مدرسه علميه زينب كبري(س)- رفسنجان

فرهنگی - مهدوی
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بخش دوم نامه ی نهج البلاغه امیرالمومنین علی (ع)

24 اسفند 1390 توسط نخعي فرد

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ /> ayout v:ext="edit">

ajor-bidi” lang="AR-SA">أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ فِیمَا تَبَیَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْیَا عَنِّی، وَجُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَیَّ، وَإِقْبَالِ الاْخِرَةِ إِلَیَّ، مَا یَزَعُنِی عَنْ ذِکْرِ مَنْ سِوَایَ،

وَالاِْهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِی، غَیْرَ أَنِّی حَیْثُ تَفَرَّدَ بِی دُونَ هُمُومِ النَّاسِ هَمُّ نَفْسِی، فَصَدَفَنِی رَأْیِی، وَصَرَفَنِی عَنْ هَوَایَ، وَصَرَّحَ لِی

مَحْضُ أَمْرِی، فَأَفْضَى بِی إِلَى جِدّ لاَ یَکُونُ فِیهِ لَعِبٌ، وَصِدْق لاَ یَشُوبُهُ کَذِبٌ. وَوَجَدْتُکَ بَعْضِی، بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّی، حَتَّى کَأَنَّ

شَیْئاً لَوْ أَصَابَکَ أَصَابَنِی، وَکَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاکَ أَتَانِی، فَعَنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا یَعْنِینِی مِنْ أَمْرِ نَفْسِی، فَکَتَبْتُ إِلَیْکَ کِتَابِی

مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِیتُ لَکَ أَوْ فَنِیتُ.

اما بعد از حمد و ثناى الهى آگاهیم از پشت کردن دنیا و چیره شدن روزگار و روى آوردن آخرت به سوى من، مرا از یاد

غیر خودم و توجّه به دنیا و اهل آن باز داشته است. این توجّه سبب شده اشتغال به خویشتن مرا از فکر مردم و آنچه از

دنیا در دست آنهاست باز دارد و از هواى نفس مانع شود و حقیقتِ سرنوشتم را براى من روشن سازد و همین امر مرا به

مرحله اى رسانده که سراسر جدى است و شوخى در آن راه ندارد، سراسر راستى است و دروغ به آن آمیخته نیست و

چون تو را جزیى از وجود خود، بلکه تمام وجود خودم یافتم گویى که اگر ناراحتى به تو رسد، به من رسیده و اگر مرگ

دامانت را بگیرد دامن مرا گرفته، به این جهت اهتمام به کار تو را اهتمام به کار خود یافتم، از این رو این نامه را براى

تو نوشتم تا تکیه گاه تو باشد خواه من زنده باشم یا نباشم.

شرح و تفسیر بخش دوم

سبب نگاشتن این نامه

امامعلیه السلامدر این بخش از نامه خود، از وضع خویشتن شروع مى کند و در ضمن، انگیزه خود را براى اقدام به این

وصیّت نامه اخلاقى و انسانى شرح مى دهد و به طور خلاصه مى فرماید: من به خود نگاه کردم دیدم ستاره عمرم رو به

افول نهاده و باید در فکر خویشتن باشم و آماده سفر آخرت شوم; ولى از آنجا که تو را بخشى از وجود خود، بلکه تمام

وجود خود مى بینم خویش را ناگزیر از این اندرزها و نصیحت ها و هشدارها دیدم. مى فرماید:

“اما بعد آگاهیم از پشت کردن دنیا و چیره شدن روزگار و روى آوردن آخرت به سوى من، مرا از یاد غیر خودم و توجّه

به دنیا و اهل آن باز داشته”; أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ فِیمَا تَبَیَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْیَا عَنِّی، وَجُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَیَّ وَإِقْبَالِ الاْخِرَةِ إِلَیَّ، مَا

یَزَعُنِی عَنْ ذِکْرِ مَنْ سِوَایَ، وَالاِهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِی

.امام علیه السلام در ادامه این سخن چنین نتیجه گیرى مى کند که: “این توجّه سبب شده، اشتغال به خویشتن مرا از فکر مردم

و آنچه از دنیا در دست آنهاست باز دارد و از هواى نفس مانع شود و حقیقتِ سرنوشتم را براى من روشن سازد و همین

امر مرا به مرحله اى رسانده که سراسر جدى است و شوخى در آن راه ندارد، سراسر راستى است و دروغ به آن آمیخته

نیست”; غَیْرَ أَنِّی حَیْثُ تَفَرَّدَ بِی دُونَ هُمُومِ النَّاسِ هَمُّ نَفْسِی، فَصَدَفَنِی4 رَأْیِی وَصَرَفَنِی عَنْ هَوَایَ، وَصَرَّحَ لِی مَحْضُ

أَمْرِی، فَأَفْضَى بِی إِلَى جِدّ لاَ یَکُونُ فِیهِ لَعِبٌ، وَصِدْق لاَ یَشُوبُهُ کَذِبٌ

 

اشاره به اینکه پشت کردن دنیا، سبب بیدارى انسان است، زیرا خود را در آستانه انتقال از دنیا مى بیند و همین امر

موجب مى شود که از هواى نفس بپرهیزد و به طور جدى به سرنوشت خویش بیندیشد; از هوا و هوس بپرهیزد،

سرگرمى هاى غافل کننده را کنار زند، به خویشتن راست بگوید و دور از هرگونه تعصب و سهل انگارى، به آینده خود;

یعنى سفر آخرت فکر کند.

