه سود معنوى و بهترین تجربه ها آن است که داراى سود معنوى باشد.

 

در کلمات قصار امام علیه السلام آمده است: “لَمْ یَذْهَبْ مِنْ مَالِکَ مَا وَعَظَکَ; آنچه از مال تو از دست برود ولى باعث اندرز و بیدارى تو شود در واقع از

دست نرفته است”.

 

در هفدهمین توصیه مى فرماید: “فرصت را پیش از آنکه از دست برود و مایه اندوه گردد غنیمت بشمار”; بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَکُونَ غُصَّةً.

 

فرصت به معناى فراهم بودن مقدمات براى رسیدن به یک مقصد است; گاه انسان مقصد مهمى دارد و مقدماتش فراهم نیست; ولى ناگهان در یک

لحظه فراهم مى گردد که باید بدون فوت وقت از آن لحظه استفاده کند و خود را به مقصد برساند که اگر غفلت کند و از دست برود چه بسا در آینده

هرگز چنان شرایطى براى رسیدن به مقصد فراهم نگردد. فرصت مانند بادها و نسیم هاى موافقى است که به سوى مقصد مىوزد که اگر کشتى بادبانى

از آن استفاده نکند ممکن است ساعت ها و روزها بر سطح دریا بماند و مایه غصه و اندوه شود.

 

در حدیث مشهورى از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله مى خوانیم: “إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَات أَلاَ فَتَعَرَّضُوا لَهَا; بدانید از سوى پروردگار شمادرایام

زندگیتان نسیم هاى سعادتى مى وزد از آن استفاده کنید و خود را در معرض آن قرار دهید”.

 

در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده: “مَنْ فُتح لَهُ بابٌ مِنَ الْخَیْرِ فَلْیَنْتَهِزْهُ فَإِنَّهُ لا یَدْرى مَتى یُغلَقُ عَنْهُ; کسى که درى از خیر به روى او گشوده شود باید

برخیزد و از آن بهره گیرد، زیرا نمى داند چه زمانى این در بسته مى شود”.

 

در این زمینه، روایات معصومین علیهم السلام و عبارات بزرگان فراون است با حدیثى از امیر مؤمنان علیه السلام آن را پایان مى دهیم فرمود: “أَشَدُّ

 

الْغُصَصِ فَوْتُ الْفُرَصِ; شدیدترین غصه ها از دست رفتن فرصت هاست”.

 

سپس در هجدهمین توصیه مى فرماید: “نه هرکس طالب چیزى باشد به خواسته اش مى رسد و نه هرکس که از نظر پنهان شد باز مى گردد”; لَیْسَ

کُلُّ طَالِب یُصِیبُ، وَلاَ کُلُّ غَائِب یَئُوبُ.

 

این دو جمله مى تواند به منزله علتى براى توصیه مبادرت به فرصت ها باشد که در جمله قبل گذشت، زیرا انسان تنها در صورتى به مقصود مى رسد که

در زمینه فراهم بودن شرایط برخیزد و تلاش کند در غیر این صورت تلاش او بیهوده است. واژه “غائب” مى تواند اشاره به فرصت از دست رفته باشد که

اى بسا دوباره باز نگردد. در عین حال مى تواند توصیه مستقلى باشد اشاره به اینکه انسان همیشه نباید انتظار داشته باشد که از کوشش هایش نتیجه

بگیرد. به بیان دیگر، از شکست ها نباید ناامید گردد.

 

در نوزدهمین توصیه مى فرماید: “تباه کردن زاد و توشه نوعى فساد است و سبب فاسد شدن معاد”; وَمِنَ الْفَسَادِ إِضَاعَةُ الزَّادِ وَمَفْسَدَةُ الْمَعَادِ.

 

منظور از زاد و توشه در اینجا همان زاد و توشه تقوا براى سفر آخرت است که اگر انسان آن را از دست دهد آخرت او تباه خواهد شد.

 

در بیستمین توصیه مى فرماید: “هر کارى سرانجامى دارد باید مراقب سرانجام آن بود”; وَلِکُلِّ أَمْر عَاقِبَةٌ.

 

اشاره به اینکه انسان هنگامى که دست به کارى مى زند باید در عاقبت آن بیندیشد و بى حساب و کتاب اقدام نکند; اگر عاقبت آن نیک است در انجام

آن بکوشد وگرنه بپرهیزد.

 

در غررالحکم از امام امیر مؤمنان على علیه السلام همین جمله با اضافه اى نقل شده: “وَلِکُلِّ أمْر عاقِبَةٌ حُلْوَةٌ اَوْ مُرَّةٌ; هر کار عاقبتى شیرین یا تلخ دارد

که باید به آن اندیشید”.

 

در بیست و یکمین توصیه مى فرماید: “آنچه برایت مقدر شده به زودى به تو خواهد رسید”; سَوْفَ یَأْتِیکَ مَا قُدِّرَ لَکَ.

 

مقصود اینکه نباید بیهوده حرص زد; نه بدین معنا که انسان تلاش براى معاش را رها سازد و کوشش براى بهبود زندگى را فراموش کند، بلکه هدف این

است که از تلاش هاى بیهوده و حریصانه بپرهیزد. همه روایاتى که به مقدر بودن روزى اشاره مى کند نیز ناظر به همین معناست.

 

در بیست و دومین توصیه مى افزاید: “هر بازرگانى خود را به مخاطره مى اندازد”; التَّاجِرُ مُخَاطِرٌ

 

بازرگان همیشه از تجارت خود سود نمى برد و به اصطلاح امروز، تجارت نوعى ریسک است; بنابراین انسان باید شجاع باشد و بر خدا توکل کند و از

زیان هاى احتمالى نهراسد و از زیان ها ناامید و مأیوس نشود. البتّه تاجر باید تلاش و کوشش و تدبیر را از دست ندهد; ولى اگر با زیانى مواجه شد نیز

ناراحت نگردد.

این احتمال نیز داده شده که این جمله اشاره به جنبه هاى معنوى تجارت باشد، زیرا تاجر گاه آلوده اموال حرام مى شود و سعادت خود را به خطر

 

مى افکند، بنابراین باید همواره مراقب این خطرات باشد مخصوصاً در عصر و زمان ما که اموال حرام و تجارت هاى نامشروع فزونى گرفته و گاه پرسود

بودن آن چشم عقل را مى بندد و تاجر را گرفتار گناه مى سازد.

 

آن گاه در بیست و سومین توصیه مى فرماید: “همواره دنبال فزونى مباش زیرا چه بسا سرمایه کم از سرمایه زیاد پربرکت تر و رشدش بیشتر است”; وَرُبَّ یَسِیر أَنْمَى مِنْ کَثِیر.

 

اشاره به اینکه همیشه نباید به کمیت اعمال و کارها نگاه کرد، بلکه مهم کیفیت آن است; چه بسا اعمال کمتر با کیفیت بالاتر و خلوص بیشتر بارورتر و

 

مؤثرتر باشد. قرآن مجید مى فرماید: “الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً; آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام

یک از شما بهتر عمل مى کنید”.

احتمال دیگر در تفسیر این جمله آن است که انسان نباید در زندگى مادى دنبال سرمایه هاى فزون تر باشد چه بسا سرمایه کمتر پاک تر و حلال تر

بوده، و نمو و رشد بیشترى داشته باشد. قرآن مجید مى فرماید: “وَما آتَیْتُمْ مِنْ رِّباً لِّیَرْبُوَا فِى أَمْوالِ النّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللهِ وَما آتَیْتُمْ مِّنْ زَکاة تُریدُونَ

وَجْهَ اللهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ; آنچه به عنوان ربا مى پردازید تا در اموال مردم فزونى یابد، نزد خدا فزونى نخواهد یافت; و آنچه را به عنوان زکات

مى دهید و تنها رضاى خدا را مى طلبید مایه برکت و فزونى است و کسانى که چنین مى کنند داراى پاداش مضاعف اند”.

 

حضرت در بیست و چهارمین توصیه مى فرماید: “نه در کمک کارِ پست خیرى است و نه در دوستِ متهم”; لاَ خَیْرَ فِی مُعِین مَهِین ، وَلاَ فِی صَدِیق

ظَنِین ، زیرا هرگاه فرد پستى انسان را یارى کند غالباً توأم با منت است اضافه بر این شخصیت انسان در نظر مردم پایین مى آید، زیرا فرد پستى در یارى

اوست و دوست متهم هرچند حق دوستى را ادا کند سبب متهم شدن انسان و آبروریزى او مى شود و اینجاست که باید عطایش را به لقایش بخشید.

در بیست و پنجمین توصیه مى فرماید: “تا روزگار در اختیار توست به آسانى از آن بهره گیر”; سَاهِلِ الدَّهْرَ مَا ذَلَّ لَکَ قَعُودُهُ.

 

 

اشاره به اینکه ممکن است چنین فرصتى همیشه به دست نیاید. این احتمال نیز در تفسیر این جمله وجود دارد که هرگاه روزگار با تو مدارا کند تو هم

آسان بگیر و مدارا کن و به گفته شاعر:

 

إذِا الدَّهْرُ أعْطاکَ الْعِنانَ فَسُرْ بِهِ *** رُوَیْداً وَلا تَعْنَفْ فَیُصْبِحُ شامِساً

 

هنگامى که روزگار زمام خود را در اختیار تو بگذارد آرام با او حرکت کن و فشار میاور که ممکن است چموش و سرکش شود.

 

در بیست و ششمین توصیه مى فرماید: “هیچ گاه نعمتى را که دارى به خاطر اینکه بیشتر به دست آورى به خطر مینداز”; وَلاَ تُخَاطِرْ بِشَیْء رَجَاءَ أَکْثَرَ

 

مِنْهُ.

 

گاه انسان، نعمت هایى در اختیار دارد; ولى طمع و فزون طلبى او را وادار مى کند که براى به چنگ آوردن نعمت بیشتر آن را به مخاطره افکند. این کار عاقلانه نیست. مثل اینکه انسان مال خود را در اختیار افرادى که آگاهى بر تجارت و مضاربه ندارند به هواى قول هایى که براى سود بیشتر مى دهند

 

بگذارد و سرانجام نه تنها سودى عایدش نشود بلکه اصل سرمایه نیز از دست بدهد.

 

سرانجام در بیست و هفتمین و آخرین توصیه در این بخش از وصیّت نامه مى فرماید: “از سوار شدن بر مرکب سرکش لجاجت برحذر باش که تو را

بیچاره مى کند”; وَإِیَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِیَّةُ اللَّجَاجِ.

 

لجاجت آن است که انسان بر سخن باطل یا طریقه نادرستى که بطلان آن بر او ثابت شده اصرار ورزد به گمان اینکه شخصیت خود را در انظار نشکند در

حالى که اگر در این گونه موارد انسان در برابر حق تواضع کند و آن را پذیرا شود، اعتبار و آبروى او در انظار مردم بیشتر خواهد شد.

 

رسول خداصلى الله علیه وآله مى فرماید: “إِیَّاکَ وَاللَّجَاجَةَ فَإِنَّ أَوَّلَهَا جَهْلٌ وَآخِرَهَا نَدَامَة; از لجاجت بپرهیز که آغازش جهل و نادانى و آخرش ندامت و پشیمانى است”.

 

 

در حدیثى دیگر از همین امام علیه السلام مى خوانیم: “لا مَرْکَبَ أَجْمَحَ مِنَ اللَّجاجِ; مرکبى سرکش تر از لجاجت نیست”.

 

به راستى اگر کسى تنها وصایاى بیست و هفت گانه این بخش از وصیّت نامه را که با عباراتى کوتاه و پرمعنا ایراد شده بود در زندگى خود پیاده کند چه سعادتى نصیب او مى شود و اگر جامعه اى توفیق عمل به آن را یابد چه جامعه اى خوشبخت و سعادتمند خواهد بود

 نظر دهید »

بخش بیست و سوم نامه ی نهج البلاغه امیرالمومنین علی(ع)

20 اردیبهشت 1391 توسط نخعي فرد

 

;;” حَرَب; فَلَیْسَ کُلُّ طَالِب بِمَرْزُوق، وَلاَ کُلُّ مُجْمِل بِمَحْرُوم. وَأَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّة وَإِنْ سَاقَتْکَ إِلَى الرَّغَائِبِ، فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ

عِوَضاً. وَلاَ تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَقَدْ جَعَلَکَ اللهُ حُرّاً. وَمَا خَیْرُ خَیْر لاَ یُنَالُ إِلاَّ بِشَرّ، وَیُسْر لاَ یُنَالُ إِلاَّ بِعُسْر؟! وَإِیَّاکَ أَنْ تُوجِفَ بِکَ مَطَایَا الطَّمَعِ، فَتُورِدَکَ مَنَاهِلَ الْهَلَکَةِ. وَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَلاَّ یَکُونَ بَیْنَکَ وَبَیْنَ اللهِ ذُو نِعْمَة فَافْعَلْ، فَإِنَّکَ مُدْرِکٌ قَسْمَکَ، وَآخِذٌ سَهْمَکَ، وَإِنَّ الْیَسِیرَ مِنَ اللهِ سُبْحَانَهُ أَعْظَمُ وَأَکْرَمُ مِنَ الْکَثِیرِ

مِنْ خَلْقِهِ وَإِنْ کَانَ کُلٌّ مِنْهُ.

 

و به یقین بدان هرگز به همه آرزوهایت دست نخواهى یافت و نیز بدان هرگز از اجلت تجاوز نخواهى کرد و بیش از آنچه مقرر شده عمر نمى کنى و تو

 

در همان مسیرى هستى که پیشینیان تو بودند آنها رفتند و تو هم خواهى رفت حال که چنین است، در به دست آوردن دنیا زیاده روى مکن و در کسب و

کار میانه رو باش، زیرا بسیار دیده شده که تلاش فراوان در راه دنیا به نابودى منجر گردیده اضافه بر این نه هر تلاش گرى به روزى رسیده و نه هر

شخص میانه روى محروم گشته است. نفس خویشتن را از گرایش به هر پستى گرامى دار و بزرگوارتر از آن باش که به پستى ها تن در دهى هرچند

گرایش به پستى ها تو را به خواسته هایت برساند، زیرا تو هرگز نمى توانى در برابر آنچه از شخصیت خود در این راه از دست مى دهى بهاى مناسبى به

دست آورى و برده دیگرى مباش، خداوند تو را آزاد آفریده است. آن نیکى که جز از طریق بدى به دست نیاید نیکى نیست و نه آن آسایش و راحتى که

جز با مشقت زیاد و بیش از حد فراهم نشود.

 

بپرهیز از اینکه مرکب هاى طمع، تو را با سرعت با خود ببرند و به آبشخورهاى هلاکت بیندازند و اگر بتوانى که میان تو و خداوندت، صاحب نعمتى

واسطه نباشد چنین کن، زیرا تو به هر حال قسمت خود را دریافت مى کنى و سهمت را خواهى گرفت و مقدار کمى که از سوى خداوند به تو برسد با

ارزش تر است از مقدار زیادى که از سوى مخلوقش برسد، هرچند همه نعمت ها حتى آنچه از سوى مخلوق مى رسد از ناحیه خداست.

 

شرح و تفسیر بخش بیست و سوم

 

هرگز تن به پستى مده

 

امامعلیه السلامدر این بخش از وصیّتنامه خود به شش نکته مهم که هر یک نصیحتى است انسانساز، اشاره مىکند; ولى پیش از آن در مقدمهاى

مىفرماید: “و بدان به یقین هرگز به همه آرزوهایت دست نخواهى یافت و نیز بدان هرگز از اجلت تجاوز نخواهى کرد و بیش از آنچه مقرر شده عمر

نمىکنى و تو در همان مسیرى هستى که پیشینیان تو بودند آنها رفتند و تو هم خواهى رفت”; وَاعْلَمْ یَقِیناً أَنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَکَ، وَلَنْ تَعْدُوَ أَجَلَکَ.

 

آنگاهچنیننتیجهمىگیرد:”حالکهچنیناستدربهدستآوردندنیازیادهروى مکنودرکسبوکارمیانهرو باش”; فَخَفِّضْفِی الطَّلَبِ وَأَجْمِلْ

فِی الْمُکْتَسَبِ.

 

جمله“لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَکَ”بیان واقعیّتى روشن است که هیچ انسانى در این جهان بهتمامآرزوهاىخودنخواهدرسید، بنابراین چرا در طلب روزى حریص

باشد؟

 

جمله“وَلَنْ تَعْدُوَ أَجَلَکَ”اشاره به این است که عمر انسان به هر حال محدود است و هیچ کس نمىتواند بیش از وقت مقرر در این جهان بماند. حال که

چنین است چرا براى به دست آوردن مال، بیش از حد دست و پا کند.

 

تعبیر به“خَفِّضْ; آرام باش و فرو نه” و“أَجْمِلْ; راه اعتدال پیش گیر” هر دو اشاره به یک حقیقت و آن ترک حرص براى جلب روزى بیشتر است. این

تعبیر هرگز تلاش و سعى براى به دست آوردن روزى حلال را نفى نمىکند.

 

امامعلیه السلامدر ادامه این سخن به استدلال پرمعنایى توسل مىجوید و مىفرماید: “زیرا بسیار شده که تلاش فراوان در راه دنیامنجر به نابودى

اموال گردیده اضافه بر این نه هر تلاشگرى به روزى رسیده و نه هر شخص میانهروى محروم گشته است”; فَإِنَّهُ رُبَّ طَلَب قَدْ جَرَّ إِلَى حَرَب; فَلَیْسَ کُلُّ

طَالِب بِمَرْزُوق، وَلاَ کُلُّ مُجْمِل بِمَحْرُوم.

 

شبیه این مضمون در حدیثى از پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآلهآمده است، حضرت مىفرماید: “اَجْمِلُوا فى طَلَبِ الدُّنْیا فَإنَّ کُلاًّ مُیَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ; در طلب

دنیا میانهرو باشید، چرا که به هرکس آنچه مقدر شده است داده مىشود”.

 

جمله“رُبَّ طَلَب قَدْ جَرَّ إلى حَرَب; چه بسیار تلاش فراوانى که منجر به نابودى شده” به گفته بعضى از نویسندگان، ضربالمثلى در لسانالعرب است

که مضمون آن را در فارسى، سعدى در ضمن دو بیت آورده است:

شد غلامى که آب جوى آورد *** آب جوى آمد و غلام ببرد

 

دام، هر بار ماهى آوردى *** ماهى این بار رفت و دام ببرد

 

دو جمله“فَلَیْسَ کُلُّ طَالِب… وَلاَ کُلُّ مُجْمِل…” در واقع به منزله دلیل است براى آنچه در جملههاى قبل درباره رعایت اعتدال و میانهروى در طلب

رزق آمده است و اشاره به این حقیقت است که دست و پاى زیاد همیشه درآمد بیشتر و رعایت اعتدال و میانهروى همیشه درآمد کمتر را در پى ندارد،

بلکه لطف الهى بر این قرار گرفته آنها که بر او توکل کنند و حرص و آز و طمع را کنار بگذارند و به صورت معتدل براى روزى تلاش نمایند زندگى بهتر

و توأم با آرامش بیشتر داشته باشند و در ضمن، دیگران نیز اجازه پیدا کنند که از تلاش خود براى روزى بهره گیرند و حریصان جاى را بر آنها تنگ

نکنند.

 

امامعلیه السلامدر دومین دستور مىفرماید: “نفس خویشتن را از گرایش به هر پستى گرامى دار و بزرگوارتر از آن باش که به پستىها تن در دهى

هرچند گرایش به پستىها تو را به خواستهها برساند، زیرا تو هرگز نمىتوانى در برابر آنچه از شخصیت خود در این راه از دست مىدهى بهاى مناسبى

به دست آورى”; وَأَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّة5 وَإِنْ سَاقَتْکَ إِلَى الرَّغَائِبِ6، فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَبِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً.

 

اشاره به اینکه بعضى از خواستهها چنان است که اگر انسان از شخصیت خود مایه نگذارد به آن نمىرسد و سزاوارِ انسان آزاده و با شخصیت نیست که

تن به چنین معاملهاى بدهد; از شخصیت خود بکاهد تا به خواستهاى از خواستههاى مادیش برسد.

 

 

و به گفته شاعر عرب:

 

مَا اعْتاضَ باذِلٌ وَجْهَهُ بِسُؤالِهِ *** عِوَضاً وَلَوْ نالَ الْغِنى بِسُؤال

 

وَإِذَا النَّوالَ إِلَى السُؤالِ قَرَنْتَهُ *** رَجَحَ السؤالُ وَخَفّ کُلُّ نَوال

 

“کسى که از آبروى خویش به وسیله تقاضاى از دیگران صرف نظر مىکند، عوض شایستهاى پیدا نخواهد کرد هرچند از این طریق به غنا و ثروت برسد.

 

زیرا هنگامى که رسیدن به مواهب مادى را در کنار سؤال بگذارى ذلتِ سؤال آشکارتر مىشود و مواهب مادى هر چه باشد کوچک خواهد بود”.

 

به بیان دیگر، انسان مال را براى حفظ آبرو مىخواهد و سزاوار نیست آبرویش را براى کسب مال بریزد.

 

امامعلیه السلامدر ادامه سخن سومین توصیه مهم خود را مىفرماید و مىگوید: “برده دیگرى مباش، خداوند تو را آزاد آفریده است”; وَلاَ تَکُنْ عَبْدَ

 

غَیْرِکَ وَقَدْ جَعَلَکَ اللهُ حُرّاً.

این جمله از مهمترین و درخشندهترین وصایاى امامعلیه السلاماست که سزاوار است با آب طلا نوشته شود و همواره نصب العین باشد. آرى خداوند

 

انسان را آزاد آفریده و نباید این آزادى و آزادگى را با هیچ بهاى مادى معاوضه کند حتى گاه باید با زندگى محدود و مشقتبار مادى بسازد و تن به

بردگى این و آن ندهد.

 

این سخن هم درباره افراد صادق است و هم درباره ملتها; چه بسیارند ملتهاى ضعیف و ناتوانى که آزادى خود را براى مختصر درآمدى از دست مىدهند و استثمارگران دنیا نیز از این نقطه ضعف بهره گرفته آنها را برده خویش مىسازند و حتى در کنار کمکهاى مختصر اقتصادى فرهنگ غلط

خود را بر آنها تحمیل مىکنند و گاه دین و ایمانشان را نیز از آنها مىگیرند.

 

افراد با شخصیت و ملتهاى آزاده ترجیح مىدهند از جان خود بگذرند و برده دیگران نشوند.

 

این توصیه در حقیقت از آثار و لوازم توصیه گذشته است که مىفرمود: “شخصیت خود را براى رسیدن به مواهب مادى فدا مکن”.

 

یکىازنمونههاىروشناینمطلبهماناستکهامامحسینعلیه السلامویارانش در کربلا نشان دادند; امامعلیه السلامدر این واقعه مهم تاریخى

فرمود: “ألا وَإنَّ الدعىّ بْنَ الدَّعىقَدْرَکَزبَیْنَاثْنَتَیْنِبَیْنَالسِلّةِوَالذِّلَّةِوَهَیْهاتَمِنَّاالذِّلَّةِ;ناپاکزادگانمرادر

میانشمشیروتندادنبهذلتمخیرساختهاندوهیهاتکهمن تن به ذلت بدهم”

 

امام صادقعلیه السلاممطلب را در اینجا در حد کمال بیان فرموده و حریت را جامع صفات برجسته دانسته است مىفرماید: “خَمْسُ خِصَال مَنْ لَمْ یَکُنْ

فِیهِ شَیْءٌ مِنْهَا لَمْ یَکُنْ فِیهِ کَثِیرُ مُسْتَمْتَع: أَوَّلُهَا الْوَفَاءُ وَالثَّانِیَةُ التَّدْبِیرُ وَالثَّالِثَةُ الْحَیَاءُ وَالرَّابِعَةُ حُسْنُ الْخُلُقِ وَالْخَامِسَةُ وَهِیَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ الْحُرِّیَّة; پنج

صفت است که اگر کسى لااقل یکى از آنها را نداشته باشد خیر قابل توجهى در او نیست: اوّل وفاست دوم تدبیر سوم حیا چهارم حسن خلق پنجم که

جامع همه این صفات است، حریت و آزادگى است”.

 

 

حضرت در چهارمین توصیه مىفرماید: “آن نیکى که جز از طریق بدى به دست نیاید نیکى نیست و نه آن آسایش و راحتى که جز با مشقت زیاد و بیش از حدفراهم نشود”; وَمَا خَیْرُ خَیْر لاَ یُنَالُ إِلاَّ بِشَرّ، وَیُسْر لاَ یُنَالُ إِلاَّ بِعُسْر.

 

اشاره به اینکه بعضى براى رسیدن به مقصود خود از هر وسیلهاى استفاده مىکنند در حالى که دستور اسلام این است که تنها از طریق مشروع و صحیح

باید به اهداف رسید. به بیان دیگر، هدف وسیله را توجیه نمىکند. همچنین نباید براى رسیدن به راحتىها به سراغ مقدماتى رفت که بیش از حد انسان

را در فشار قرار مىدهد.

 

دو جمله بالا را که به صورت جملههاى خبریه تفسیر کردیم، بعضى به صورت جمله استفهامیه تفسیر کردهاند و مطابق این تفسیر معناى جمله چنین

مىشود: چه سودى دارد آن خیرى که جز از طریق شر به دست نمىآید و چه فایدهاى دارد آن راحتى که جز از طریق ناراحتى حاصل نمىشود. روشن

است که نتیجه هر دو تفسیر یکى است، هرچند لحن و بیان متفاوت است.

 

شبیه همین معنا در کلمات قصار امامعلیه السلامنیز آمده است; مىفرماید: “مَا خَیْرٌ بِخَیْر بَعْدَهُ النَّارُ وَمَا شَرٌّ بِشَرّ بَعْدَهُ الْجَنَّةُ; آن خوبى و نیکى که جهنم

را به دنبال داشته باشد خوبى نیست و نه آن ناراحتى و مشکلى که بهشت در پى آن باشد ناراحتى و مشکل است”.

 

سپس امامعلیه السلامدر پنجمین توصیه مهم خویش خطاب به فرزندش مىفرماید: “و بپرهیز از اینکه مرکبهاى طمع، تو را با سرعت با خود ببرند

و به آبشخورهاى هلاکت بیندازند”; وَإِیَّاکَ أَنْ تُوجِفَبِکَ مَطَایَا الطَّمَعِ، فَتُورِدَکَ مَنَاهِلَالْهَلَکَةِ.

 

امامعلیه السلامدر اینجا موارد طمع را به منزله مرکبهاى سرکشى گرفته که اگر انسان بر آن سوار شود اختیار را از او ربوده و به پرتگاه مىکشانند و

تعبیر به “مَناهِلَ الْهَلَکَةِ; آبشخورهاى هلاکت” اشاره لطیفى به این حقیقت است که انسان به سراغ آبشخور براى سیراب شدن مىرود ولى آبشخورى

که با مرکب طمع به آنواردمىشودنهتنهاسیرابنمىکند،بلکهآبىنیستوبهجاىآنهلاکتاست.

 

بارها در زندگى خود آزمودهایم و تاریخ نیز گواه صدق این حقیقت است که افراد طماع گرفتار شکستهاى سختى در زندگى شدهاند، زیرا طمع، چشم و

گوش انسان را مىبندد و به او اجازه نمىدهد راه را از بیراهه و محل نجات را از پرتگاه بشناسد، بلکه مىتوان گفت غالب کسانى که در مسائل تجارى

و مانند آن گرفتار ورشکست نهایى مىشوند، عامل اصلى آن طمع آنها بوده است.

 

شبیه این معنا حدیث پرمعنایى است که از امام صادقعلیه السلامدر بحارالانوار نقل شده است مىفرماید: “الطَّمَعُ خَمْرُ الشَّیْطَانِ یَسْتَقِی بِیَدِهِ لِخَوَاصِّهِ فَمَنْ

سَکِرَ مِنْهُ لاَ یَصْحُو إِلاَّ فِی أَلِیمِ عَذَابِ اللهِ أَوْ مُجَاوَرَةِ سَاقِیه; طمع، شراب شیطان است که با دست خود به خواص خود مىنوشاند و هرکس از آن مست

شود جز در عذاب الهى یا در کنار ساقیش شیطان هوشیار نمىشود”.

 

در حدیث دیگرى از رسول خدا مىخوانیم: “اَلطَّمَعُ یُذْهِبُ الْحِکْمَةَ مِنْ قُلُوبِ الْعُلَماءِ; طمع حکمت و تدبیر را حتى از دل دانشمندان بیرون مىبرد”.

 

در حدیثى دیگر از امام امیرالمؤمنینعلیه السلاممىخوانیم: “مَا هَدَمَ الدِّینَ مِثْلُ الْبِدَعِ وَلاَ أَفْسَدَ الرَّجُلَ مِثْلُ الطَّمَع; چیزى مانند بدعتها دین را ویران

نمىسازد و چیزى بدتر از طمع براى فاسد کردن انسان نیست”.

 

آنگاه در ششمین و آخرین توصیه خود در این بخش از وصیّتنامه مىفرماید: “و اگر بتوانى که میان تو و خداوند، صاحب نعمتى واسطه نباشد چنین

کن، زیرا تو به هر حالقسمت خود را دریافت مىکنى و سهمت را خواهى گرفت و مقدار کمى که از سوى خداوند به تو برسد با ارزشتر است از مقدار

زیادى است که از سوى مخلوقش برسد، هرچند همه نعمتها حتى آنچه از سوى مخلوق مىرسد از ناحیه خداست”; وَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَلاَّ یَکُونَ بَیْنَکَ وَبَیْنَ

اللهِ ذُو نِعْمَة فَافْعَلْ، فَإِنَّکَ مُدْرِکٌ قَسْمَکَ، وَآخِذٌ سَهْمَکَ، وَإِنَّ الْیَسِیرَ مِنَ اللهِ سُبْحَانَهُ أَعْظَمُ وَأَکْرَمُ مِنَ الْکَثِیرِ مِنْ خَلْقِهِ وَإِنْ کَانَ کُلٌّ مِنْهُ.

 

امامعلیه السلامدر این دستور بر این نکته اخلاقى مهم تکیه مىکند که انسان تا مىتواند نباید زیر بار منت مردم باشد، بلکه باید با نیروى خود و

اعتماد به توان خویشتن سهم خود را از مقدرات الهى به دست آورد و اگر از این طریق به سهم کمترى برسد از آن بهتر است که از طریق مردمى که منت

مىگذارند به سهم بیشترى نایل شود. در واقع این سهم کمتر با توجّه به حفظ کرامت و شخصیت و مقام انسان، از آن سهم بیشتر افزونتر است، زیرا در

آنجا شخصیت و ارزش والاى انسان خرج مىشود; چیزى که بهایى براى آن نمىتوان قایل شد.گرچه عبارت امامعلیه السلامدر اینجا مطلق است و

تفاوتى میان کسانى که با آغوش باز خواسته انسان را استقبال مىکنند حتى پدر و فرزند و برادر همه را شامل مىشود; ولى روشن است که منظور امام

علیه السلامآنجاست که شخصیت انسان با سؤال خدشه دار شود و آمیخته با ذلت یا منّتى باشد.

 

شاهد این سخن حدیثى است که از امام باقرعلیه السلامنقل شده: “قَالَ یَوْماً رَجُلٌ عِنْدَهُ اللَّهُمَّ أَغْنِنَا عَنْ جَمِیعِ خَلْقِکَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرعلیه السلاملاَ تَقُلْ

هَکَذَا وَلَکِنْ قُلِ اللَّهُمَّ أَغْنِنَا عَنْ شِرَارِ خَلْقِکَ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ لاَ یَسْتَغْنِی عَنْ أَخِیهِ; روزى شخصى در محضر آن حضرت به پیشگاه خدا عرضه داشت: خداوندا

من راازهمهخلق خود بىنیازکنامامعلیه السلامفرموداینگونهدعانکن; ولى بگو خداوندا ما را از بدان خلقت

بىنیاز کن، زیرا هیچ انسان باایمانى از کمک و یارى برادرش بىنیاز نیست”.

 

در حدیث دیگرى از امام امیرمؤمنانعلیه السلاممىخوانیم که به فرزندش امام حسنعلیه السلامفرمود: “یَا بُنَیَّ إِذَا نَزَلَ بِکَ کَلَبُ الزَّمَانِ وَقَحْطُ الدَّهْرِ

فَعَلَیْکَ بِذَوِی الاُْصُولِ الثَّابِتَةِ الْفُرُوعِ النَّابِتَةِ مِنْ أَهْلِ الرَّحْمَةِ وَالاِْیثَارِ وَالشَّفَقَةِ فَإِنَّهُمْ أَقْضَى لِلْحَاجَاتِ أَمْضَى لِدَفْعِ الْمُلِمَّات; فرزندم هنگامى که سختىهاى

زمان و کمبودهاى دوران دامان تو را گرفت از کسانى کمک بخواه که داراى ریشههاى ثابت خانوادگى و شاخههاى پربارند; آنهایى که اهل رحمت و

ایثار و شفقت هستند، چرا که آنها در قضاى حوایج سریعتر و در دفع مشکلات مؤثرترند”.

 

 نظر دهید »

بخش بیست و دوم نامه ی نهج البلاغه امیرالمومنین علی(ع)

19 اردیبهشت 1391 توسط نخعي فرد

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

e-height: normal; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">وَیَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَإِنْ کَانَ مُقِیماً وَادِعاً.

 

آرام باش و کمى صبر کن که به زودى تاریکى برطرف مى شود و حقیقت آشکار مى گردد گویا این مسافران، به منزل رسیده اند و پایان عمر را با چشم خود مى بینند. نزدیک است کسى که سریع حرکت مى کند به منزلگاه مرگ برسد.

 

پسرم بدان آن کس که مرکبش شب و روز است، او را مى برند و در حرکت است، هرچند خود را ساکن پندارد و پیوسته قطع مسافت مى کند، گرچه ظاهراً

 

ایستاده است و استراحت مى کند.

شرح و تفسیر بخش بیست و دوم

 

آنها که بر مرکب شب و روز سوارند

 

امام علیه السلام در این بخش از وصیّت نامه بار دیگر به فرزند دلبندش درباره مرگ و پایان عمر هشدار مى دهد و مى فرماید: “آرام باش و کمى مهلت

بده که

به زودى تاریکى برطرف مى شود و حقیقت آشکار مى گردد”; رُوَیْداً یُسْفِرُ الظَّلاَمُ.

 

 

منظور از ظلام تاریکى در اینجا جهل به حال دنیاست که بعضى از بى خبران آن را گویى پایدار مى پندارند; ولى چیزى نمى گذرد که مرگ با قیافه

وحشتناکش، خود را نشان مى دهد.

آن گاه امام علیه السلام، اهل این جهان را به مسافرانى تشبیه کرده که به سوى سرمنزل مقصود در حرکتند مى فرماید: “گویا این مسافران به منزل

رسیده اند و پایان عمر را با چشم خود مى بینند”; کَأَنْ قَدْ وَرَدَتِ الاَْظْعَانُ

 

سپس مى افزاید: “نزدیک است کسى که سریع حرکت مى کند به منزلگاه مرگ برسد”; یُوشِکُ4 مَنْ أَسْرَعَ أَنْ یَلْحَقَ.

 

 

منظور از “مَنْ أَسْرَعَ” همه انسان ها هستند نه گروه خاصى، زیرا همه با سرعت به سوى سرمنزل نهایى که همان پایان زندگى است مى رسند.

 

امام علیه السلام تشبیه جالبى درباره مردم جهان مى کند و مى فرماید: “پسرم بدان آن کس که مرکبش شب و روز است او را مى برند و در حرکت است،

هرچند خود را ساکن پندارد و پیوسته قطع مسافت مى کند، گرچه ظاهراً ایستاده است و استراحت مى کند”; وَاعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ مَنْ کَانَتْ مَطِیَّتُهُ5 اللَّیْلَ

وَالنَّهَارَ، فَإِنَّهُ یُسَارُ بِهِ وَإِنْ کَانَ وَاقِفاً، وَیَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَإِنْ کَانَ مُقِیماً وَادِعاً

 

اشاره به اینکه حرکت به سوى پایان عمر حرکتى اجبارى است نه اختیارى; دست تقدیر پروردگار همه را بر مرکب راهوار زمان سوار کرده و چه بخواهند یا نخواهند با سرعت آنها را به سوى نقطه پایان مى برد، هرچند غافلان از آن بى خبرند.

 

تعبیرهاى دیگرى در سایر کلمات امامعلیه السلام در این زمینه دیده مى شود از جمله مى فرماید: “أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْب یُسَارُ بِهِمْ وَهُمْ نِیَامٌ; اهل دنیا

همانند سوارانى هستند که مرکبشان را به پیش مى برند و آنها در خوابند”. در جاى دیگر مى فرماید: “نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ; نفس هاى انسان هر

بار گامى به سوى سرآمد زندگى است”. در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان علیه السلام مى خوانیم: “إنّ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ یَعْمَلانِ فِیکَ فَاعْمَلْ فیهِما وَیَأْخُذانِ

 

مِنْکَ فَخُذْ مِنْهُما; شب و روز در تو اثر مى گذارند و از عمر تو مى کاهند تو هم در آنها از خود اثرى بگذار و کارى کن; آنها از تو چیزى مى گیرند تو هم

چیزى از آنها بگیر”.

 

ابن ابى الحدید در اینجا داستان جالبى از یکى از اساتید خود نقل مى کند مى گوید: ابوالفرج محمد بن عباد رحمه الله از من خواست که این وصیّت نامه

را براى او بخوانم و در آن روز من جوان کم سن و سالى بودم آن را از حفظ براى او خواندم هنگامى که به این بخش از وصیّت نامه رسیدم استادم

فریادى کشید و به زمین افتاد در حالى که کسى بود که به این زودى تحت تأثیر واقع نمى شد.

 

نکته: مسافران جهان دیگر!

 

در تعبیرات امام علیه السلام در این فقرات، انسان ها به مسافرانى تشبیه شده اند که بر مرکبى تندرو سوارند و این مرکب آنها را به سوى منزلگاه نهایى

پیش مى برد. شک نیست که گروهى از این مسافران در ایستگاه هاى وسط راه پیاده مى شوند و گروه دیگرى به راه خود همچنان تا پایان عمر طبیعى

ادامه مى دهند و عجب اینکه هیچ کس نمى داند در کدام ایستگاه او را پیاده مى کنند.

 

دو چیز این سفر مسلم است: بدون اختیار بودن آن و اینکه پایان مقررى دارد. گروهى این سفر را در حال خواب مى پیمایند و عدّه اى بیدارند و بعضى گاه

خواب و گاه بیدار; آنها که بیدارند پس از پیاده شدن نعمت ها و برکات فراوانى که در هر ایستگاه موجود است و به آن نیاز دارند تهیه مى کنند و آنها که

در خوابند و یا موقعیت خود را نمى دانند به مفهوم “اَلنّاسُ نِیامٌ إذا ماتُوا انْتَبِهُوا” دست خالى به مقصد مى رسند.

 

انبیا و رسولان الهى مأمورانى هستند که پیوسته در مسیر راه به مسافران هشدار مى دهند و بر خواب آلودگان فریاد مى زنند که برخیزید و از توقفگاه هاى وسط راه آنچه نیاز دارید برگیرید، چرا که وقتى به مقصد رسیدید در آنجا تهیه وسائل مورد نیاز ابداً امکان ندارد و از آن مهم تر اینکه بازگشت در این

مسیر نیز ممکن نیست.

 

گروهى این سخنان را باور مى کنند و از جان و دل مى پذیرند و گروهى انکار مى کنند یا ناباورانه به آن گوش مى دهند و هنگامى که به مقصد رسیدند

به واقعیّت تمام آن سخنان پى مى برند و فریاد واحسرتاه سر مى دهند و نعره یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَلا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنین از آنها شنیده

 

مى شود; ولى چه سود؟

 نظر دهید »

بخش بیست و یکم نامه ی نهج البلاغه امیرالمومنین علی(ع)

18 اردیبهشت 1391 توسط نخعي فرد

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

ang="AR-SA">یَا بُنَیَّ أَکْثِرْ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ، وَذِکْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ، وَتُفْضِی بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَیْهِ، حَتَّى یَأْتِیَکَ وَقَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَکَ، وَشَدَدْتَ لَهُ أَزْرَکَ، وَلاَ یَأْتِیَکَ بَغْتَةً فَیَبْهَرَکَ. وَإِیَّاکَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَى مِنْ إِخْلاَدِ أَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا، وَتَکَالُبِهِمْ عَلَیْهَا، فَقَدْ نَبَّأَکَ اللهُ عَنْهَا، وَنَعَتْ هِیَ لَکَ عَنْ نَفْسِهَا، وَتَکَشَّفَتْ لَکَ عَنْ مَسَاوِیهَا، فَإِنَّمَا أَهْلُهَا کِلاَبٌ عَاوِیَةٌ، وَسِبَاعٌ ضَارِیَةٌ، یَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْض، وَیَأْکُلُ عَزِیزُهَا ذَلِیلَهَا، وَیَقْهَرُ کَبِیرُهَا صَغِیرَهَا. نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ، وَأُخْرَى مُهْمَلَةٌ، قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا، رَکِبَتْ مَجْهُولَهَا. سُرُوحُ عَاهَة بِوَاد وَعْث، لَیْسَ لَهَا رَاع یُقِیمُهَا، وَلاَ مُسِیمٌ یُسِیمُهَا. سَلَکَتْ بِهِمُ الدُّنْیَا طَرِیقَ الْعَمَى وَأَخَذَتْ بِأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَى، فَتَاهُوا فِی حَیْرَتِهَا، وَغَرِقُوا فِی نِعْمَتِهَا وَاتَّخَذُوهَا رَبّاً، فَلَعِبَتْ بِهِمْ لَعِبُوا بِهَا، وَنَسُوا مَا وَرَاءَهَا.

پسرم! بسیار به یاد مرگ باش و به یاد آنچه به سوى آن مى روى و پس از مرگ در آن قرار مى گیرى به گونه اى که هرگاه مرگ به سراغ تو آید تو خود را از هر نظر آماده ساخته و دامن همت را در برابر آن به کمر بسته باشى. نکند ناگهان بر تو وارد شود و مغلوبت سازد و سخت بر حذر باش که دلبستگى ها و علاقه شدید دنیاپرستان به دنیا و حمله حریصانه آنها به دنیا، تو را نفریبد و مغرور نسازد زیرا خداوند تو را از وضع دنیا آگاه ساخته و نیز دنیا خودش از فنا و زوالش خبر داده و بدى هایش را براى تو آشکار ساخته است. جز این نیست که دنیاپرستان همچون سگ هایى هستند که پیوسته پارس مى کنند و براى تصاحب جیفه اى بر سر یکدیگر فریاد مى کشند یا درندگانى که در پى دریدن یکدیگرند، در برابر یکدیگر مى غرند، و زوزه مى کشند، زورمندان، ضعیفان را مى خورند و بزرگ ترها کوچک ترها را مغلوب مى سازند یا همچون چهارپایانى هستند که دست و پایشان به وسیله مستکبران بسته شده و بردگان سرسپرده آنهایند و گروه دیگرى همچون حیواناتى هستند رها شده در بیابان شهوات عقل خود را گم کرده و راه هاى صحیح را از دست داده اند و در طرق مجهول و نامعلوم گام گذارده اند. آنها همچون حیواناتى هستند که در وادى پر از آفتى رها شده و در سرزمین ناهموارى به راه افتاده اند نه چوپانى دارند که آنها را به راه صحیح هدایت کندو نه کسى که آنها را به چراگاه مناسبى برساند در حالى که دنیا آنان را در طریق نابینایى به راه انداخته و چشم هایشان را از دیدن نشانه هاى هدایت برگرفته، در نتیجه در وادى حیرت سرگردانند و در نعمت ها و زرق و برق هاى دنیا غرق شده اند، دنیا را به عنوان معبود خود برگزیده، و دنیا نیز آنها را به بازى گرفته است و آنها هم به بازى با دنیا سرگرم شده اند و ماوراى آن را به فراموشى سپرده اند.

شرح و تفسیر بخش بیست و یکم

دنیاى فریبکار و اهل آن

امام علیه السلام در این بخش از وصیّت نامه اش به فرزند خود هشدار مى دهد و تأکید مى کند که به یاد مرگ و آماده استقبال از آن باشد و فریب کارهاى دنیاپرستان را نخورد.

نخست مى فرماید: “پسرم بسیار به یاد مرگ باش و به یاد آنچه به سوى آن مى روى و پس از مرگ در آن قرار مى گیرى به گونه اى که هرگاه مرگ به سراغ تو آید تو خود را از هر نظر آماده ساخته و دامن همت را در برابر آن به کمر بسته باشى. نکند ناگهان بر تو وارد شود و مغلوبت سازد”; یَا بُنَیَّ أَکْثِرْ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ، وَذِکْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ، وَتُفْضِی بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَیْهِ، حَتَّى یَأْتِیَکَ وَقَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَکَ1، وَشَدَدْتَ لَهُ أَزْرَکَ، وَلاَ یَأْتِیَکَ بَغْتَةً فَیَبْهَرَکَ

این واقعیّتى روشن است که غالب مردم از آن غافل اند. همه مى دانند براى عمر انسان تاریخ معینى در ظاهر تعیین نشده و هر لحظه و هر زمان بر اثر حوادث بیرونى، فردى یا جمعى یا حوادث درونى بیمارى هاى ناگهانى ممکن است انسان از دنیا چشم بپوشد و بسیارند کسانى که این حقیقت را مى دانند و مى بینند و از آن غافل مى شوند. گاه در لحظاتى که در مجالس یادبود عزیزان از دست رفته شرکت مى کنند، به فکر فرو مى روند و شاید تصمیماتى جهت آمادگى براى این سفر مى گیرند; ولى از مجلس که خارج شدند به دست فراموشى سپرده مى شود.

امام علیه السلام در اینجا تأکید مى فرماید که این واقعیّت عینى و قطعى را فراموش مکن و براى استقبال از مرگ آماده باش و از آن بترس که غافلگیر شوى و بدون آمادگى چشم از جهان فرو بندى.

در خطبه 114 در کلام دیگرى از امام علیه السلام نیز خواندیم: “فَبَادِرُوا الْعَمَلَ وَخَافُوا بَغْتَةَ الاَْجَلِ; به انجام اعمال صالح مبادرت ورزید و از فرارسیدن ناگهانى پایان عمر بترسید.”

در دیوان منسوب به امیر مؤمنان على علیه السلام نیز اشعار پر معنایى در این زمینه آمده است از جمله:

یا مَنْ بِدُنْیاهُ اشْتَغَلَ *** قَدْ غَرَّهُ طُولُ الاَْمَلِ

اَلْمَوْتُ یَأْتِی بَغْتَةً *** وَالْقَبْرُ صُنْدُوقُ الْعَمَلِ

“اى کسى که سرگرم دنیایى و آروزهاى دراز تو را فریفته، بدان مرگ ناگهان فرا مى رسد و قبر نگهدارنده اعمال توست”.

سپس امامعلیه السلام در ادامه این سخن هشدار دیگرى به فرزندش مى دهد که فریب کارهاى دنیاپرستان را نخورد که آنها همچون حیوانات درنده اند; مى فرماید: “و سخت بر حذر باش که دلبستگى ها و علاقه شدید دنیاپرستان به دنیا و حمله حریصانه آنها به دنیا، تو را نفریبد و مغرور نسازد”; وَإِیَّاکَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَى مِنْ إِخْلاَدِأَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا، وَتَکَالُبِهِمْ عَلَیْهَا.

آن گاه به ذکر دو دلیل براى این سخن پرداخته مى فرماید: “زیرا خداوند تو را از وضع دنیا آگاه ساخته و نیز دنیا خودش از فنا و زوالش خبر داده و بدى هایش را براى تو آشکار ساخته است”; فَقَدْ نَبَّأَکَ اللهُ عَنْهَا وَنَعَتْ هِیَ لَکَ عَنْ نَفْسِهَا، تَکَشَّفَتْ لَکَ عَنْ مَسَاوِیهَا.

آیات متعدّدى در قرآن مجید درباره بى اعتبارى دنیا دیده مى شود از جمله: وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَْرْضِ فَأَصْبَحَ هَشیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَکانَ اللهُ عَلى کُلِّ شَیْء مُّقْتَدِراً; اى پیامبر زندگى دنیا را براى آنان به آبى تشبیه کن که از آسمان فرو مى فرستیم و بهوسیله آن گیاهان زمین سرسبز مى شود و در هم فرو مى رود. اما بعد از مدتى مى خشکد به گونه اى که بادها آن را به هر سو پراکنده مى کنند; و خداوند به هرچیز تواناست”.

این مثال براى کسانى است که مراحل مختلف عمر خود کودکى و جوانى و پیرى را طى مى کنند; ولى بسیارند کسانى که چنین امرى نصیبشان نمى شود و در مراحل ابتدایى یا میانى به دلایل مختلفى چشم از جهان برمى بندند.

اینکه مى فرماید: دنیا ناپایدارى و بى اعتبارى خود را براى تو شرح داده، منظور به زبان حال است که تعبیر گویاى آن در کلام دیگرى از امام علیه السلام آمده است; آن گاه که دید انسان غافل یا ریاکارى به مذمت دنیا پرداخته و از فریبندگى دنیا سخن مى گوید، امام علیه السلام مى فرماید: “أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِیلِهَا… مَتَى غَرَّتْکَ أَ بِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلَى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَى; اى کسى که دنیا را نکوهش مى کنى و خودت فریفته دنیا شده اى و اباطیل دنیا تو را فریفته… چه زمان دنیا تو را فریب داده و با چه وسیله اى آیا به استخوان هاى پوسیده پدرانت در زیر خاک و یا خوابگاه مادرانت در درون قبرها”.

به گفته شاعر عرب:

هِیَ الدُّنْیا تَقُولُ لِمَنْ عَلَیْها *** حَذارِ حَذارِ مِنْ بَطْشی وَفَتْکی

فَلا یَغْرُرُکُمْ حُسْنُ ابْتِسامی *** فَقُولی مُضْحِکٌ وَالْفِعْلُ مُبْکی

“دنیا با صراحت و آشکارا به اهلش مى گوید: برحذر باشید برحذر باشید از حمله و مرگ غافلگیرانه من.

تبسم هاى طولانى من شما را نفریبد، سخنانم خنده آور است و اعمالم گریه آور”.

آرى زرق و برق دنیا نشاط آور است; ولى هنگامى که به عمق آن دگرگونى ها، بىوفایى ها و ناپایدارى هاى آن بیندیشیم چیزى جز گریه نخواهد داشت.

آن گاه امام علیه السلام در یک تقسیم بندى حساب شده، اهل دنیا را به چهار گروه تقسیم مى کند و مى فرماید: “جز این نیست که دنیاپرستان همچون سگ هایى هستند که پیوسته پارس مى کنند و براى تصاحب جیفه اى بر سر یکدیگر فریاد مى کشند یا درندگانى که در پى دریدن یکدیگرند، در برابر یکدیگر مى غرند، و زوزه مى کشند، زورمندان، ضعیفان را مى خورند و بزرگ ترها کوچک ترها را مغلوب مى سازند یا همچون چهارپایانى هستند که دست و پایشان به وسیله مستکبران بسته شده و بردگان سرسپرده آنهایند و گروه دیگرى همچون حیواناتى هستند رها شده در بیابان شهوات”; فَإِنَّمَا أَهْلُهَا کِلاَبٌ عَاوِیَةٌ ، وَسِبَاعٌ ضَارِیَةٌ ، یَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْض، وَیَأْکُلُ عَزِیزُهَا ذَلِیلَهَا، وَیَقْهَرُ کَبِیرُهَا صَغِیرَهَا، نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ ، وَأُخْرَى مُهْمَلَةٌ .

به راستى تقسیمى است بسیار جالب و دقیق، زیرا:

گروهى از مردم دنیا همچون سگانى هستند که کنار جیفه اى آمده اند و هرکدام سعى دارد جیفه را در اختیار خود بگیرد، پیوسته بر دیگرى فریاد مى زند و با فریادش مى خواهد او را از جیفه دور سازد. نمونه روشن آن همان ثروتمندان از خدا بى خبرى هستند که پیوسته سعى دارند ثروت بیشترى را تصاحب کنند و دیگران را از آن دور سازند; گاه بر سر آنها فریاد مى کشند گاه به دادگاه ها متوسل مى شوند و از طریق وکلاى مزدور و پرونده سازى به تملک اموال دیگران مى پردازند. در میان دولت ها نیز گاه چنین رقابت هایى وجود دارد که از طریق جنگ سرد و تبلیغات پرحجم دروغین سعى مى کنند بازارهاى مصرف دنیا را در اختیار خود بگیرند.

گروهى از مردم دنیا که نمونه آن در عصر ما دولت هاى نیرومند و زورگو هستند یا ثروتمندانى که از آنها پشتیبانى مى کنند پیوسته در رقابتى ناسالم تلاش و کوشش مى کنند که منابع ثروت را از چنگال یکدیگر بربایند و براى رسیدن به مقصود خود گاه جنگ هاى خونینى به راه بیندازند که هزاران انسان بى گناه در آن به خاک و خون کشیده مى شوند و شهرها و آبادى ها را ویران مى سازند. آرى این گرگانِ خون خوار بر سر جیفه دنیا پیوسته مى غرند و زوزه مى کشند و آنها که نیرومندترند ضعیفان را پایمال مى کنند و آنها که بزرگ ترند کوچک ترها را نابود مى سازند.

بنابراین گروه سوم گروه بى دست و پایى هستند که براى تحصیل متاع دنیا به هر ذلتى تن در مى دهند و اسیر و برده جهان خواران مى شوند در حالى که گروه چهارم همچون حیوانات سرکشى هستند که در بیابان به هر سو مى روند و به تعبیر امامعلیه السلام در ادامه این سخن: “عقل خود را گم کرده و راه هاى صحیح را از دست داده اندو در طرق مجهول و نامعلوم گام گذارده اند آنها همچون حیواناتى هستند که در وادى پر از آفتى رها شده و در سرزمین ناهموارى به راه افتاده اند”; قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا، وَرَکِبَتْ مَجْهُولَهَا سُرُوحُ عَاهَة بِوَاد وَعْث .

سپس مى افزاید: “نه چوپانى دارند که آنها را به راه صحیح هدایت کندو نه کسى که آنها را به چراگاه مناسبى برساند در حالى که دنیا آنان را در طریق نابینایى به راه انداخته و چشم هایشان را از دیدن نشانه هاى هدایت برگرفته در نتیجه در وادى حیرت سرگردان شده و در نعمت ها و زرق و برق هاى دنیا غرق شده اند، دنیا را به عنوان معبود خود برگزیده و دنیا نیز آنها را به بازى گرفته و آنها هم به بازى با دنیا سرگرم شده اند و ماوراى آن را به فراموشى سپرده اند”; لَیْسَ لَهَا رَاع یُقِیمُهَا، وَلاَ مُسِیمٌ19 یُسِیمُهَا، سَلَکَتْ بِهِمُ الدُّنْیَا طَرِیقَ الْعَمَى، وَأَخَذَتْ بِأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَى فَتَاهُوا20 فِی حَیْرَتِهَا، وَغَرِقُوا فِی نِعْمَتِهَا، اتَّخَذُوهَا رَبّاً، فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَلَعِبُوا بِهَا، وَنَسُوا مَا وَرَاءَهَا.

این همان گروهى هستند که در هر زمان به ویژه در دنیاى امروز وجود دارند; جهان را جولانگاه خود قرار داده و همه جا را به فساد مى کشند; علاقه بى حد و حصر به مال و ثروت و جاه و مقام، چشم آنها را از دیدن حقایق کور کرده و گوش آنها را براى شنیدن سخن حق کر کرده است. غرق نعمت هاى مادى و زر و زیور و عابدان درهم و دینارند و براى به دست آوردن دنیا گاه آتش جنگ به پا مى کنند و گاه سلاح هاى کشتار جمعى ساخته و به قیمت گزاف در اختیار این و آن قرار مى دهند و آنها را به جان هم مى اندازند. دنیا بازیچه آنهاست و آنها هم بازیچه دنیا و به همین دلیل، خدا و روز حساب و برنامه هاى آخرت را به کلى فراموش کرده اند.

امام علیه السلام، فرزند دلبندش را هشدار مى دهد که خود را از این چهار گروه دور دارد. نه فقط فرزند امام علیه السلام بلکه همه انسان ها مخاطب کلام اویند.

“عقول” در جمله “قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا” جمع عقل به معناى خِرَد است; ولى بعضى آن را جمع عقال پاى بند شتران دانسته اند که مفهوم جمله چنین مى شود: آنها پاى بندهاى خود را گم کرده و به همین دلیل در بیابان زندگى سرگردانند; ولى با توجّه به جمله بعد: “وَرَکِبَتْ مَجْهُولَهَا” معناى اوّل مناسب تر است. اضافه بر این، “عقول” جمع عقل است نه جمع عِقال، زیرا جمع عقال “عُقل” بر وزن قفل و “عُقُل” بر وزن دهل است.

به هر حال تقسیمى که امام علیه السلام براى اصناف دنیاپرستان و گروه هاى مختلف آن بیان فرموده، تقسیم بسیار جالبى است که انسان را براى تشخیص آنها و دورى از آنها بیدار و آگاه مى سازد:

1. گروه غوغاگران و صاحبان رسانه هاى گمراه کننده.

2. گروه درندگانى که براى به دست آوردن منابع دنیا با هم در نبردند.

3. گروه بردگانى که براى رسیدن به مال و مقام، به هر ذلتى تن در مى دهند.

4. گروه هوسران و عیّاش که عقل را رها کرده و در بیابان زندگى سرگردانند; خداى آنها زر و سیم و هدفشان عیش و نوش است.

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

 نظر دهید »

بخش بیستم نامه ی نهج البلاغه امیرالمومنین علی(ع)

17 اردیبهشت 1391 توسط نخعي فرد

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

ine-height: normal; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">وَاعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّکَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلاْخِرَةِ لاَ لِلدُّنْیَا، وَلِلْفَنَاءِ لاَ لِلْبَقَاءِ، وَلِلْمَوْتِ لاَ لِلْحَیَاةِ، وَأَنَّکَ فِی قُلْعَة وَدَارِ بُلْغَة، وَطَرِیق إِلَى الاْخِرَةِ، وَأَنَّکَ طَرِیدُ الْمَوْتِ الَّذِی لاَ یَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ، وَلاَ یَفُوتُهُ طَالِبُهُ، وَلاَ بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِکُهُ، فَکُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ یُدْرِکَکَ وَأَنْتَ عَلَى حَال سَیِّئَة، قَدْ کُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَکَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ، فَیَحُولَ بَیْنَکَ وَبَیْنَ ذَلِکَ، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَکْتَ نَفْسَکَ.

پسرم! بدان تو براى آخرت آفریده شده اى نه براى دنیا، براى فنا نه براى بقا در این جهان، براى مرگ نه براى زندگى در این دنیا تو در منزلگاهى قرار دارى که هر لحظه ممکن است از آن کوچ کنى، در سرایى که باید زاد و توشه از آن برگیرى و راه آخرتِ توست.
و بدان تو رانده شده مرگ هستى و مرگ پیوسته در تعقیب توست و سرانجام تو را شکار خواهد کرد همان مرگى که هرگز فرار کننده اى از آن نجات نمى یابد و هرکس را او در جستجویش باشد از دست نمى دهد و سرانجام وى را خواهد گرفت، بنابراین از این بترس که مرگ زمانى تو را بگیرد که در حال بدى باشى حال گناه در صورتى که تو پیش از فرا رسیدن مرگ با خویشتن گفتگو مى کردى که توبه کنى; ولى مرگ میان تو و توبه حایل مى شود و اینجاست که خویشتن را به هلاکت افکنده اى.

شرح و تفسیر بخش بیستم

هدف آفرینش

امام علیه السلام در این بخش از وصیّت نامه بخش بیستم به چند نکته مهم درباره هدف آفرینش انسان و حقیقت دنیا و زندگى در آن و موقعیت انسان در برابر مرگ اشاره مى کند که هر یک هشدارى به فرزند خود و به همه کسانى است که این وصیّت نامه را مى خوانند.

نخست مى فرماید: “پسرم بدان تو براى آخرت آفریده شده اى نه براى دنیا، براى فنا نه براى بقا در این جهان، براى مرگ نه براى زندگى در این دنیا”; وَاعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّکَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلآْخِرَةِ لاَ لِلدُّنْیَا وَلِلْفَنَاءِ لاَ لِلْبَقَاءِ وَلِلْمَوْتِ لاَ لِلْحَیَاةِ.

از دیدگاه اسلام و ادیان آسمان، هدف آفرینش انسان، زندگى در دنیا نیست، بلکه دنیا گذرگاهى به سوى آخرت و بازار تجارتى براى برگرفتن زاد و توشه است; سرانجام زندگىِ دنیا فناست و هیچ کس حتى پیامبران الهى را بقایى نیست.

درباره هدف آفرینش انسان، تعبیرات مختلفى در آیات و روایات آمده; قرآن مجید در سوره ذاریات مى گوید: وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ. بر اساس این آیه هدف از آفرینش انسان، بندگى خداست.

در آیه دوم از سوره ملک مى فرماید: “الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً; آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل مى کند”.

روشن است که آزمایش الهى، براى حسن عمل و عبودیت براى تهذیب نفوس است و نتیجه همه اینها زندگى سعادت بخش آخرت است و به این ترتیب همه اهداف به یکى بازمى گردد.

آن گاه به نکته دوم یعنى حقیقت دنیا و موقعیت آن اشاره کرده مى فرماید: “تو در منزلگاهى قرار دارى که هر لحظه ممکن است از آن کوچ کنى، در سرایى که باید زاد و توشه از آن برگیرى و راه آخرتِ توست”; وَأَنَّکَ فِی قُلْعَة2 وَدَارِ بُلْغَة3، وَطَرِیق إِلَى الاْخِرَةِ.

امام علیه السلام در اینجا هم هدف آفرینش انسان را بیان مى کند و هم ماهیت زندگى دنیا را; هدف آفرینش; زندگى سعادت بخش در سراى آخرت است نه زیستن در دنیا و به همین دلیل سرانجام زندگى دنیا فناست نه بقا و به تعبیر قرآن: “وَإِنَّ الدّارَ الاْخِرَةَ لَهِىَ الْحَیَوانُ; و فقط سراى آخرت، سراى زندگى واقعى است”.4این معنا در بسیارى از آیات دیگر قرآن منعکس است.

اما اینکه حضرت دنیا را جایگاه “قُلْعة” محلى که از آن باید کوچ کرد و سراى “بلغة” محلى که باید از آن زاد و توشه برگرفت معرفى مى فرماید این نکته نیز در آیات قرآن مجید منعکس است. آیاتى همچون إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَّیِّتُونَ، کُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْت، کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان همگى ناظر به همین معناست و آیه شریفه وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوَى نیز اشاره به “دار بلغة” است.

هرگاه نگاه ما به دنیا و آخرت آن گونه باشد که امامعلیه السلام در اینجا بیان فرموده، چهره زندگى ما عوض خواهد شد و دیگر اثرى از حرص و آز، آرزوهاى دور و دراز، تکالب و نزاع با اهل دنیا براى چیره شدن بر اموال بیشتر، و بخل و ثروت اندوزى وجود نخواهد داشت، بلکه همه چیز براى خدا و در راه خدا و در طریق جلب رضاى او براى سعادت جاویدان آخرت خواهد بود.

امام علیه السلام در سومین نکته مى فرماید: “و بدان تو رانده شده مرگ هستى و مرگ پیوسته در تعقیب توست و سرانجام تو را شکار خواهد کرد همان مرگى که هرگز فرار کننده از آن نجات نمى یابد و هرکس را او در جستجویش باشد از دست نمى دهد و سرانجام وى را خواهد گرفت”; وَأَنَّکَ طَرِیدُ الْمَوْتِ الَّذِی لاَ یَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ، وَلاَ یَفُوتُهُ طَالِبُهُ، وَلاَ بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِکُهُ.

تعبیر به “طرید” یعنى شخصى که در تعقیب او هستند یا شکارى که صیاد به دنبال او مى دود تعبیر بسیار جالبى است، گویى از آغاز عمر صیاد مرگ در تعقیب انسان است; گاه در کودکى گاه در جوانى و گاه در پیرى او را شکار خواهد کرد و هیچ کس از دست این صیاد نمى تواند فرار کند و همان گونه که قرآن مى فرماید: “أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِى بُرُوج مُشَیَّدَة; هرجا باشید مرگ شما را در مى یابد، هرچند در برج هاى محکم باشید”. در جاى دیگر مى فرماید: “قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ; بگو: “اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید، سودى به حال شما نخواهد داشت”.

آرى انسان در هر چیز شک کند، در این معنا نمى تواند تردیدى به خود راه دهد که روزى باید از این جهان رخت بربندد، روزى که نه تاریخش معلوم است و نه ساعت و دقیقه آن، ممکن است دور باشد و شاید بسیار نزدیک; فردا یا امروز؟ قابل توجّه اینکه هیچ استثنایى در این قانون نیست. زورمندان، قوى پیکران، صاحبان ثروت و قدرت و طبیبان حاذق و حتى انبیا و اولیا. قرآن مجید خطاب به پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله مى گوید: “إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَیِّتُونَ; تو مى میرى و آنها نیز خواهند مرد”.

آن گاه امامعلیه السلام به نکته مهمى اشاره مى کند که آخرین هشدار در این بخش از وصیّت نامه اوست مى فرماید: “بنابراین از این بترس که مرگ زمانى تو را بگیرد که در حال بدى باشى حال گناه در صورتى که تو پیش از فرا رسیدن مرگ با خویشتن گفتگو مى کردى که توبه کنى; ولى مرگ میان تو و توبه حایل مى شود و اینجاست که تو خویشتن را به هلاکت افکنده اى”; فَکُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ یُدْرِکَکَ وَأَنْتَ عَلَى حَال سَیِّئَة، قَدْ کُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَکَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ، فَیَحُولَ بَیْنَکَ بَیْنَ ذَلِکَ، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَکْتَ نَفْسَکَ.

امام علیه السلام در این هشدار، فرزندش را به این حقیقت توجّه مى دهد که تاریخ مرگ در هر حال مبهم و ناپیداست و گاه انسان گرفتار گناهى مى شود و تصمیم مى گیرد لحظه اى بعد آن را با آب توبه از صفحه نامه اعمالش بشوید; ولى مرگ ناگهان فرا مى رسد و این فرصت را از او مى گیرد. همه ما در زندگى خود دیده یا شنیده ایم افرادى را که تصمیم به انجام کارهاى خوب یا بدى داشتند ناگهان در همان لحظه از ادامه کار و رسیدن به مقصود باز ماندند.

در همین ایام که مشغول شرح این وصیّت نامه هستیم خبرى در رسانه ها پخش شد که براى یکى از دانشمندان معروف در محیط ما بزرگداشتى گرفته بودند و گروهى در آن مجلس شرکت داشتند و او با نشاط و خوشحالى در انتظار دریافت لوحه تقدیر بود که ناگهان در همان جا دست تقدیر او را گرفت و ناگاه گرفتار ایست قلبى شد و همه چیز پایان یافت.

در حدیث معروف مفضل مى خوانیم که امام صادق علیه السلام خطاب به مفضل فرمود: اگر سؤال کنى چرا خداوند مدت حیات انسان را مستور داشته و در هر ساعتى که مشغول انجام گناه و ارتکاب معاصى است، ممکن است مرگش فرا رسد، در پاسخ مى گوییم: حکمت آن این است که با اینکه انسان تاریخ مرگ خود را نمى داند باز هم هر زمان به سراغ گناه مى رود، اگر تاریخ آن را مى دانست و امید به طول بقاى خود داشت بیشتر پرده درى مى کرد، بنابراین انتظار مرگ در هر حال براى او از اطمینان به بقا بهتر است و اگر این انتظار در گروهى از مردم اثر نکند در گروه دیگر به یقین مؤثر خواهد بود; دست از گناه مى کشند و به سراغ اعمال صالح مى روند و از اموال نفیس خود براى انفاق به فقرا و مساکین بهره مى گیرند.

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 16
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مدرسه علميه زينب كبري(س)- رفسنجان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخبار حوزه
  • کانون پرسمان مهدوی
  • اخلاقی
  • فرهنگی
  • در محضر بزرگان
  • بانک مقالات اسلامی
  • پایان نامه های برتر
  • یافته های جدید پزشکی
  • در محضر یار
    • غرب و مهدویت
  • وهابیت
  • ناتو فرهنگی
  • قرآن، کتاب هدایت
  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس