بخش دوم نامه ی نهج البلاغه امیرالمومنین علی (ع)
ajor-bidi” lang="AR-SA">أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ فِیمَا تَبَیَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْیَا عَنِّی، وَجُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَیَّ، وَإِقْبَالِ الاْخِرَةِ إِلَیَّ، مَا یَزَعُنِی عَنْ ذِکْرِ مَنْ سِوَایَ،
وَالاِْهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِی، غَیْرَ أَنِّی حَیْثُ تَفَرَّدَ بِی دُونَ هُمُومِ النَّاسِ هَمُّ نَفْسِی، فَصَدَفَنِی رَأْیِی، وَصَرَفَنِی عَنْ هَوَایَ، وَصَرَّحَ لِی
مَحْضُ أَمْرِی، فَأَفْضَى بِی إِلَى جِدّ لاَ یَکُونُ فِیهِ لَعِبٌ، وَصِدْق لاَ یَشُوبُهُ کَذِبٌ. وَوَجَدْتُکَ بَعْضِی، بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّی، حَتَّى کَأَنَّ
شَیْئاً لَوْ أَصَابَکَ أَصَابَنِی، وَکَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاکَ أَتَانِی، فَعَنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا یَعْنِینِی مِنْ أَمْرِ نَفْسِی، فَکَتَبْتُ إِلَیْکَ کِتَابِی
مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِیتُ لَکَ أَوْ فَنِیتُ.
اما بعد از حمد و ثناى الهى آگاهیم از پشت کردن دنیا و چیره شدن روزگار و روى آوردن آخرت به سوى من، مرا از یاد
غیر خودم و توجّه به دنیا و اهل آن باز داشته است. این توجّه سبب شده اشتغال به خویشتن مرا از فکر مردم و آنچه از
دنیا در دست آنهاست باز دارد و از هواى نفس مانع شود و حقیقتِ سرنوشتم را براى من روشن سازد و همین امر مرا به
مرحله اى رسانده که سراسر جدى است و شوخى در آن راه ندارد، سراسر راستى است و دروغ به آن آمیخته نیست و
چون تو را جزیى از وجود خود، بلکه تمام وجود خودم یافتم گویى که اگر ناراحتى به تو رسد، به من رسیده و اگر مرگ
دامانت را بگیرد دامن مرا گرفته، به این جهت اهتمام به کار تو را اهتمام به کار خود یافتم، از این رو این نامه را براى
تو نوشتم تا تکیه گاه تو باشد خواه من زنده باشم یا نباشم.
شرح و تفسیر بخش دوم
سبب نگاشتن این نامه
امامعلیه السلامدر این بخش از نامه خود، از وضع خویشتن شروع مى کند و در ضمن، انگیزه خود را براى اقدام به این
وصیّت نامه اخلاقى و انسانى شرح مى دهد و به طور خلاصه مى فرماید: من به خود نگاه کردم دیدم ستاره عمرم رو به
افول نهاده و باید در فکر خویشتن باشم و آماده سفر آخرت شوم; ولى از آنجا که تو را بخشى از وجود خود، بلکه تمام
وجود خود مى بینم خویش را ناگزیر از این اندرزها و نصیحت ها و هشدارها دیدم. مى فرماید:
“اما بعد آگاهیم از پشت کردن دنیا و چیره شدن روزگار و روى آوردن آخرت به سوى من، مرا از یاد غیر خودم و توجّه
به دنیا و اهل آن باز داشته”; أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ فِیمَا تَبَیَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْیَا عَنِّی، وَجُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَیَّ وَإِقْبَالِ الاْخِرَةِ إِلَیَّ، مَا
یَزَعُنِی عَنْ ذِکْرِ مَنْ سِوَایَ، وَالاِهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِی
.امام علیه السلام در ادامه این سخن چنین نتیجه گیرى مى کند که: “این توجّه سبب شده، اشتغال به خویشتن مرا از فکر مردم
و آنچه از دنیا در دست آنهاست باز دارد و از هواى نفس مانع شود و حقیقتِ سرنوشتم را براى من روشن سازد و همین
امر مرا به مرحله اى رسانده که سراسر جدى است و شوخى در آن راه ندارد، سراسر راستى است و دروغ به آن آمیخته
نیست”; غَیْرَ أَنِّی حَیْثُ تَفَرَّدَ بِی دُونَ هُمُومِ النَّاسِ هَمُّ نَفْسِی، فَصَدَفَنِی4 رَأْیِی وَصَرَفَنِی عَنْ هَوَایَ، وَصَرَّحَ لِی مَحْضُ
أَمْرِی، فَأَفْضَى بِی إِلَى جِدّ لاَ یَکُونُ فِیهِ لَعِبٌ، وَصِدْق لاَ یَشُوبُهُ کَذِبٌ
اشاره به اینکه پشت کردن دنیا، سبب بیدارى انسان است، زیرا خود را در آستانه انتقال از دنیا مى بیند و همین امر
موجب مى شود که از هواى نفس بپرهیزد و به طور جدى به سرنوشت خویش بیندیشد; از هوا و هوس بپرهیزد،
سرگرمى هاى غافل کننده را کنار زند، به خویشتن راست بگوید و دور از هرگونه تعصب و سهل انگارى، به آینده خود;
یعنى سفر آخرت فکر کند.
امام علیه السلام این مقدمه را ظاهراً به دو منظور بیان فرمود: نخست اینکه مخاطب کاملاً باور کند که آنچه به او گفته
مى شود کاملا جدى است و نتیجه مطالعه اى عمیق نسبت به حال و آینده است. دیگر اینکه به فرزندش نیز هشدار دهد که
چنین آینده اى را نیز در پیش دارد و همیشه جوان نمى ماند هرچند جوانى دلیل بر اعتماد و اطمینان به زندگى نیست بلکه
چیزى نمى گذرد که کاروان عمر به منزلگاه نهایى نزدیک مى شود. مبادا فرزندش گرفتار غرور جوانى شود و آینده
خویش را به دست فراموشى بسپارد.
آن گاه امامعلیه السلام به سراغ این نکته مى رود که چرا به فکر اندرز گسترده اى به فرزندش افتاده در حالى که توجّه
امام علیه السلام به سرنوشت خویش است مى فرماید: “چون تو را جزیى از وجود خود بلکه تمام وجود خودم یافتم گویى که
اگر ناراحتى به تو رسد، به من رسیده و اگر مرگ دامانت را بگیرد گویا دامن مرا گرفته، به این جهت اهتمام به کار تو
را اهتمام به کار خود یافتم، از این رو این نامه را براى تو نوشتم تا تکیه گاه و پشتوانه تو باشد خواه من زنده باشم یا
نباشم”;
وَوَجَدْتُکَ بَعْضِی، بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّی، حَتَّى کَأَنَّ شَیْئاً لَوْ أَصَابَکَ أَصَابَنِی، وَکَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاکَ أَتَانِی، فَعَنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا
یَعْنِینِی مِنْ أَمْرِ نَفْسِی، فَکَتَبْتُ إِلَیْکَ کِتَابِی مُسْتَظْهِراً6 بِهِ إِنْ أَنَا بَقِیتُ لَکَ أَوْ فَنِیتُ
تعبیر امام علیه السلام به اینکه تو را بعضى از وجود خود یافتم تفسیر روشنى دارد، زیرا فرزند از پدر و مادر متولد مى شود
و اجزاى او برگرفته از اجزاى آنهاست. اما اینکه مى فرماید: تو را تمام وجود خودم یافتم; ممکن است اشاره به این باشد
که تو امام بعد از من و جانشین منى، بنابراین تمام وجود من در تو تجلى مى کند و تو تجلى گاه تمام وجود منى.
این احتمال نیز وجود دارد که این جمله اشاره به مجموعه صفات جسمانى و روحانى باشد که به حکم قانون وراثت از
پدران به فرزندان مى رسد و فرزندان واجد صفات روحانى و جسمانى پدرند.
در میان عرب نیز ضرب المثل هایى است از جمله شعر معروف شاعر است که مى گوید:
إنّما أوْلادُنا بَیْنَنا *** أکْبادُنا تَمْشى عَلَى الاَْرْضِ
فرزندان ما جگران ما هستند که بر روى زمین راه مى روند.7
در شرح نهج البلاغه مرحوم تسترى آمده است که مردى اعرابى فرزند از دست رفته اش را دفن کرد و سپس گفت:
دَفَنْتُ بِنَفْسى بَعْضَ نَفْسى فَأصْحَبَتْ *** وَلِلنَّفْسِ مِنْها دافِنٌ وَدَفینٌ
بخشى از وجودم را با دست خود به خاک سپردم و نگریستم که دفن کننده و دفن شونده یکى است.
جمله “حَتَّى کَأَنَّ شَیْئاً …” در واقع توضیحى و دلیلى است در اینکه چگونه فرزند دلبندش بعض وجود او و یا همه وجود
اوست مى فرماید: به همین دلیل هر مصیبتى و هر درد و رنجى به تو برسد گویى به من رسیده حتى اگر مرگ دامنت را
بگیرد گویى دامن مرا گرفته است، چون همه چیز خود را در تو مى بینم و تو تمام هستى منى. به هر حال این اهتمام امام
علیه السلام به امر فرزندش انگیزه اصلى بیان این وصیّت نامه طولانى که مجموعه اى است از بهترین اندرزها و هدایت ها
در زمینه توحید، معاد، آداب زندگى، آداب تهذیب نفس و راه و رسم درست زیستن در جامعه و از آنجا که امام علیه السلام به
مقتضاى حدیث معروف “أَنَا وَعَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الاُْمَّة“ پدر تمام امّت است، مخاطب در این وصیّت نامه در واقع همه امّتند.
جمله “إِنْ أَنَا بَقِیتُ لَکَ أَوْ فَنِیتُ“ اشاره به جاودانگى محتواى این نامه است و در واقع چنین است با اینکه بیش از هزار
سال بر آن گذشته کاملا تازه و شاداب، بالنده و پربار است و مصداق روشنى است از آیه شریفه کَشَجَرَة طَیِّبَة أَصْلُهَا ثَابِتٌ
وَفَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ * تُؤْتِى أُکُلَهَا کُلَّ حِین بِإِذْنِ رَبِّهَ.