nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />
نْ مَنْطِقِکَ، وَحِفْظُ مَا فِی الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِکَاءِ، وَحِفْظُ مَا فِی یَدَیْکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ طَلَبِ مَا فِی یَدَیْ
غَیْرِکَ. وَمَرَارَةُ الْیَأْسِ خَیْرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَى النَّاسِ، وَالْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَیْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُورِ، وَالْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ، وَرُبَّ سَاع فِیمَا یَضُرُّهُ! مَنْ أَکْثَرَ أَهْجَرَ، وَمَنْ
تَفَکَّرَ أَبْصَرَ. قَارِنْ أَهْلَ الْخَیْرِ تَکُنْ مِنْهُمْ، وَبَایِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ، بِئْسَ الطَّعَامُ الْحَرَامُ! وَظُلْمُ الضَّعِیفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ! إِذَا کَانَ الرِّفْقُ خُرْقاً کَانَ الْخُرْقُ
رِفْقاً. رُبَّمَا کَانَ الدَّوَاءُ دَاءً، وَالدَّاءُ دَوَاءً، وَرُبَّمَا نَصَحَ غَیْرُ النَّاصِحِ، وَغَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ. وَإِیَّاکَ وَالاِتِّکَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْکَى وَالْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ،
وَخَیْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَکَ. بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَکُونَ غُصَّةً. لَیْسَ کُلُّ طَالِب یُصِیبُ، وَلاَ کُلُّ غَائِب یَئُوبُ. وَمِنَ الْفَسَادِ إِضَاعَةُ الزَّادِ، وَمَفْسَدَةُ الْمَعَادِ. وَلِکُلِّ
أَمْر عَاقِبَةٌ، سَوْفَ یَأْتِیکَ مَا قُدِّرَ لَکَ. التَّاجِرُ مُخَاطِرٌ، وَرُبَّ یَسِیر أَنْمَى مِنْ کَثِیر! لاَ خَیْرَ فِی مُعِین مَهِین، وَلاَ فِی صَدِیق ظَنِین. سَاهِلِ الدَّهْرَ مَا ذَلَّ لَکَ
قَعُودُهُ، وَلاَ تُخَاطِرْ بِشَیْء رَجَاءَ أَکْثَرَ مِنْهُ، وَإِیَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِیَّةُ اللَّجَاجِ.
ترجمه بخش بیست و چهارم
فرزندم! جبران آنچه بر اثر سکوت خود از دست داده اى آسان تر از جبران آن است که بر اثر سخن گفتن از دست مى رود، و نگه دارى آنچه در ظرف
است با محکم بستن دهانه آن امکان پذیر است و حفظ آنچه در دست دارى، نزد من محبوب تر از درخواست چیزى است که در دست دیگرى است.
تلخى یأس از آنچه در دست مردم است بهتر است از دراز کردن دست تقاضا به سوى آنها و درآمد کم همراه با پاکى و درست کارى بهتر از ثروت فراوان
توأم با فجور و گناه است و انسان اسرار خویش را بهتر از هر کس دیگر نگه دارى مى کند و بسیارند کسانى که بر زیان خود تلاش مى کنند.
کسى که پرحرفى کند سخنان ناروا و بى معنا فراوان مى گوید. هر کس اندیشه خود را به کار گیرد حقایق را مى بیند و راه صحیح را انتخاب مى کند. به
نیکوکاران و اهل خیر نزدیک شو تا از آنها شوى و از بدکاران و اهل شر دور شو تا از آنها جدا گردى. بدترین غذاها غذاى حرام است و ستم بر ناتوان
زشت ترین ستم هاست. در آنجا که رفق و مدارا سبب خشونت مى شود خشونت مدارا محسوب خواهد شد; چه بسا داروها سبب بیمارى گردد و چه بسا
بیمارى هایى که داروى انسان است، گاه کسانى که اهل اندرز نیستند اندرزى مى دهند و آن کس که اهل اندرز است و از او نصیحت خواسته شده خیانت
مىکند.
از تکیه کردن بر آرزوها برحذر باش که سرمایه احمق ها است. عقل، حفظ و نگهدارى تجربه هاست و بهترین تجربه هاى تو آن است که به تو اندرز
دهد، فرصت را پیش از آنکه از دست برود و مایه اندوه گردد غنیمت بشمار. نه هرکس طالب چیزى باشد به خواسته اش مى رسد و نه هرکس که از نظر
پنهان شد باز مى گردد. تباه کردن زاد و توشه نوعى فساد است و سبب فاسد شدنِ معاد. هر کارى سرانجامى دارد و باید مراقب سرانجام آن بود. آنچه
برایت مقدر شده به زودى به تو خواهد رسید. هر بازرگانى خود را به مخاطره مى اندازد. همواره دنبال فزونى مباش زیرا چه بسا سرمایه کم از سرمایه زیاد
پربرکت تر و رشدش بیشتر است. نه در کمک کارِ پست خیرى است و نه در دوستِ متهم فایده اى، تا روزگار در اختیار توست به آسانى از آن بهره گیر و
هیچ گاه نعمتى را که دارى براى آنکه بیشتر به دست آورى به خطر مینداز. از سوار شدن بر مرکب سرکش لجاجت برحذر باش که تو را بیچاره مى کند.
شرح و تفسیر بخش بیست و چهارم
بیست و هفت اندرز گرانبها
امام علیه السلام در این بخش از وصیّت نامه نورانیش مجموعه اى از اندرزهاى گوناگون به فرزندش مى دهد که هر یک به تنهایى نکته مهمى را در بر
دارد و مجموعه اش برنامه مبسوطى براى زندگى سعادتمندانه هر انسانى است.
نخست مى فرماید: “جبران آنچه بر اثر سکوت خود از دست داده اى آسان تر از جبران آن است که بر اثر سخن گفتن از دست رفته”; وَتَلاَفِیکَ مَا فَرَطَ
مِنْ صَمْتِکَ أَیْسَرُ مِنْ إِدْرَاکِکَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِکَ.
اشاره به اینکه انسان اگر از گفتن چیزى خوددارى و صرف نظر کند و بعد بفهمد این سکوت اشتباه بوده فورا مى تواند آن را تلافى و تدارک کند در حالى
که اگر سخنى بگوید و بعد بفهمد این سخن اشتباه بوده و یا گفتنى نبوده است بازگرداندن آن امکان پذیر نیست; همانند آبى است که به روى زمین
ریخته مى شود و جمع کردن آن عادتا غیر ممکن است.
در ادامه این سخن، راه صحیح را براى رسیدن به این مقصود با ذکر مثالى نشان مى دهد و مى فرماید: “نگه دارى آنچه در ظرف است با محکم بستن
دهانه آن امکان پذیر است”; وَحِفْظُ مَا فِی الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِکَاءِ.
“وِعاء; ظرف” همان قلب و روح انسان است و “وکاء; ریسمانى است که دهانه مشک را با آن مى بندند” اشاره به زبان و دهان انسان که اگر انسان آن را
در اختیار خود بگیرد سخنان ناموزون یا کلماتى که موجب پشیمانى است از او صادر نمى شود.
حضرت در دومین توصیه مى فرماید: “و حفظ آنچه در دست دارى، نزد من محبوب تر از درخواست چیزى است که در دست دیگرى است”; وَحِفْظُ مَا
فِی یَدَیْکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ طَلَبِ مَا فِی یَدَیْ غَیْرِکَ.
اشاره به اینکه بسیارند کسانى که بر اثر اسراف و تبذیر اموال خود را از دست مى دهند و نیازمند به دیگران مى شوند و عزت و حیثیت خود را بر سر آن
مى نهند. هر گاه انسان، اعتدال و اقتصاد را در زندگى از دست ندهد نیازمند به دیگران نخواهد شد، بنابراین توصیه مزبور هرگز به معناى دعوت به بخل
نیست بلکه به معناى دعوت به میانه روى و اعتدال و ترک اسراف و تبذیر است.
آن گاه امام علیه السلام در سومین توصیه خود که در ارتباط با توصیه قبل است مى فرماید: “تلخى یأس از آنچه در دست مردم است بهتر است از دراز
کردن دست تقاضا به سوى آنها”; وَمَرَارَةُ الْیَأْسِ خَیْرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَى النَّاسِ.
منظور از “یأس” در این عبارت همان ناامیدى است که انسان بر خود تحمیل مى کند، به گونه اى که راه طلب از دیگرن را بر خویش مى بندد. این کار
گرچه تلخ است ; ولى سبب عزت و شرف انسان مى شود و به همین دلیل، امام علیه السلام این تلخى را از شیرینى طلب بهتر مى شمرد.
تعبیر به “اَلْیأس عَمّا فى أیْدِى النّاسِ” به عنوان یک ارزش و فضیلت در روایات متعدّدى از معصومان آمده است از جمله در حدیثى از امام باقرعلیه
السلاممى خوانیم: “وَخَیْرُ الْمَالِ الثِّقَةُ بِاللهِ وَالْیَأْسُ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ; بهترین سرمایه اعتماد بر ذات پاک خدا و مأیوس بودن از چیزى است که در
دست مردم است”.
این سخن بدان معنا نیست که انسان، تعاون و همکارى با مردم را در زندگى از دست دهد، زیرا زندگى اجتماعى چیزى جز تعاون و همکارى نیست، بلکه
منظور این است که چشم طمع بر اموال مردم ندوزد و سربار مردم نشود و با تلاش، براى معاش بکوشد.
به گفته شاعر:
وَإِنْ کانَ طَعْمُ الْیَأْسِ مُرّاً فَإِنَّهُ *** أَلَذُّ وَأَحْلى مِنْ سُؤالِ الاَْراذِلِ
اگر چه طعم یأس، تلخ است ولى شیرین تر و لذت بخش تر از درخواست و تقاضا از افراد رذل و پست است.
آن گاه در چهارمین توصیه مى افزاید: “درآمد کم همراه با پاکى و درست کارى بهتر از ثروت فراوان توأم با فجور و گناه است”; وَالْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَیْرٌ
مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُورِ.
عفت از نظر لغت و موارد استعمال نزد علماى اخلاق، تنها به معناى خودنگهدارى جنسى نیست، بلکه هرگونه خویشتن دارى از گناه را شامل مى شود و
در جمله بالا به این معناست، زیرا بعضى به هر گناه و زشتى تن در مى دهند تا ثروتى را از این سو و آن سو جمع آورى کنند اما مؤمنان پاک دل ممکن
است از طریق حلال و خالى از هرگونه گناه به ثروت کمترى برسند; امامعلیه السلاممى فرماید این را بر آن ترجیح بده.
حضرت در پنجمین توصیه مى فرماید: “انسان اسرار خویش را بهتر از هر کس دیگر نگهدارى مى کند”; وَالْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ.
زیرا انسان، نسبت به اسرار خود از همه دلسوزتر است، چون افشاى آنها گاه موجب ضرر و زیان و گاه سبب آبرو ریزى و هتک حیثیت او مى شود در حالى
که دیگران از افشاى سر او ممکن است هیچ آسیبى نبینند، بنابراین اگر مى خواهد اسرارش محفوظ شود باید در صندوق سینه خود آن را محکم نگه دارد،
همان گونه که در کلمات قصار امام علیه السلام آمده است “صَدْرُ الْعاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ; سینه انسان خردمند صندوق اسرار اوست”.
در ششمین توصیه مى فرماید: “بسیارند کسانى که بر زیان خود تلاش مى کنند”; وَرُبَّ سَاع فِیمَا یَضُرُّهُ.
اشاره به اینکه سعى و تلاش باید روى حساب باشد. به بیان دیگر، تلاش باید با تدبیر توأم گردد نکند انسان با دست خویش ریشه خود را قطع کند که
این بدترین نوع مصیبت است.
در هفتمین توصیه مى فرماید: “کسى که پرحرفى مى کند سخنان ناروا و بى معنا فراوان مى گوید”; مَنْ أَکْثَرَ أَهْجَرَ.
آرى یکى از فواید سکوت، گرفتار نشدن در دام سخنان بى معناست و این بسیار به تجربه رسیده که افراد پر حرف پرت و پلا زیاد مى گویند، زیرا سخنان
سنجیده و حساب شده، فکر و مطالعه مى خواهد در حالى که افراد پر حرف مجالى براى فکر ندارند. امام علیه السلام در غررالحکم عواقب سوء زیادى
براى افراد پر حرف بیان فرموده از جمله اینکه “مَنْ کَثُرَ کَلامُهُ زَلَّ; کسى که سخن بسیار گوید لغزش فراوان خواهد داشت” و همین امر آبروى او را
مى برد و سبب خوارى و رسوایى مى گردد به عکس کسانى که کم و سنجیده سخن مى گویند، سبب آبرومندى خود مى شوند و به گفته شاعر:
کم گوى و گزیده گوى چون در *** تا ز اندک تو جهان شود پر
در هشتمین توصیه مى فرماید: “هر کس اندیشه خود را به کار گیرد حقایق را مى بیند و راه صحیح را انتخاب مى کند”; وَمَنْ تَفَکَّرَ أَبْصَرَ.
اهمّیّت تفکر در همه امور دنیا و آخرت چیزى نیست که بر کسى مخفى باشد و تمام افراد پیروزمند و موفق همین راه را پیموده اند.
قرآن مجید در این باره مى فرماید: “کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمُ الاْیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُون * فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَة; این چنین خداوند آیات را براى شما روشن
مى سازد; شاید بیندیشید. * درباره دنیا و آخرت”.
در نهمین توصیه مى فرماید: “به نیکوکاران و اهل خیر نزدیک شو تا از آنها شوى و از بدکاران و اهل شر دور شو تا از آنها جدا گردى”; قَارِنْ أَهْلَ الْخَیْرِ
تَکُنْ مِنْهُمْ، وَبَایِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ.
اشاره به اینکه تأثیر مجالست و هم نشینى غیر قابل انکار است; همنشینى با بدان انسان را بدبخت و با نیکان انسان را خوشبخت مى سازد. در قرآن
مجید اشاره روشنى به این معنا شده است آنجا که مى فرماید: “وَیَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً * یا وَیْلَتى لَیْتَنِى لَمْ
أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِى وَکانَ الشَّیْطانُ لِلاِْنْسانِ خَذُولاً; به یاد آور روزى را که ستمکار دست خود را از شدت حسرت به
دندان مى گزد و مى گوید: اى کاش با رسول خدا راهى برگزیده بودم * اى واى بر من، کاش فلان شخص گمراه را به دوستى انتخاب نکرده بودم * او
مرا از یادآورى حق گمراه ساخت بعد از آنکه یاد حق به سراغ من آمده بود و شیطان همیشه انسان را تنها و بى یاور مى گذارد”.
پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله در حدیث معروفى مى فرماید: “الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ وَقَرِینِهِ; انسان بر همان دینى است که دوست و رفیقش دارد”.
همین امر سبب مى شود که بهترین راه براى شناخت شخصیت انسانى پیچیده و ناشناخته نگاه به همنشینان او باشد، همان گونه که در حدیث
امیر مؤمنان على علیه السلام وارد شده است: “فَمَنِ اشْتَبَهَ عَلَیْکُمْ أَمْرُهُ وَلَمْ تَعْرِفُوا دِینَهُ فَانْظُرُوا إِلَى خُلَطَائِهِ فَإِنْ کَانُوا أَهْلَ دِینِ اللهِ فَهُوَ عَلَى دِینِ اللهِ وَإِنْ
کَانُوا عَلَى غَیْرِ دِینِ اللهِ فَلاَ حَظَّ لَهُ مِنْ دِینِ اللَّه; اگر حال کسى بر شما مشتبه شد و دین او را نشناختید به همنشینان او نگاه کنید; اگر اهل دین الهى
باشند او هم بر دین خداست و اگر بر غیر دین الهى باشند او نیز بهره اى از دین ندارد”.
در دهمین توصیه مى فرماید: “بدترین غذاها غذاى حرام است”; بِئْسَ الطَّعَامُ الْحَرَامُ.
قرآن مجید کسانى را که اموال یتیمان را مى خورند به عنوان کسانى معرفى کرده که آتش مى خورند: إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِى
بُطُونِهِمْ ناراً بقیه غذاهاى حرام نیز بى شباهت به اموال یتیمان نیست; در روایات آمده است از جمله موانع استجابت دعا خوردن غذاى حرام است. قبلاً به
این حدیث نبوى اشاره کردیم.
امام علیه السلام در یازدهمین توصیه مى فرماید: “ستم بر ناتوان زشت ترین ستم است”; وَظُلْمُ الضَّعِیفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ.
زیرا او قادر بر دفاع از خویشتن نیست. مرحوم کلینى در کتاب کافى از امام باقرعلیه السلام نقل مى کند: “لَمَّا حَضَرَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ الْوَفَاةُ ضَمَّنِی إِلَى
صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ یَا بُنَیَّ أُوصِیکَ بِمَا أَوْصَانِی بِهِ أَبِی علیه السلام حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَبِمَا ذَکَرَ أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ قَالَ یَا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَظُلْمَ مَنْ لاَ یَجِدُ عَلَیْکَ
نَاصِراً إِلاَّ اللهَ; هنگامى که پدرم در آستانه رحلت از دنیا بود مرا به سینه خود چسبانید و فرمود این سخنى است که پدرم در آستانه وفات شهادت سفارش
کرد و او از پدرش امیر مؤمنان على علیه السلام نقل فرمود: که بپرهیز از ستم کردن بر کسى که یار و یاورى جز خدا ندارد”.
البتّه ظلم درباره همه کس قبیح است; ولى اگر کسى مثلا به ثروتمندى ظلم کند و مقدارى از مال او را ببرد، گرچه کار خلافى کرده، لطمه زیادى بر او
وارد نمى شود به خلاف آن کس که از فقیرى مالى ببرد.
در دوازدهمین توصیه مى فرماید: “در آنجا که رفق و مدارا سبب خشونت مى شود خشونت مدارا محسوب خواهد شد; چه بسا داروهایى که سبب بیمارى گردد و بیمارى هایى که داروى انسان است”; إِذَا کَانَ الرِّفْقُ خُرْقاً کَانَ الْخُرْقُ. رِفْقاً رُبَّمَا کَانَ الدَّوَاءُ دَاءً، وَالدَّاءُ دَوَاءً.
اصل و اساس در برنامه هاى زندگى، نرمش و مداراست; ولى گاه افرادى پیدا مى شوند که از این رفتار انسانى سوء استفاده کرده بر خشونت خود
مى افزایند در مقابل این افراد خشونت تنها طریق اصلاح است. جمله بعد در واقع به منزله علت براى این جمله است، زیرا مواردى پیدا مى شود که دوا،
درد را فزون تر مى سازد و تحمل درد، دوا محسوب مى شود همان گونه که شاعر گفته است:
هر کجا داغ بایدت فرمود *** چون تو مرهم نهى ندارد سود
اشاره به اینکه زخم هایى است که تنها درمان آن در گذشته داغ کردن و سوزاندن بود، به یقین در آنجا مرهم نهادن بیهوده و گاه سبب افزایش بیمارى
است و به عکس گاه بیمارى هایى عارض انسان مى شود که سبب بهبودى از بیمارى هاى مهم ترى است.
در سیزدهمین توصیه مى فرماید: “و گاه کسانى که اهل اندرز نیستند اندرزى مى دهند و آن کس که اهل اندرز است و از او نصیحت خواسته شده خیانت
مى کند”; وَرُبَّمَا نَصَحَ غَیْرُ النَّاصِحِ، وَغَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ
اشاره به اینکه همیشه نباید به سخنان کسانى که اهل نصیحت نیستند بدبین بود; گاه مى شود از آنها سخن حکمت آمیز و ناصحانه اى صادر مى گردد و
به عکس، خیرخواهان نصیحت گو، گاه از روى خطا و حسادت و عوامل دیگر در نصیحت خود خیانت مى کنند، بنابراین همیشه نباید به آنها خوش بین
بود و در هر دو صورت حکم عقل را باید به کار گرفت و از قراین به درستى و نادرستى اندرز اندرزگویان پى برد.
مرحوم علاّمه مجلسى در بحارالانوار حدیث معروف جالبى در این زمینه نقل مى کند که پس از پایان طوفان نوح، شیطان در برابر حضرت نوح علیه
السلام ظاهر شد و گفت: خدمت بزرگى به من کردى و حقى بر من دارى مى خواهم جبران کنم. نوحعلیه السلام به او گفت: من بسیار ناراحت مى شوم که
من خدمتى به تو کرده باشم بگو چیست؟ گفت: آرى تو نفرین کردى و قومت را غرق نمودى اکنون کسى باقى نمانده که من او را گمراه کنم و مدتى
استراحت مى کنم تا جمع دیگرى به وجود آیند و به گمراه ساختن آنها بپردازم نوح گفت: چه خدمتى به من مى خواهى بکنى در بعضى از روایات دیگر
آمده است که نوح حاضر به پذیرش از او نبود ولى از سوى خداوند خطاب آمد: گرچه کار او شیطنت است ولى در اینجا راست مى گوید، بپذیر; شیطان
گفت: “اذْکُرْنِی فِی ثَلاَثِ مَوَاطِنَ فَإِنِّی أَقْرَبُ مَا أَکُونُ إِلَى الْعَبْدِ إِذَا کَانَ فِی إِحْدَاهُنَّ اذْکُرْنِی إِذَا غَضِبْتَ وَاذْکُرْنِی إِذَا حَکَمْتَ بَیْنَ اثْنَیْنِ اذْکُرْنِی إِذَا کُنْتَ مَعَ
امْرَأَة خَالِیاً لَیْسَ مَعَکُمَا أَحَدٌ; در سه جا مراقب من باش که من در این سه مورد به بندگان خدا از همیشه نزدیک ترم: هنگامى که خشمگین شوى مراقب
من باش و هنگامى که در میان دو نفر قضاوت مى کنى باز هم مراقب من باش و هنگامى که با زنى در خلوتگاهى که شخص دیگرى در آنجا نباشد
همراه شوى در آنجا نیز مراقب من باش”. این درواقع یکى از مصادیق روشن کلام مولا امیر مؤمنان است.
در چهاردهمین توصیه مى فرماید: “از تکیه کردن بر آرزوها برحذر باش که سرمایه احمق هاست”; وَإِیَّاکَ وَالاِتِّکَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْکَى
منظور از “مُنى; آرزوها” آرزوهاى دور و دراز است که به خیالات شبیه تر است و آنها که گرفتار این گونه آرزوها مى شوند، نیروهاى فعال خود را بیهوده
هدر مى دهند و سرانجام به جایى نمى رسند. از سوى دیگر تکیه بر این گونه آرزوها تمام فکر و عمر انسان را به خود مشغول مى دارد و از پرداختن به
معاد باز مى دارد.
این همان چیزى است که در حدیث معروفى که هم از پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله نقل شده و هم از امیر مؤمنان على علیه السلام در نهج البلاغه،
فرمودند: “أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَطُولُ الاَْمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَأَمَّا طُولُ الاَْمَلِ فَیُنْسِی الاْخِرَة; اى مردم چیزى که بر شما مى ترسم دو چیز است: پیروى از هواى نفس و آرزوهاى دور و دراز، چرا که پیروى از هواى نفس شما را از حق باز مى دارد و
آرزوهاى دور و دراز آخرت را به فراموشى مى سپارد”.
در پانزدهمین توصیه مى فرماید: “عقل، حفظ و نگهدارى تجربه هاست”; وَالْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ.
اشاره به اینکه هنگامى که تجربه ها جمع آورى شود با توجّه به اینکه “حُکْمُ الاْمْثالِ فیما یَجُوزُ وَفیما لایَجُوزُ واحِدٌ; حوادث مشابه نتیجه مشابه دارند” و
حدیث معروف “إِنَّ الْمُؤْمِنَ لاَ یُلْدَغُ مِنْ جُحْر مَرَّتَیْنِ; انسان با ایمان از یک سوراخ دوبار گزیده نمى شود” سبب مى شود که انسان، راه صحیح را در
برخورد با حوادث آینده پیدا کند و از تجربیات پیشینیان درس بگیرد و از زیان هاى ناشى از خطاها رهایى یابد.
بسیارى از قواعد کلى عقلى از همین تجربیات جزئى برگرفته شده طبق قاعده استقراى منطقى البتّه این تجربه ها گاه مربوط به خود انسان است و گاه از
تجربه هاى دیگران استفاده مى کند که این به اصطلاح “نُورٌ عَلى نُور” است و به همین دلیل مدیرانِ مدبر به مطالعه تاریخ پیشینیان اهمّیّت فراوان
مى دهند.
کوتاه سخن اینکه انسان اگر تجارب خویش را حفظ کند و از تجارب دیگران نیز استفاده کند، هم مى تواند در موارد مشابه، گرفتار خطا نشود و هم
قانونى کلى از موارد جزئى تهیه کند که براى خودش و دیگران در همه شئون زندگى مفید و سودمند باشد.
در نامه 78 تعبیر شدیدترى در این زمینه آمده است مى فرماید: “فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِیَ مِنَ الْعَقْلِ وَالتَّجْرِبَة; بدبخت کسى است که از عقل و
تجربیات خود سود نبرد”.
در شانزدهمین توصیه مى فرماید: “بهترین تجربه هاى تو آن است که به تو اندرز دهد”; وَخَیْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَکَ.
اشاره به اینکه تجربه ها گاه سود مادى مى آورد و گاه سود معنوى و بهترین تجربه ها آن است که داراى سود معنوى باشد.
در کلمات قصار امام علیه السلام آمده است: “لَمْ یَذْهَبْ مِنْ مَالِکَ مَا وَعَظَکَ; آنچه از مال تو از دست برود ولى باعث اندرز و بیدارى تو شود در واقع از
دست نرفته است”.
در هفدهمین توصیه مى فرماید: “فرصت را پیش از آنکه از دست برود و مایه اندوه گردد غنیمت بشمار”; بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَکُونَ غُصَّةً.
فرصت به معناى فراهم بودن مقدمات براى رسیدن به یک مقصد است; گاه انسان مقصد مهمى دارد و مقدماتش فراهم نیست; ولى ناگهان در یک
لحظه فراهم مى گردد که باید بدون فوت وقت از آن لحظه استفاده کند و خود را به مقصد برساند که اگر غفلت کند و از دست برود چه بسا در آینده
هرگز چنان شرایطى براى رسیدن به مقصد فراهم نگردد. فرصت مانند بادها و نسیم هاى موافقى است که به سوى مقصد مىوزد که اگر کشتى بادبانى
از آن استفاده نکند ممکن است ساعت ها و روزها بر سطح دریا بماند و مایه غصه و اندوه شود.
در حدیث مشهورى از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله مى خوانیم: “إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَات أَلاَ فَتَعَرَّضُوا لَهَا; بدانید از سوى پروردگار شمادرایام
زندگیتان نسیم هاى سعادتى مى وزد از آن استفاده کنید و خود را در معرض آن قرار دهید”.
در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده: “مَنْ فُتح لَهُ بابٌ مِنَ الْخَیْرِ فَلْیَنْتَهِزْهُ فَإِنَّهُ لا یَدْرى مَتى یُغلَقُ عَنْهُ; کسى که درى از خیر به روى او گشوده شود باید
برخیزد و از آن بهره گیرد، زیرا نمى داند چه زمانى این در بسته مى شود”.
در این زمینه، روایات معصومین علیهم السلام و عبارات بزرگان فراون است با حدیثى از امیر مؤمنان علیه السلام آن را پایان مى دهیم فرمود: “أَشَدُّ
الْغُصَصِ فَوْتُ الْفُرَصِ; شدیدترین غصه ها از دست رفتن فرصت هاست”.
سپس در هجدهمین توصیه مى فرماید: “نه هرکس طالب چیزى باشد به خواسته اش مى رسد و نه هرکس که از نظر پنهان شد باز مى گردد”; لَیْسَ
کُلُّ طَالِب یُصِیبُ، وَلاَ کُلُّ غَائِب یَئُوبُ.
این دو جمله مى تواند به منزله علتى براى توصیه مبادرت به فرصت ها باشد که در جمله قبل گذشت، زیرا انسان تنها در صورتى به مقصود مى رسد که
در زمینه فراهم بودن شرایط برخیزد و تلاش کند در غیر این صورت تلاش او بیهوده است. واژه “غائب” مى تواند اشاره به فرصت از دست رفته باشد که
اى بسا دوباره باز نگردد. در عین حال مى تواند توصیه مستقلى باشد اشاره به اینکه انسان همیشه نباید انتظار داشته باشد که از کوشش هایش نتیجه
بگیرد. به بیان دیگر، از شکست ها نباید ناامید گردد.
در نوزدهمین توصیه مى فرماید: “تباه کردن زاد و توشه نوعى فساد است و سبب فاسد شدن معاد”; وَمِنَ الْفَسَادِ إِضَاعَةُ الزَّادِ وَمَفْسَدَةُ الْمَعَادِ.
منظور از زاد و توشه در اینجا همان زاد و توشه تقوا براى سفر آخرت است که اگر انسان آن را از دست دهد آخرت او تباه خواهد شد.
در بیستمین توصیه مى فرماید: “هر کارى سرانجامى دارد باید مراقب سرانجام آن بود”; وَلِکُلِّ أَمْر عَاقِبَةٌ.
اشاره به اینکه انسان هنگامى که دست به کارى مى زند باید در عاقبت آن بیندیشد و بى حساب و کتاب اقدام نکند; اگر عاقبت آن نیک است در انجام
آن بکوشد وگرنه بپرهیزد.
در غررالحکم از امام امیر مؤمنان على علیه السلام همین جمله با اضافه اى نقل شده: “وَلِکُلِّ أمْر عاقِبَةٌ حُلْوَةٌ اَوْ مُرَّةٌ; هر کار عاقبتى شیرین یا تلخ دارد
که باید به آن اندیشید”.
در بیست و یکمین توصیه مى فرماید: “آنچه برایت مقدر شده به زودى به تو خواهد رسید”; سَوْفَ یَأْتِیکَ مَا قُدِّرَ لَکَ.
مقصود اینکه نباید بیهوده حرص زد; نه بدین معنا که انسان تلاش براى معاش را رها سازد و کوشش براى بهبود زندگى را فراموش کند، بلکه هدف این
است که از تلاش هاى بیهوده و حریصانه بپرهیزد. همه روایاتى که به مقدر بودن روزى اشاره مى کند نیز ناظر به همین معناست.
در بیست و دومین توصیه مى افزاید: “هر بازرگانى خود را به مخاطره مى اندازد”; التَّاجِرُ مُخَاطِرٌ
بازرگان همیشه از تجارت خود سود نمى برد و به اصطلاح امروز، تجارت نوعى ریسک است; بنابراین انسان باید شجاع باشد و بر خدا توکل کند و از
زیان هاى احتمالى نهراسد و از زیان ها ناامید و مأیوس نشود. البتّه تاجر باید تلاش و کوشش و تدبیر را از دست ندهد; ولى اگر با زیانى مواجه شد نیز
ناراحت نگردد.
این احتمال نیز داده شده که این جمله اشاره به جنبه هاى معنوى تجارت باشد، زیرا تاجر گاه آلوده اموال حرام مى شود و سعادت خود را به خطر
مى افکند، بنابراین باید همواره مراقب این خطرات باشد مخصوصاً در عصر و زمان ما که اموال حرام و تجارت هاى نامشروع فزونى گرفته و گاه پرسود
بودن آن چشم عقل را مى بندد و تاجر را گرفتار گناه مى سازد.
آن گاه در بیست و سومین توصیه مى فرماید: “همواره دنبال فزونى مباش زیرا چه بسا سرمایه کم از سرمایه زیاد پربرکت تر و رشدش بیشتر است”; وَرُبَّ یَسِیر أَنْمَى مِنْ کَثِیر.
اشاره به اینکه همیشه نباید به کمیت اعمال و کارها نگاه کرد، بلکه مهم کیفیت آن است; چه بسا اعمال کمتر با کیفیت بالاتر و خلوص بیشتر بارورتر و
مؤثرتر باشد. قرآن مجید مى فرماید: “الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً; آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام
یک از شما بهتر عمل مى کنید”.
احتمال دیگر در تفسیر این جمله آن است که انسان نباید در زندگى مادى دنبال سرمایه هاى فزون تر باشد چه بسا سرمایه کمتر پاک تر و حلال تر
بوده، و نمو و رشد بیشترى داشته باشد. قرآن مجید مى فرماید: “وَما آتَیْتُمْ مِنْ رِّباً لِّیَرْبُوَا فِى أَمْوالِ النّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللهِ وَما آتَیْتُمْ مِّنْ زَکاة تُریدُونَ
وَجْهَ اللهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ; آنچه به عنوان ربا مى پردازید تا در اموال مردم فزونى یابد، نزد خدا فزونى نخواهد یافت; و آنچه را به عنوان زکات
مى دهید و تنها رضاى خدا را مى طلبید مایه برکت و فزونى است و کسانى که چنین مى کنند داراى پاداش مضاعف اند”.
حضرت در بیست و چهارمین توصیه مى فرماید: “نه در کمک کارِ پست خیرى است و نه در دوستِ متهم”; لاَ خَیْرَ فِی مُعِین مَهِین ، وَلاَ فِی صَدِیق
ظَنِین ، زیرا هرگاه فرد پستى انسان را یارى کند غالباً توأم با منت است اضافه بر این شخصیت انسان در نظر مردم پایین مى آید، زیرا فرد پستى در یارى
اوست و دوست متهم هرچند حق دوستى را ادا کند سبب متهم شدن انسان و آبروریزى او مى شود و اینجاست که باید عطایش را به لقایش بخشید.
در بیست و پنجمین توصیه مى فرماید: “تا روزگار در اختیار توست به آسانى از آن بهره گیر”; سَاهِلِ الدَّهْرَ مَا ذَلَّ لَکَ قَعُودُهُ.
اشاره به اینکه ممکن است چنین فرصتى همیشه به دست نیاید. این احتمال نیز در تفسیر این جمله وجود دارد که هرگاه روزگار با تو مدارا کند تو هم
آسان بگیر و مدارا کن و به گفته شاعر:
إذِا الدَّهْرُ أعْطاکَ الْعِنانَ فَسُرْ بِهِ *** رُوَیْداً وَلا تَعْنَفْ فَیُصْبِحُ شامِساً
هنگامى که روزگار زمام خود را در اختیار تو بگذارد آرام با او حرکت کن و فشار میاور که ممکن است چموش و سرکش شود.
در بیست و ششمین توصیه مى فرماید: “هیچ گاه نعمتى را که دارى به خاطر اینکه بیشتر به دست آورى به خطر مینداز”; وَلاَ تُخَاطِرْ بِشَیْء رَجَاءَ أَکْثَرَ
مِنْهُ.
گاه انسان، نعمت هایى در اختیار دارد; ولى طمع و فزون طلبى او را وادار مى کند که براى به چنگ آوردن نعمت بیشتر آن را به مخاطره افکند. این کار عاقلانه نیست. مثل اینکه انسان مال خود را در اختیار افرادى که آگاهى بر تجارت و مضاربه ندارند به هواى قول هایى که براى سود بیشتر مى دهند
بگذارد و سرانجام نه تنها سودى عایدش نشود بلکه اصل سرمایه نیز از دست بدهد.
سرانجام در بیست و هفتمین و آخرین توصیه در این بخش از وصیّت نامه مى فرماید: “از سوار شدن بر مرکب سرکش لجاجت برحذر باش که تو را
بیچاره مى کند”; وَإِیَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِیَّةُ اللَّجَاجِ.
لجاجت آن است که انسان بر سخن باطل یا طریقه نادرستى که بطلان آن بر او ثابت شده اصرار ورزد به گمان اینکه شخصیت خود را در انظار نشکند در
حالى که اگر در این گونه موارد انسان در برابر حق تواضع کند و آن را پذیرا شود، اعتبار و آبروى او در انظار مردم بیشتر خواهد شد.
رسول خداصلى الله علیه وآله مى فرماید: “إِیَّاکَ وَاللَّجَاجَةَ فَإِنَّ أَوَّلَهَا جَهْلٌ وَآخِرَهَا نَدَامَة; از لجاجت بپرهیز که آغازش جهل و نادانى و آخرش ندامت و پشیمانى است”.
در حدیثى دیگر از همین امام علیه السلام مى خوانیم: “لا مَرْکَبَ أَجْمَحَ مِنَ اللَّجاجِ; مرکبى سرکش تر از لجاجت نیست”.
به راستى اگر کسى تنها وصایاى بیست و هفت گانه این بخش از وصیّت نامه را که با عباراتى کوتاه و پرمعنا ایراد شده بود در زندگى خود پیاده کند چه سعادتى نصیب او مى شود و اگر جامعه اى توفیق عمل به آن را یابد چه جامعه اى خوشبخت و سعادتمند خواهد بود