امام علیه السلام این مقدمه را ظاهراً به دو منظور بیان فرمود: نخست اینکه مخاطب کاملاً باور کند که آنچه به او گفته

مى شود کاملا جدى است و نتیجه مطالعه اى عمیق نسبت به حال و آینده است. دیگر اینکه به فرزندش نیز هشدار دهد که

چنین آینده اى را نیز در پیش دارد و همیشه جوان نمى ماند هرچند جوانى دلیل بر اعتماد و اطمینان به زندگى نیست بلکه

چیزى نمى گذرد که کاروان عمر به منزلگاه نهایى نزدیک مى شود. مبادا فرزندش گرفتار غرور جوانى شود و آینده

خویش را به دست فراموشى بسپارد.

آن گاه امامعلیه السلام به سراغ این نکته مى رود که چرا به فکر اندرز گسترده اى به فرزندش افتاده در حالى که توجّه

امام علیه السلام به سرنوشت خویش است مى فرماید: “چون تو را جزیى از وجود خود بلکه تمام وجود خودم یافتم گویى که

اگر ناراحتى به تو رسد، به من رسیده و اگر مرگ دامانت را بگیرد گویا دامن مرا گرفته، به این جهت اهتمام به کار تو

را اهتمام به کار خود یافتم، از این رو این نامه را براى تو نوشتم تا تکیه گاه و پشتوانه تو باشد خواه من زنده باشم یا

نباشم”;

وَوَجَدْتُکَ بَعْضِی، بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّی، حَتَّى کَأَنَّ شَیْئاً لَوْ أَصَابَکَ أَصَابَنِی، وَکَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاکَ أَتَانِی، فَعَنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا

یَعْنِینِی مِنْ أَمْرِ نَفْسِی، فَکَتَبْتُ إِلَیْکَ کِتَابِی مُسْتَظْهِراً6 بِهِ إِنْ أَنَا بَقِیتُ لَکَ أَوْ فَنِیتُ

تعبیر امام علیه السلام به اینکه تو را بعضى از وجود خود یافتم تفسیر روشنى دارد، زیرا فرزند از پدر و مادر متولد مى شود

و اجزاى او برگرفته از اجزاى آنهاست. اما اینکه مى فرماید: تو را تمام وجود خودم یافتم; ممکن است اشاره به این باشد

که تو امام بعد از من و جانشین منى، بنابراین تمام وجود من در تو تجلى مى کند و تو تجلى گاه تمام وجود منى.

این احتمال نیز وجود دارد که این جمله اشاره به مجموعه صفات جسمانى و روحانى باشد که به حکم قانون وراثت از

پدران به فرزندان مى رسد و فرزندان واجد صفات روحانى و جسمانى پدرند.

در میان عرب نیز ضرب المثل هایى است از جمله شعر معروف شاعر است که مى گوید:

إنّما أوْلادُنا بَیْنَنا *** أکْبادُنا تَمْشى عَلَى الاَْرْضِ

فرزندان ما جگران ما هستند که بر روى زمین راه مى روند.7

در شرح نهج البلاغه مرحوم تسترى آمده است که مردى اعرابى فرزند از دست رفته اش را دفن کرد و سپس گفت:

دَفَنْتُ بِنَفْسى بَعْضَ نَفْسى فَأصْحَبَتْ *** وَلِلنَّفْسِ مِنْها دافِنٌ وَدَفینٌ

بخشى از وجودم را با دست خود به خاک سپردم و نگریستم که دفن کننده و دفن شونده یکى است.

 

جمله “حَتَّى کَأَنَّ شَیْئاً …” در واقع توضیحى و دلیلى است در اینکه چگونه فرزند دلبندش بعض وجود او و یا همه وجود

اوست مى فرماید: به همین دلیل هر مصیبتى و هر درد و رنجى به تو برسد گویى به من رسیده حتى اگر مرگ دامنت را

بگیرد گویى دامن مرا گرفته است، چون همه چیز خود را در تو مى بینم و تو تمام هستى منى. به هر حال این اهتمام امام

علیه السلام به امر فرزندش انگیزه اصلى بیان این وصیّت نامه طولانى که مجموعه اى است از بهترین اندرزها و هدایت ها

در زمینه توحید، معاد، آداب زندگى، آداب تهذیب نفس و راه و رسم درست زیستن در جامعه و از آنجا که امام علیه السلام به

مقتضاى حدیث معروف “أَنَا وَعَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الاُْمَّة“ پدر تمام امّت است، مخاطب در این وصیّت نامه در واقع همه امّتند.

جمله “إِنْ أَنَا بَقِیتُ لَکَ أَوْ فَنِیتُ“ اشاره به جاودانگى محتواى این نامه است و در واقع چنین است با اینکه بیش از هزار

سال بر آن گذشته کاملا تازه و شاداب، بالنده و پربار است و مصداق روشنى است از آیه شریفه کَشَجَرَة طَیِّبَة أَصْلُهَا ثَابِتٌ

وَفَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ * تُؤْتِى أُکُلَهَا کُلَّ حِین بِإِذْنِ رَبِّهَ.

 نظر دهید »

نامه ی 31 نهج البلاغه امیرالمومنین (ع)

17 اسفند 1390 توسط نخعي فرد

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

ayout v:ext="edit">

مَسَاکِنَ الْمَوْتَى، وَالظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً; إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لاَ یُدْرِکُ، السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ، غَرَضِ الاَْسْقَامِ، وَرَهِینَةِ الاَْیَّامِ، وَرَمِیَّةِ الْمَصَائِبِ، وَعَبْدِ الدُّنْیَا، وَتَاجِرِ الْغُرُورِ، وَغَرِیمِ الْمَنَایَا، وَأَسِیرِ الْمَوْتِ، وَحَلِیفِ الْهُمُومِ، وَقَرِینِ الاَْحْزَانِ، وَنُصُبِ الاْفَاتِ، وَصَرِیعِ الشَّهَوَاتِ، وَخَلِیفَةِ الاَْمْوَاتِ.

ترجمه

این نامه از سوى پدرى دلسوز و مهربان است که عمرش رو به پایان است، او به سخت گیرى زمان معترف و آفتاب زندگیش رو به غروب و خواه ناخواه تسلیم گذشت دنیا و مشکلات آن است، همان کسى که در منزلگاه پیشینیان که از دنیا چشم پوشیده اند سکنى گزیده و فردا از آن کوچ خواهد کرد. این نامه به فرزندى است آرزومند، آرزومند چیزهایى که هرگز دست یافتنى نیست و در راهى گام نهاده است که دیگران در آن گام نهادند و هلاک شدند و چشم از جهان فرو بستند کسى که هدف بیمارى ها و گروگان روزگار، در تیررس مصائب، بنده دنیا، بازرگان غرور، بدهکار و اسیر مرگ، هم پیمان اندوه ها، قرین غم ها، آماج آفات و بلاها، مغلوب شهوات و جانشین مردگان است.

شرح و تفسیر بخش اول

این نامه از سوى چه کسى، و به چه کسى است؟

این بخش در حقیقت عنوان نامه را مشخص مى کند، زیرا معمولا به هنگام نوشتن نامه مى نویسند: مِنْ فُلان اِلى فُلان; یعنى این نامه از سوى فلان کس به سوى فلان کس نگاشته مى شود. امام علیه السلام به جاى اینکه نام خود و نام فرزندش امام حسن علیه السلام را ببرد با ذکر اوصافى زمینه را براى اندرزهاى بسیار مهم آینده هموار مى سازد.

ابتدا شش صفت براى خود و سپس چهارده صفت براى فرزندش بیان مى فرماید که فضاى نامه را با این اوصاف کاملاً آماده و روشن و شفاف مى کند.

نخست مى فرماید: “این نامه از سوى پدرى است که عمرش رو به فناست، او به سخت گیرى زمان معترف وآفتاب زندگیش رو به غروب است و خواه ناخواه تسلیم گذشت دنیا و مشکلات آن. همان کسى که در منزلگاه پیشینیانِ از دنیا رفته سکنى گزیده و فردا از آن کوچ خواهد کرد”; مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْیَا، السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى، وَالظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً

امامعلیه السلام با ذکر این اوصاف براى خود اهداف مختلفىرادنبال مى کند; نخست اینکه به فرزندش مى فهماند من با کوله بار عظیمى از تجربه که با گذشت زمان برایم حاصل شده این نامه را مى نویسم. دیگر اینکه گوینده اندرزها اگر تواضع

به خرج دهد و از موضع بالا و آمرانه سخن نگوید، سخنانش بسیار اثربخش تر خواهد بود. سوم اینکه پسرش بداند به زودى پدر مى رود و باید جاى پدر بنشیند و درک این حقیقت او را براى پذیرش اندرزها آماده تر مى سازد.

تعبیر به” فانِ” که در اصل “فانى” بوده و براى هماهنگ شدن با جمله هاى بعد یاى آن حذف شده اشاره به این است که من قسمت عمده عمر خود را از دست داده ام و در آستانه چشم فروبستن از دنیا قرار دارم، زیرا امام علیه السلام این سخن را زمانى بیان فرمود که ظاهراً عمر مبارکش از شصت گذشته بود.

جمله “الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ” اشاره به حوادث سخت زمان و تلخ و شیرین هایى است که خواه ناخواه پیش مى آید.

جمله “الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ” تأکیدى است بر اینکه من در سراشیبى پایان عمر قرار گرفته ام و جمله “الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْیَا” اشاره به غلبه حوادث بر انسان است.

جمله “السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى” اشاره به این است که این منازلى که ما در آن مسکن مى کنیم غالباً ساخته و پرداخته پیشینیان است. آنها ساختند و ما در آن نشسته ایم و گاه ما مى سازیم و به آیندگان تحویل مى دهیم.

سرانجام جمله”وَالظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً“ اشاره به نزدیک بودن لحظه کوچ از دنیاست; یعنى من با آگاهى از تمام این ویژگى ها و آگاهى ها قلم به دست گرفتم و مشغول نوشتن این نامه ام.

آن گاه امام علیه السلام مخاطب خود را بدون ذکر نام با چهارده وصف توصیف مى کند و مى فرماید: “این نامه به فرزندى است آرزومند، آرزومند چیزهایى که هرگز دست یافتنى نیست و در راهى گام نهاده است که دیگران در آن گام نهادند و هلاک شدند و از جهان چشم فرو بستند کسى که هدف بیمارى هاست و گروگان روزگار، در تیررس مصائب، بنده دنیا، بازرگان غرور، بدهکار و اسیر مرگ، هم پیمان اندوه ها، قرین غم ها، آماج آفات و بلاها، مغلوب شهوات و جانشین مردگان است”; إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لاَ یُدْرِکُ، السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ، غَرَضِ الاَْسْقَامِ، وَرَهِینَةِ الاَْیَّامِ، وَرَمِیَّةِ الْمَصَائِبِ، وَعَبْدِ الدُّنْیَا، وَتَاجِرِ الْغُرُورِ، وَغَرِیمِ الْمَنَایَا، وَأَسِیرِ الْمَوْتِ، وَحَلِیفِ الْهُمُومِ، وَقَرِینِ الاَْحْزَانِ، وَنُصُبِ الاْفَاتِ، وَصَرِیعِ الشَّهَوَاتِ، وَخَلِیفَةِ الاَْمْوَاتِ

نخستین وصفى که امام علیه السلام در اینجا براى فرزندش ـ و به بیان دیگر براى همه انسان ها ـ ذکر مى کند این است که او در این جهان به دنبال امورى مى رود که قابل وصول نیست، زیرا انسان دنیایى خالى از هرگونه مشکلات و ناراحتى ها و ناکامى ها مى خواهد در حالى که طبیعت دنیا آمیخته با مشکلات و رنج ها و مصائب است”الْمُؤَمِّلِ مَا لاَ یُدْرِکُ“.

جمله”السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ“ مفهومش این است که همه انسان ها در طریقى گام مى نهند که انتهاى آن مرگ و هلاکت است، همان گونه که قرآن مى گوید: کُلُّ نَفْس ذَائِقَةُ الْمَوْتِ و هیچ گونه استثنایى هم براى آن ذکر نمى کند.

جمله “غَرَضِ الاَْسْقَامِ” در واقع توضیحى است براى آنچه گذشت، زیرا انسان خواه ناخواه در این جهان هدف انواع

بیمارى هاست; در کودکى و جوانى به شکلى و در پیرى به شکلى دیگر.

تعبیر به “وَرَهِینَةِ الاَْیَّامِ“ با توجّه به اینکه “رهینه“ معناى گروگان و اسیر دارد اشاره به این است که انسان همواره در چنگال روزها گرفتار است و گذشت زمان او را با خود مى برد; بخواهد یا نخواهد. در پایان عمر نیز وى را رها مى سازد و به قبر مى سپرد.

تعبیر “وَرَمِیَّةِ الْمَصَائِبِ“ با توجّه به اینکه “رمیّه“ به معناى چیزى است که وسیله نشانه گیرى براى پرتاب تیرها مى شود اشاره به این است که مصیبت ها که در جان و مال و بستگان و دوستان و عزیزان رخ مى دهد از هر سو او را نشانه گیرى کرده اند. کسى را نمى یابیم که در عمرش به مصائب مختلفى گرفتار
نشود همان گونه که امامعلیه السلامدر جاى دیگر مى فرماید: “دارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ وَبِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ; دنیا سرایى است که در لابه لاى بلاها پیچیده شده و به بىوفایى معروف است”

از عجائب دنیا این است که تیرهاى مصائب که به او پرتاب مى شود غالباً نمى بیند که از کجاست و چگونه است ناگهان چشم باز مى کند مى بیند تیر مصیبتى بر جان او نشسته و به گفته شاعر:

وَلَوْ اَنَّنى أُرْمى بِنَبْل رَأَیْتُها *** وَلکِنَّنى أُرْمى بِغَیْرِ سِهام

“اگر تیرى که به سوى من پرتاب مى شد تیر را مى دیدم و مى دانستم از کدام سو پرتاب شده ولى نه تیر دنیا را مى بینم و نمى دانم از چه سویى پرتاب شده”

جمله “وَعَبْدِ الدُّنْیَا وَتَاجِرِ الْغُرُورِ“ اشاره به این است که انسان همچون برده اى در چنگال هوا و هوسها و زرق و برق دنیا گرفتار است و این امور او را به هر سو مى برند و تاجر غرور بودنش بدین جهت است که او سرمایه هایى را با تلاش در این دنیا به دست مى آورد که سرابى بیش نیست و مجموعه اى از مکر و فریب است. سرمایه هایى که به زودى از دست مى رود و دیگران همیشه به آن چشم دوخته اند.

فقره “غَرِیمِ الْمَنَایَا“ انسان را به شخص بدهکارى تشبیه مى کند که طلبکار او مرگ است; مرگى که جان او را مى گیرد و جسمش را در خاک پنهان مى سازد و تعبیر به “أَسِیرِ الْمَوْتِ“ همان مطلب را به شکل دیگرى بیان مى کند; گاه مى فرماید: بدهکار مرگ و گاه مى فرماید: اسیر موت است.

جملات “حَلِیفِ الْهُمُومِ; هم پیمان اندوه ها” و “قَرِینِ الاَْحْزَانِ; قرین غم ها” اشاره به این است که سراسر زندگى آمیخته با انواع غم و اندوه است; غم روزى، غم بیمارى، غم از دست دادن فرصت ها، غم خیانت هاى بعضى از دوستان و غم توطئه هاى دشمنان. آیا مى توان کسى را پیدا کرد که در طول عمر اسیر این غم ها نشده باشد.

در اینجا اشاره به داستان معروف اسکندر بد نیست; هنگامى که مى خواست از دنیا برود مادرش زنده بود و مى دانست بسیار ناراحت مى شود. تدبیرى اندیشید که مایه تخفیف آلام او

شود به او گفت: مادر بر مرگ من اشک بریز و عزاى مرا گرم کن; ولى تنها گریه مکن گروهى را دعوت کن که تو را در این امر یارى کنند و کسانى که براى من گریه کنند; نه براى گرفتارى ها و مصائب خویشتن.

مادر وصیّت فرزند را بعد از مرگ او عمل کرد به سراغ همسایگان و دوستان و خویشاوندان و آشنایان رفت. از هرکس سؤال مى کرد که تو غم و اندوهى ندارى؟ غم خود را با او در میان گذاشت; یکى گفت همسرم از دنیا رفته دیگرى گفت به مصیبت فرزند گرفتارم، سومى گفت در معاملات زیان سختى دیده ام و چهارمى از بیمارى و درد خود سخن گفت. مادر فهمید که دلى بى غم در این جهان نیست و طبق ضرب المثل معروف “اَلْبَلِیَّةُ إذا عَمَّتْ طابَتْ; بلا و مصیبت هرگاه عمومى شود قابل تحمل است” مصیبت فرزند براى او قابل تحمل شد.

تعبیر به “نُصُبِ الاْفَاتِ وَصَرِیعِ الشَّهَوَاتِ“ با توجّه به اینکه “نُصُب“ به معناى اهدافى است که تیر اندازان آن را نشانه گیرى مى کنند و “صَریع“ به معناى کسى است که مغلوب مى شود و به زمین مى افتد، اشاره به آفات مختلفى است که از هر سو انسان را هدف گیرى مى کند و شهواتى که او را به زانو در آورده تاب مقاومت در برابر آن ندارد.

جمله “خَلِیفَةِ الاَْمْوَاتِ“ اشاره به این است که اى انسان فراموش نکن تو جانشین مردگانى و در آینده به آنها خواهى پیوست و کسان دیگرى جانشین تو مى شوند و این رشته همچنان ادامه مى یابد و سر دراز دارد.

جالب اینکه امام علیه السلام در معرفى خود شش صفت و در معرفى فرزندش چهارده صفت از مشکلاتى که هر انسانى در زندگى دنیا با آن روبه روست، بیان فرموده است; یعنى در واقع در مقابل هر وصف خویش دو وصف از فرزندش و در برابر هر مشکل خود دو مشکل از مخاطبش را بازگو مى کند.

 نظر دهید »
17 اسفند 1390 توسط نخعي فرد

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

ائِبِ، وَعَبْدِ الدُّنْیَا، وَتَاجِرِ الْغُرُورِ،

وَغَرِیمِ الْمَنَایَا، وَأَسِیرِ الْمَوْتِ، وَحَلِیفِ الْهُمُومِ، وَقَرِینِ الاَْحْزَانِ، وَنُصُبِ الاْفَاتِ، وَصَرِیعِ الشَّهَوَاتِ، وَخَلِیفَةِ الاَْمْوَاتِ.

ترجمه

این نامه از سوى پدرى دلسوز و مهربان است که عمرش رو به پایان است، او به سخت گیرى زمان معترف و آفتاب

زندگیش رو به غروب و خواه ناخواه تسلیم گذشت دنیا و مشکلات آن است، همان کسى که در منزلگاه پیشینیان که از دنیا

چشم پوشیده اند سکنى گزیده و فردا از آن کوچ خواهد کرد. این نامه به فرزندى است آرزومند، آرزومند چیزهایى که

هرگز دست یافتنى نیست و در راهى گام نهاده است که دیگران در آن گام نهادند و هلاک شدند و چشم از جهان فرو بستند

کسى که هدف بیمارى ها و گروگان روزگار، در تیررس مصائب، بنده دنیا، بازرگان غرور، بدهکار و اسیر مرگ، هم

پیمان اندوه ها، قرین غم ها، آماج آفات و بلاها، مغلوب شهوات و جانشین مردگان است.

شرح و تفسیر بخش اول

این نامه از سوى چه کسى، و به چه کسى است؟

این بخش در حقیقت عنوان نامه را مشخص مى کند، زیرا معمولا به هنگام نوشتن نامه مى نویسند: مِنْ فُلان اِلى فُلان;

یعنى این نامه از سوى فلان کس به سوى فلان کس نگاشته مى شود. امام علیه السلام به جاى اینکه نام خود و نام فرزندش

امام حسن علیه السلام را ببرد با ذکر اوصافى زمینه را براى اندرزهاى بسیار مهم آینده هموار مى سازد.

ابتدا شش صفت براى خود و سپس چهارده صفت براى فرزندش بیان مى فرماید که فضاى نامه را با این اوصاف کاملاً

آماده و روشن و شفاف مى کند.

نخست مى فرماید: “این نامه از سوى پدرى است که عمرش رو به فناست، او

به سخت گیرى زمان معترف وآفتاب زندگیش رو به غروب است و خواه ناخواه تسلیم گذشت دنیا و مشکلات آن. همان

کسى که در منزلگاه پیشینیانِ از دنیا رفته سکنى گزیده و فردا از آن کوچ خواهد کرد”; مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ،

الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْیَا، السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى، وَالظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً

امامعلیه السلام با ذکر این اوصاف براى خود اهداف مختلفىرادنبال مى کند; نخست اینکه به فرزندش مى فهماند من با

کوله بار عظیمى از تجربه که با گذشت زمان برایم حاصل شده این نامه را مى نویسم. دیگر اینکه گوینده اندرزها اگر

تواضع به خرج دهد و از موضع بالا و آمرانه سخن نگوید، سخنانش بسیار اثربخش تر خواهد بود. سوم اینکه پسرش

بداند به زودى پدر مى رود و باید جاى پدر بنشیند و درک این حقیقت او را براى پذیرش اندرزها آماده تر مى سازد.

تعبیر به” فانِ” که در اصل “فانى” بوده و براى هماهنگ شدن با جمله هاى بعد یاى آن حذف شده اشاره به این است که

من قسمت عمده عمر خود را از دست داده ام و در آستانه چشم فروبستن از دنیا قرار دارم، زیرا امام علیه السلام این سخن را

زمانى بیان فرمود که ظاهراً عمر مبارکش از شصت گذشته بود.

جمله “الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ” اشاره به حوادث سخت زمان و تلخ و شیرین هایى است که خواه ناخواه پیش مى آید.

جمله “الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ” تأکیدى است بر اینکه من در سراشیبى پایان عمر قرار گرفته ام و جمله “الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْیَا” اشاره به

غلبه حوادث بر انسان است.

جمله “السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى” اشاره به این است که این منازلى که ما در آن مسکن مى کنیم غالباً ساخته و پرداخته

پیشینیان است. آنها ساختند و ما در آن نشسته ایم و گاه ما مى سازیم و به آیندگان تحویل مى دهیم.

سرانجام جمله”وَالظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً“ اشاره به نزدیک بودن لحظه کوچ از دنیاست; یعنى من با آگاهى از تمام این ویژگى ها

و آگاهى ها قلم به دست گرفتم و مشغول نوشتن این نامه ام.

آن گاه امام علیه السلام مخاطب خود را بدون ذکر نام با چهارده وصف توصیف مى کند و مى فرماید: “این نامه به فرزندى

است آرزومند، آرزومند چیزهایى که هرگز دست یافتنى نیست و در راهى گام نهاده است که دیگران در آن گام نهادند و

هلاک شدند و از جهان چشم فرو بستند کسى که هدف بیمارى هاست و گروگان روزگار، در تیررس مصائب، بنده دنیا،

بازرگان غرور، بدهکار و اسیر مرگ، هم پیمان اندوه ها، قرین غم ها، آماج آفات و بلاها، مغلوب شهوات و جانشین

مردگان است”; إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لاَ یُدْرِکُ، السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ، غَرَضِ الاَْسْقَامِ، وَرَهِینَةِ الاَْیَّامِ، وَرَمِیَّةِ

الْمَصَائِبِ، وَعَبْدِ الدُّنْیَا، وَتَاجِرِ الْغُرُورِ، وَغَرِیمِ الْمَنَایَا، وَأَسِیرِ الْمَوْتِ، وَحَلِیفِ الْهُمُومِ، وَقَرِینِ الاَْحْزَانِ، وَنُصُبِ الاْفَاتِ،

وَصَرِیعِ الشَّهَوَاتِ، وَخَلِیفَةِ الاَْمْوَاتِ

نخستین وصفى که امام علیه السلام در اینجا براى فرزندش ـ و به بیان دیگر براى همه انسان ها ـ ذکر مى کند این است

که او در این جهان به دنبال امورى مى رود که قابل وصول نیست، زیرا انسان دنیایى خالى از هرگونه مشکلات و

ناراحتى ها و ناکامى ها مى خواهد در حالى که طبیعت دنیا آمیخته با مشکلات و رنج ها و مصائب است”الْمُؤَمِّلِ مَا لاَ

یُدْرِکُ“.

جمله”السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ“ مفهومش این است که همه انسان ها در طریقى گام مى نهند که انتهاى آن مرگ و

هلاکت است، همان گونه که قرآن مى گوید: کُلُّ نَفْس ذَائِقَةُ الْمَوْتِ و هیچ گونه استثنایى هم براى آن ذکر نمى کند.

جمله “غَرَضِ الاَْسْقَامِ” در واقع توضیحى است براى آنچه گذشت، زیرا انسان خواه ناخواه در این جهان هدف انواع

بیمارى هاست; در کودکى و جوانى به شکلى و در پیرى به شکلى دیگر.

تعبیر به “وَرَهِینَةِ الاَْیَّامِ“ با توجّه به اینکه “رهینه“ معناى گروگان و اسیر دارد اشاره به این است که انسان همواره در

چنگال روزها گرفتار است و گذشت زمان او را با خود مى برد; بخواهد یا نخواهد. در پایان عمر نیز وى را رها

مى سازد و به قبر مى سپرد.

تعبیر “وَرَمِیَّةِ الْمَصَائِبِ“ با توجّه به اینکه “رمیّه“ به معناى چیزى است که وسیله نشانه گیرى براى پرتاب تیرها

مى شود اشاره به این است که مصیبت ها که در جان و مال و بستگان و دوستان و عزیزان رخ مى دهد از هر سو او را

نشانه گیرى کرده اند. کسى را نمى یابیم که در عمرش به مصائب مختلفى گرفتار

نشود همان گونه که امامعلیه السلامدر جاى دیگر مى فرماید: “دارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ وَبِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ; دنیا سرایى است که در

لابه لاى بلاها پیچیده شده و به بىوفایى معروف است”

از عجائب دنیا این است که تیرهاى مصائب که به او پرتاب مى شود غالباً نمى بیند که از کجاست و چگونه است ناگهان

چشم باز مى کند مى بیند تیر مصیبتى بر جان او نشسته و به گفته شاعر:

وَلَوْ اَنَّنى أُرْمى بِنَبْل رَأَیْتُها *** وَلکِنَّنى أُرْمى بِغَیْرِ سِهام

“اگر تیرى که به سوى من پرتاب مى شد تیر را مى دیدم و مى دانستم از کدام سو پرتاب شده ولى نه تیر دنیا را مى بینم

و نمى دانم از چه سویى پرتاب شده”

جمله “وَعَبْدِ الدُّنْیَا وَتَاجِرِ الْغُرُورِ“ اشاره به این است که انسان همچون برده اى در چنگال هوا و هوسها و زرق و برق

دنیا گرفتار است و این امور او را به هر سو مى برند و تاجر غرور بودنش بدین جهت است که او سرمایه هایى را با

تلاش در این دنیا به دست مى آورد که سرابى بیش نیست و مجموعه اى از مکر و فریب است. سرمایه هایى که به

زودى از دست مى رود و دیگران همیشه به آن چشم دوخته اند.

فقره “غَرِیمِ الْمَنَایَا“ انسان را به شخص بدهکارى تشبیه مى کند که طلبکار او مرگ است; مرگى که جان او را مى گیرد

و جسمش را در خاک پنهان مى سازد و تعبیر به “أَسِیرِ الْمَوْتِ“ همان مطلب را به شکل دیگرى بیان مى کند; گاه

مى فرماید: بدهکار مرگ و گاه مى فرماید: اسیر موت است.

جملات “حَلِیفِ الْهُمُومِ; هم پیمان اندوه ها” و “قَرِینِ الاَْحْزَانِ; قرین غم ها” اشاره به این است که سراسر زندگى آمیخته با

انواع غم و اندوه است; غم روزى، غم بیمارى، غم از دست دادن فرصت ها، غم خیانت هاى بعضى از دوستان و غم

توطئه هاى دشمنان. آیا مى توان کسى را پیدا کرد که در طول عمر اسیر این غم ها نشده باشد.

در اینجا اشاره به داستان معروف اسکندر بد نیست; هنگامى که مى خواست از دنیا برود مادرش زنده بود و مى دانست

بسیار ناراحت مى شود. تدبیرى اندیشید که مایه تخفیف آلام او

شود به او گفت: مادر بر مرگ من اشک بریز و عزاى مرا گرم کن; ولى تنها گریه مکن گروهى را دعوت کن که تو را

در این امر یارى کنند و کسانى که براى من گریه کنند; نه براى گرفتارى ها و مصائب خویشتن.

مادر وصیّت فرزند را بعد از مرگ او عمل کرد به سراغ همسایگان و دوستان و خویشاوندان و آشنایان رفت. از هرکس

سؤال مى کرد که تو غم و اندوهى ندارى؟ غم خود را با او در میان گذاشت; یکى گفت همسرم از دنیا رفته دیگرى گفت

به مصیبت فرزند گرفتارم، سومى گفت در معاملات زیان سختى دیده ام و چهارمى از بیمارى و درد خود سخن گفت. مادر

فهمید که دلى بى غم در این جهان نیست و طبق ضرب المثل معروف “اَلْبَلِیَّةُ إذا عَمَّتْ طابَتْ; بلا و مصیبت هرگاه

عمومى شود قابل تحمل است” مصیبت فرزند براى او قابل تحمل شد.

تعبیر به “نُصُبِ الاْفَاتِ وَصَرِیعِ الشَّهَوَاتِ“ با توجّه به اینکه “نُصُب“ به معناى اهدافى است که تیر اندازان آن را

نشانه گیرى مى کنند و “صَریع“ به معناى کسى است که مغلوب مى شود و به زمین مى افتد، اشاره به آفات مختلفى است

که از هر سو انسان را هدف گیرى مى کند و شهواتى که او را به زانو در آورده تاب مقاومت در برابر آن ندارد.

جمله “خَلِیفَةِ الاَْمْوَاتِ“ اشاره به این است که اى انسان فراموش نکن تو جانشین مردگانى و در آینده به آنها خواهى

پیوست و کسان دیگرى جانشین تو مى شوند و این رشته همچنان ادامه مى یابد و سر دراز دارد.

جالب اینکه امام علیه السلام در معرفى خود شش صفت و در معرفى فرزندش چهارده صفت از مشکلاتى که هر انسانى در

زندگى دنیا با آن روبه روست، بیان فرموده است; یعنى در واقع در مقابل هر وصف خویش دو وصف از فرزندش و در

برابر هر مشکل خود دو مشکل از مخاطبش را بازگو مى کند.

 

 نظر دهید »

برگزاری جلسه اخلاق توسط حجة الاسلام والمسلمین حاج آقا سعادت فر در مدرسه علمیه حضرت زینب کبری سلام الله علیها رفسنجان

15 دی 1390 توسط نخعي فرد

 

این جلسه روز سه شنبه 13 دی ماه با حضور طلاب سطح 2 و 3 و دانش آموختگان برگزار گردید در این جلسه استاد معزز و گرانقدر حاج آقا سعادت فر فرمودند:

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

 نظر دهید »

برگزاری مراسم سوگواری مراسم شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها با حضور کودکان 3-6سال

11 دی 1390 توسط نخعي فرد

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

e-font: minor-bidi; mso-bidi-language: FA;” lang="FA">این گنج غم که در دل خاک آرمیده است این دختر حسین سراز تن بریده است

این است دختری که پدر را بخواب دید کز دشت خون به نزد اسیران رسیده است

در سالروز شهادت دختر سه ساله حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام رقیه خاتون علیها السلام معاونت فرهنگی این مدرسه همانند سالهای پیش ضمن هماهنگی با مسئولین مهد کودکها و مهد قرآن های شهراز اعضای آنها جهت شرکت در مراسم بزرگداشت شهادت حضرت رقیه علیها السلام دعوت به عمل آمد مراسم مذکور در تاریخ دهم دی ماه در سالن اجتماعات مدرسه علمیه حضرت زینب کبری سلام الله علیها برگزار شد.

در این مراسم برنامه هایی از جمله دکلمه،سرود ،تعزیه،مرثیه خوانی و همخوانی توسط کودکان با همکاری مربیان آنها اجرا شد.

سر کار خانم آفرند از مدرسین مدرسه علمیه نیز در این مراسم با بیانات خویش حاضرین را مستفیض نمو دند.

اکثریت شرکت کنندگان این مراسم کودکان3تا6 سال بودند.

به امید آن که بحق خانم رقیه سه ساله موانع پیشرفت های معنوی در جامعه مان برطرف شود.

 نظر دهید »

گزارش برگزاری جلسه آموزش کاربردی معارف به جوان و نوجوان

13 آذر 1390 توسط نخعي فرد

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

سلام الله علیها) رفسنجان برگزار شد.

حجة اللسلام والمسلمین وافی به نقش حوزه در امر شناخت دردها و آسیب های جامعه و درمان آنها اشاره فرمودند که :

متأسفانه در حوزه ها درس درد شناسی جامعه آموخته نمی شود طلاب در تطبیق دادن آموخته های خود با دردهای جامعه ناتوان هستند در حالی که در روایات و منابع دینی و اسلامی برای دردهای موجود در اجتماعی درمانی آمده ولی به علت عدم توانایی تجویز داروی  درست برای درمان یک بیماری در اجتماع ؛جوانان و نوجوانان از دین جدا شده و رو به داروهای مشابه و مخرب که از غرب وارد شده می آورند.

حجة اللسلام والمسلمین وافی اضافه کردند که :یک مبلغ کسیست که با مردم زندگی کند و از همه طلاب خواستند که اگر بخواهید دردشناس خوبی باشید باید در ابتداء هنر خوب گوش دادن را یاد بگیرید . ایشان برای انجام شدن یک عملیات تربیتی طی کردن 7 مرحله را لازم دانستند: مخاطب شناسی, تعیین اهداف عملیاتی ,آشنایی با مسائل تربیت اسلامی که شامل مبانی تربیتی , روشهای تربیتی و قالبهای درست تربیتی است ,آموزش مسائل اعتقادی ,آگاهی به مباحث مدیریتی , مباحث عصر شناسی و شناخت نیاز های نوجوان امروزی و شناخت محیطهای آموزشی ودشمن شناسی.

در ادامه حجة اللسلام والمسلمین درودی طی دو جلسه در دو روز نیز نکات تربیتی را برای طلاب گوشزد کردند مباحث ایشان در راستای صحبت های استاد وافی بود ایشان اضافه کردند که :یک مربی درعین داشتن  توانایی مخاطب شناسی باید به انواع محیط های تربیتی احاطه پیدا کند . ایشان در تقسیم بندی محیطهای تربیتی به محیط تربیتی بسته و باز اشاره کردند که فعالیت در محیطهای تربیتی باز و متضاد نیاز به تخصص بیشتر و تلاش بیشتر است چون در این محیط تربیتی هم ارزشها و هم ضد ارزشها در حال تیلیغ هستند و اگر دراین محیط نوجوان و جوان درست تربیت نشود و ارزشها درست انتقال پیدا نکند متربی نسبت به مفاهیم دینی دچار تردید و تشکیک می شود و بعد از یک مدتی بی تفاوت و بعد از یک مدت مخالف این ارزشها می شوند.

پس در محیطهای تربیتی باز و متضاد باید قبل از آموزش دادن دو خصلت را در متربی تقویت کنیم 1.قدرت تفکر 2.شخصیت.

در ادامه ایشان مشخصات و خصوصیات یک متربی که دارای اعتماد به نفس بالایی است را ذکر کردند و اقداماتی که می توان اعتماد به نفس یک متربی را بالا می برد را نام بردند و بالا بردن قدرت سوال کردن را برای تقویت تفکر متربی موثردانستند .

در ادامه فرمودند :مراحلی که طی آن مراحل یک ارتباط درست و موفق بین مربی ومتربی برقرار می شود زمانی است که 1. ارزیابی و شناسایی 2.آشنایی و دوستی 3. جذب و صمیمیت 4.رفاقت هدفدار به نحوه صحیح انجام شود .

برای این که مراحل ارتباط کامل برقرار شود باید یک مربی به ثبات فکری و دلی رسیده باشد, از لحاظ ظاهری ظاهر مناسبی داشته باشد, باید فردی صبور و با حوصله و بر حالات خود مسلط باشد ,در نحوی برخورد با متربیان نیز به نکاتی توجه کند : با او گرم و صمیمی برخورد کرد, رفاقت و دلسوزی یک مربی برای متربی باید جهت دار باشد , با متربی در سن پایین قانونی برخورد نکند , مراقب بچه های پرانرژی باشد …

در پایان از مطالب مطروحه آزمونی بر گزار شد و طی آن تعدادی از طلاب فعال و موفق در امر تبلیغ شناسایی شدند تا در طرحهای ویژه آموزش و پرورش مشارکت داشته باشند.

 نظر دهید »

خواندن قرآن

01 آذر 1390 توسط نخعي فرد

قرآن را مرتب بخوانید روزی نباشد که شما تلاوت قرآن نکنید این که می بینید روایت است بعضی  ائمه در ماه رمضان هر سه روز یا هر هفت روز در غیر ماه رمضان هر پانزده روز یا هر ده روز یک ختم قرآن می کردند دلیل و فلسفه ای دارد ما به قرآن نیاز داریم هیچ کاری را بر خواندن قرآن مقدم نکنید به این معنا که بناست روزی یک حزب قرآن بخوانید آن را با تأمل و تدبر بخوانید و اگر فرضا ده دقیقه طول بکشد نگویید کار یا درس یا مطالعه دارم هیچ کاری از این واجب تر نیست این ده دقیقه یا ربع ساعت را برای خواندن قرآن بگذارید…..هر روز قرآن را با تدبر بخوانید و هرگز آن را رها نکنید.

فرازی از سخنان مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای زید عزه و دامت برکاته

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مدرسه علميه زينب كبري(س)- رفسنجان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخبار حوزه
  • کانون پرسمان مهدوی
  • اخلاقی
  • فرهنگی
  • در محضر بزرگان
  • بانک مقالات اسلامی
  • پایان نامه های برتر
  • یافته های جدید پزشکی
  • در محضر یار
    • غرب و مهدویت
  • وهابیت
  • ناتو فرهنگی
  • قرآن، کتاب هدایت
  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس