مدرسه علميه زينب كبري(س)- رفسنجان

فرهنگی - مهدوی
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

تاريخ وهابيت

10 مهر 1389 توسط نخعي فرد

كنفرانس اسلامى براى تعيين تكليف مكه و مدينه ابن سعود كه در فتح برخى از شهرهاى حجاز بيش از حد تندى نشان داده و نفرت همگان را برانگيخته بود، براى پيشبرد مقصود خود وجلب توجه مسلمانان دست به ابتكارى زد و پس از تصرف دو شهرمقدس مكه و مدينه، بهتر ديد كه تعيين تكليف و چگونگى حكمروايى در اين دو شهر را به نظر مسلمانان واگذار نمايد، بدين جهت ازكشورهاى مستقل اسلامى: تركيه، ايران، افغانستان، يمن و همچنين از روساى سرزمينهاى ديگر از قبيل: مصر، عراق، شرق اردن و نيزامير عبدالكريم ريغى و حاج امين الحسينى مفتى بزرگ فلسطين وواليان تونس، و دمشق و بيروت و ديگر زعماى اسلامى دعوت كرد تابراى انعقاد يك كنفرانس اسلامى نمايندگان خود را اعزام دارند،اين دعوت در تاريخ دهم ربيع الثانى سال 1344 انجام گرفت.


بيشتر سرزمينهاى اسلامى به خاطر نفرتى كه از ابن سعود داشتند،اين دعوت را رد كردند و تنها چند كشور، آن را پذيرفتند و درتشكيل كنفرانس شركت نمودند از جمله شركت كنندگان، مسلمانان هند بودند (آن موقع هند و پاكستان از يكديگر جدا نشده بودند ) ايشان پيشنهاد كردند در حجاز يك حكومت جمهورى كه تمام مسلمانان در آن شركت داشته باشند، برقرار گردد كه قسمت مهمى از هزينه آن را به عهده بگيرند (صلاح الدين مختار، ج2، ص 385 و 386 ) و اين پيشنهاد به عللى عملى نبود.

در اين كنفرانس كه در مكه داير شده بود، تعداد 69 نفر ازنمايندگان برخى از كشورهاى اسلامى شركت داشتند و با تاسيس اين كنفرانس براى عبدالعزيز ديگر شكى باقى نماند كه او زعيم ورهبر سرزمين حجاز است گرچه برخى از شركت كنندگان با او به مخالفت برخاستند ولى مخالفت آنها فائده اى نداشت و نتوانستندچيزى را تغيير بدهند و به خصوص اين كه مفتى و رئيس گروه مسلمانان روسيه «رضا الدين سحرالدنيوف» از طرف كنفرانس قطعنامه اى را صادر كرد كه در آن تصريح شده بود كه حامى ونگهبان حرمين شريفين(مكه و مدينه) ابن سعود مى باشد (فصول من تاريخ المملكه العربيه السعوديه، ، 295 ) . بدين ترتيب ابن سعود به مقصود خود رسيد و خود را به عنوان سلطان نجد و حجاز در مجامع اسلامى و سطح بين المللى مطرح ساخت.

«جواهر لعل نهرو» مى نويسد: «كنگره اسلامى كه در مكه تشكيل شد، تصميم مهمى نگرفت و شايداصولا به منظور اتخاذ تصميمى هم تشكيل نشده بود و فقط وسيله اى بود كه ابن سعود با آن موقعيت خويش را مخصوصا در مقابل قدرتهاى خارجى تحكيم و تثبيت كند. هيئت نمايندگى كميته خلافت مسلمانان هند كه در آن كنگره شركت كردند و تصور مى كنم «مولانامحمد على» يكى از ايشان بود نااميد و مايوس و خشمگين از ابن سعود به هند باز گشتند. اما اين وضع براى ابن سعود اهميت زيادى نداشت او در موقعى كه لازم داشت، كميته خلافت هند رامورداستثمار قرار داده بود و اكنون مى توانست بدون هوادارى اين كميته هم به خوبى كار خود را ادامه دهد» ( نگاهى به تاريخ جهان، جواهر لعل نهرو، ج3، ص 1483) .



طبق نوشته مرحوم علامه امين، دولت ايران در نظر داشت نماينده خود را براى شركت در انجمن مذكور به مكه اعزام دارد ولى چون از ويرانى قبور ائمه بقيع اطلاع يافت، از فرستادن نماينده خوددارى نمود و به عنوان اعتراض بر اين امر، تصميم به عدم شركت گرفت و براى اين كه مبادا خطرى متوجه حجاج ايرانى شود،سفر حج را تا سال 1346 ه قمرى ممنوع ساخت و چون از وجود خطرمطمئن شد، اجازه به مردم داد ( كشف الارتياب، ص 61 و 62) .

بعد از كنفرانس اسلامى، سى تن از اعيان جده به مكه آمدند و درآنجا به اتفاق سى تن از شخصيتهاى مكه، انجمنى تشكيل دادند ودر 22 جمادى الثانى سال 1344 به اتفاق آراء مقرر داشتند باسلطان عبدالعزيز آل سعود، به عنوان پادشاه حجاز بيعت كنند وخواستند وقتى را براى بيعت معين نمايد.

روز جمعه 25 ماه مزبور بعد از نماز جمعه مردم جلو باب الصفاگرد آمدند. ابن سعود نيز در آن مراسم حاضر شد، سيد عبدالله دملوجى، يكى از نزديكان او، صورت بيعت را بر مردم خواند ( ملوك المسلمين المعاصرون، ج1، ص 136) ودر اين موقع يكصد و يك تير هوائى شليك شد.

بدين ترتيب، ابن سعود عنوان پادشاه نجد و حجاز را پيدا كرد ونخستين دولتى كه او را به رسميت شناخت، دولت شوروى بود، سپس انگلستان و فرانسه و هلند و تركيه و به تدريج ديگر دولتها آن را به رسميت شناختند.

سلطان عبدالعزيز از اين پس كوششهاى فراوانى براى تثبيت وضع كشور و حكومت خود بكار برد، با بسيارى از دولتها روابط برقرارنمود. جمعيت اخوان كه در به قدرت رسيدن عبدالعزيز نقش مهمى داشتند، به تدريج از سلطان خود ناراضى شدند، به خصوص انتصاب يكى از رجال محلى به عنوان والى مكه به جاى دو تن از رهبران اخوان كه حجاز را فتح كرده بودند، آنان را برآشفته كرد، درواقع متوجه شدند كه با سلطان خود اختلاف نظر دارند.

ابن سعود تنها براى نيل به هدفهاى دنيوى حكم جنگ و جهاد داده بود.

نارضايتى «اخوان» موقعى به منتهى درجه رسيد كه در پى عمليات يك گروه كماندويى كه چندين قهوه خانه و مغازه هاى لوكس محله تجارى مكه را زير و رو كردند، ابن سعود ورود اخوان را به اين محله ممنوع كرد (نظام آل سعود، ص 58) .

جمعيت اخوان جمعيت اخوان در دوره اخير وهابيها نقش به سزايى داشته اند، ازاينرو مناسب است كمى به بررسى وضع آنان بپردازيم: عبدالعزيز در جريان نبردهايى كه عليه آل رشيد و قواى ترك انجام داده بود، از اين كه عربهاى باديه نشين او را در بحبوحه پيكار رها مى كردند و نمى توانست چنانكه بايد از پيروزيهاى خودبهره بگيرد و يا اين كه حتى موجب شكست وى مى شدند، ناراحت بود.

نقشه اى كشيد و طايفه هاى بيابانگرد را در اطراف آباديهايى گردآورد و با اعطاى موقوفات و تجهيزات و امتيازاتى آنان را در آن مكانها به طور ثابت مستقر ساخت. به اين معنى طايفه هاى بيابانگرد را در حاشيه شهرها و آباديها اسكان داد به اين منظور كه در آنان ايجاد وفادارى نسبت به خاندان حاكم كندبه طورى كه بتواند در مواقع لزوم از ميان آنان اقدام به بسيج قواى منضبط نمايد.

بدين سان نخستين جمعيت «اخوان» با هدف مبارزه جهت گسترش فرقه وهابى به وجود آمد.

نخستين گروه «اخوان» در«عرطاويه» ايجاد شد ( تاريخ العربيه السعوديه، ص 236) و بسيارى ديگر در اردوگاههاى نظامى به نام «هجره» مستقر شدند به همانگونه كه در عصر آغاز فتوحات اسلام اعراب بيابانگرد زندگى سرگردان خود را رها كردند تا درشهرهاى نظامى فتح شده توسط مسلمانان ساكن شوند.

تعداد اردوگاههاى «هجره» دقيقا معلوم نيست. اما احتمالا صدها«هجره» به وجود آمد كه هركدام ى توانست بين ده تا ده هزاررزمنده را بسيج كند (نظام آل سعود، ص 41) .

صلاح الدين مختار در باره علت تشكيل اين فرقه مى نويسد: «ملك عبدالعزيز آل سعود، چون ديد كه قوم او در بيابان پراكنده اند و خيلى زود گرد فتنه و فساد مى گردند و آشوب بپامى كنند به اين فكر افتاد به وسيله اى ميان اين قبائل جاهل وفتنه گر، اتحاد و هماهنگى ايجاد كند و براى عملى ساختن منظورخود، فكر كرد هيچ عاملى بهتر و موثرتر از تمسك به دين و نشراحكام دينى و اقامه حدود در ميان قبائل بدوى نيست.

ابن سعود براى اجراى نظر خود، از عالم نجد، شيخ عبدالله بن محمد بن عبداللطيف، خواست كه كتابهايى به زبان ساده، به طورى كه بدويها بفهمند و بپذيرند، براساس مذهب حنبلى تاليف كند ودر بين همه قبائل منتشر سازد. ابن سعود، همچنين عده اى ازشاگردان شيخ عبدالله را به عنوان خطيب و راهنما به ميان قبائل فرستاد و ايشان تعاليم دينى را ساده و روشن براى بدويها تشريح مى كردند كه از اعماق قلب آنها را حفظ مى نمودند به اين ترتيب يك عاطفه دينى در بين بدويان به وجود آمد و از مجموع اين اقدامات، فرقه اخوان پديدار گشت.

اين تدابير در زمانى به كار رفت كه خود بدويان از كثرت خونريزى ميان آل سعود و آل رشيد به تنگ آمده و در صدد بودندخود را از آن حال رها سازند و زندگى تازه اى پيدا كنند.

بنابراين آنان تشنه تعاليم مزبور بودند، تعاليمى كه ايشان رااز خونريزى منع مى كرد و به عدالت و آرامش دعوت مى كرد. تعاليم مزبور در جسم بدوى نيز تاثير كرد. او كه در بدترين حالات توحشو بربريت به سر مى برد و هر شش ماه يا يك سال هم تن خود را باآب نمى شست، اكنون به امر نظافت و پاكى تن سخت توجه داشت تا به حديث: « النظافه من الايمان » عمل كرده باشد.






بدوى كه زندگيش بر نهب و غارت اموال بندگان خدا پايه گذارى شده بود، اينك همواره اين دعا بر زبان او جارى بود كه «اللهم اغننا بحلالك عن حرامك» در نتيجه تدبير مذكور امنيت كم نظيرى به وجود آمد كه اگر كسى در راه خود يا در صحرا، پول نقد يا هرچيز ديگرى را ببيند فورى به حاكم اطلاع مى داد (تاريخ المملكه العربيه السعوديه، ج2، ص 146 به بعد ترجمه اين قسمت از آقاى فقيهى، وهابيان، ص 370) .

حافظ وهبه درباره «اخوان» مى نويسد: «هرگاه در حدود عراق يا شرق اردن يا كويت نام اخوان برده شود، ترس بر دلها مستولى مى گردد، و همه به قلعه ها و در پشت برجها و باروها پناه مى برند. اين قاصدان ترس و ناراحتى در بلادچه كسانى هستند؟ در سالهاى اخير، اخوان به اعراب باديه نشين گفته شد كه خانه بدوشى را ترك كردند و در محل هاى معينى سكنى گزيدند و براى سكونت خانه هاى گلين ساختند كه به آنها «هجره» گفته مى شديعنى اين كه از زندگى زشت سابق دورى جسته و به زندگى خوب بعدى پرداختند. اين خانه هاى گلى به جاى چادر و خيمه، نخستين بار درسال 1330 هجرى بنا شد و ساكنان آنها آميخته اى از چند قبيله بودند، اعراب، زندگى قبلى را جاهليت و زندگى جديد را، اسلام ناميدند» (جزيره العرب فى القرن العشرين، ص 313) .

درباره فيلبى (عبدالله) پيدايش جمعيت اخوان نوشته است: «كوششهاى كسانى كه از طرف ابن سعود براى ارشاد قبائل به ميان آنها رفته بودند در سال 1912 (1331ه) به ثمر رسيد، در اين سال گروهى از قبيله هاى حرب و مطير در ناحيه حرما(از توابع نجد) گرد آمدند. اين جماعت كه شماره آنها در بدو امر به پنجاه تن مى رسيد مقرر داشتند كه به نام شناخته شوند و محل اقامت خودرا در محلى كه در سر راه كويت به قصيم بود، قرار دادند به تدريج بر جمع آنان افزوده شد و سپاهى كه بر مبناى دين استواربود به وجود آمد&raquo.

ابن سعود كه هدفش از تشكيل جمعيت مزبور به وجود آوردن سپاهى متعصب و بى باك و صبور بود، همه تسهيلات لازم را از مال و حبوب ووسائل كشاورزى و سرانجام، اسلحه و ذخائر جنگى براى دفاع ازدين، در اختيارشان گذاشت. اخوان قتل و غارت ميان قبائل وراهزنى و استعمال دود و زندگى مرفه و خوب را حرام كردند وعمده اهتمام آنها ذخيره اندوزى براى آخرت بود. آنان جز خود همه مردم، حتى تمام فرقه هاى ديگر اسلامى را مشرك و بت پرست مى خواندند.

هنوز سال 1912 به پايان نرسيده بود كه ابن سعود خود را درراس سپاهى محلى و داوطلب ديد كه از بدويهاى شهرى شده تشكيل يافته بود، سپاهى كه تا پاى جان، در راه او مى جنگيدند اماسپاهى نامنظم كه تابع هيچ نظم و قاعده اى نبود. هنگام جنگ اين سپاه نيز همراه سپاهيان منظم و تعليم ديده حركت مى كردند، ليكن از آنها جدا بودند و پرچمشان هم پرچم مخصوص خودشان بود.

اخوان تا پانزده سال به همين حال باقى بودند و از آن پس، ثروتو آسايش، غرور در ايشان كرد به حدى كه همه پيروزيهاى ابن سعودرا نتيجه كوششهاى خود مى دانستند (تاريخ نجد، ص 305 به بعد) .

گرچه اصل فكر تاسيس جمعيت اخوان از ناحيه قاضى رياض عبدالله بن محمدبن عبداللطيف از آل الشيخ و قاضى احساء شيخ عيسى وعبدالكريم مغربى بود، ولى علماى وهابى شور و شوقى در پشتيبانى از اين اقدام و اصلاحات به خاطر جنبه متجدد م آبانه اى كه داشت،نشان ندادند ولى جلب پشتيبانى آنان براى موفقيت طرح مذكورضرورى بود زيرا نفوذ خود را در ميان اهالى منطقه گسترده بودندو در راس روحانيت عربستان، اعقاب مستقيم محمد بن عبدالوهاب قرار داشتند كه طبقه ممتاز شيوخ را تشكيل مى دادند.

عبدالعزيز ناچار شد به علماء ضمانتهايى بدهد. وى تعهد كرد كه خود مبلغ افكار وهابى شود و هدف از تاسيس «اخوان» تبليغ وهابيت باشد. مذهبيهاى وهابى بدين ترتيب به اين كار رضايت دادند و دستگاه تبليغاتى خود را به حركت انداختند تا در سراسرسرزمينهاى تابع عبدالعزيز اعلام كنند و تبليغ نمايند كه قوانين الهى ايجاب مى كند كه وفادارى به امير كل منطقه مقدم بروفاداريهاى طايفه اى و قوم و قبيله اى باشد.

«اخوان» مى گفتند كه اگر كمك آنان نبود ابن سعود هرگزنمى توانست حجاز را فتح كند و همان امير رياض باقى مانده بود.

آنان به خود مغرور بودند و كم كم معتقد شدند به اين كه مبادى وتعاليم دينى همان است كه آنها فراگرفته اند و هرچه جز اين است،ضلالت مى باشد از اينروى به غير از خود و از جمله به شهرنشينان نجد، با بدگمانى نگاه مى كردند و حتى به ابن سعود هم بدگمان شده بودند و اعتقاد داشتند كه عمامه به سرگذاشتن سنت است ولى عقال به سر بستن بدعت زشتى است و بعضى از ايشان در اين باره آنقدر غلو كردند كه گفتند عقال لباس كفار است و كسى كه عقال مى بندد بايد از او دورى جست.

بسيارى از آنان معتقد بودند كه هركس چادرنشينى را ترك نكندهرقدر هم در دين قوى باشد، بازهم مسلمان نيست بدين جهت به باديه نشينان سلام نمى كردند و جواب سلامشان رانمى دادند و ازذبيحه آنها نمى خوردند. و نيز معتقد بودند كه شهرنشينان گمراهند و جنگ با آنان واجب است و اين كه اين امر از سوى خدابه ايشان القاء شده و بنابراين سخن هيچ كس را در مورد منع ازجنگ نمى پذيرفتند. جمعى از اخوان به سلطان عبدالعزيز ايرادگرفتند كه باكفار دوستى مى كند و در دين سهل انگارى مى نمايد.

جامه بلند به تن مى كند و شارب خود را كوتاه نمى كند و عقال به سر مى بندد. خلاصه اين كه فرقه اخوان هرچه را مطابق ميلشان نمى ديدند، حرام مى دانستند و با آن مبارزه مى كردند.

سيد ابراهيم رفاعى مى نويسد كه: «جمعيت اخوان، گروهى از عوام الناسند و آن طور كه به من رسيده است، كسى از آنها كه قادر به قرائت قرآن نيست، به قارى قرآن مى گويد: تو قرآن بخوان و من آن را براى تو تفسير مى كنم (رساله الاوراق البغداديه، ص 2، چاپ بغداد) .



گويند: اين روح سركش و اين تعصبات ناپسند، نتيجه تلقينات غلطى بود كه از ناحيه كسانى از شاگردان شيخ عبدالله مزبور كه براى راهنمائى بدويان رفته بودند، به آنان القاء شده بود (وهابيان، ص 373) .

حافظ وهبه در اين مورد گويد: كه سال 1335 را بايد سخت ترين سالها در تاريخ نجد، به حساب آورد زيرا در اين سال نزديك بودكه يك فتنه داخلى در اين سرزمين برپا شود و جنگ سختى ميان فرقه اخوان و حكومت سعودى و مردم شهرنشين رخ دهد.

ابن سعود براى جلوگيرى از خطرى كه نجد را تهديد مى كرد، جمعى از طلاب علوم دينى را به سوى اخوان فرستاد تا به اصلاح آنچه فرستاده شدگان قبلى فاسد كرده بودند، بكوشند، ضمنا دست مبلغين قبلى كه تخم جهالت و گمراهى را كاشته بودند، از كارى كه به عهده داشتند، كوتاه شد و از سكونت در «هجر» (خانه هاى گلى) منع گرديدند.

اين تدبير اگرچه بسيار سودمند واقع شد، ولى نتوانست آنچه رادر اذهان اخوان جايگير شده بود، به كلى از ميان بردارد و اگراز شمشير و سطوت سلطان عبدالعزيز بيمناك نبودند، هرج و مرج،شبه جزيره عربستان را فرا مى گرفت (جزيره العرب فى القرن العشرين، ص 313) .

حافظ وهبه درباره اوصاف اخوان مى نويسد: «اخوان از مرگ نمى ترسند و براى نيل به شهادت (مطابق عقيده خود) و رفتن به سوى خدا، به مرگ رو مى آورند، مادر وقتى بافرزند خويش وداع مى كند و مى گويد: خداوند ما و تو را در بهشت گرد يكديگر برآرد. هنگام حمله و هجوم شعارشان «اياك نعبد واياك نستعين» بود، من (حافظ وهبه) شاهد بعضى از جنگهاى ايشان بودم و ديدم كه چگونه خود را به مرگ مى سپارند و دسته دسته به طرف دشمن پيش مى روند و هيچ يك جز شكستن و كشتن سپاه دشمن انديشه اى ندارد.

در دل عموم اخوان ذره اى رحم و شفقت وجود ندارد، هيچ كس ازدستشان رها نمى شود.

هركجا بروند، قاصدان مرگند. قدرت و خطر اخوان در جنگ، درحمله هاى مكرر به عراق و كويت و شرق اردن معلوم شد. با اين كه امامشان ابن سعود، آنان را از اين جنگها نهى مى كرد و همواره دستور مى داد كه رفق و مدارا بكار برند و مردم را به قتل نرسانند، علما نيز به ايشان سفارش مى كردند كه اسيران وپناهندگان را مقتول نسازند، گوش آنان به سخن هيچ كس بدهكارنبود.

هرگاه يكى از اخوان كسى را در راه ببيند كه شارب او بلند استوى را به سنت پيغمبر(ص) دعوت مى كند، سپس با دست خود، قسمت زيادى را با مقراض كوتاه مى نمايد و اگر عابر از ميان خانه هاى محل سكوت ايشان بگذرد، منع كردن او از داشتن شارب بلند با شدت عمل و با زور و جبر است، نه از راه نصيحت و با زبان ملايم. وهمچنين اگر جامه كسى را دراز ببينند، زيادى را با مقراض مى برند با همه اينها و با اين كه فرقه اخوان در مقابل حكومت از حد خويش تجاوز كردند، ابن سعود از آزار آنان چشم پوشيد وكارهاى ايشان را با صبر و بردبارى تحمل كرد و مى گفت كه مرورزمان اين شدت و تعصب را تخفيف خواهد داد و از حدت آن خواهدكاست (جزيره العرب فى القرن العشرين، ص 314 و 315)


فصلنامه مكتب اسلام = شماره 4



 



 نظر دهید »

غرب و جنگ آخرالزمان

05 مهر 1389 توسط نخعي فرد







توطئه‌اي بزرگ در كار است و عده‌اي سلطه‌گر و ماجراجوي صهيونيست به بهانه وجود پيشگويي‌هاي ديني يهودي، درباره رويارويي نهايي با مسلمانان، با همكاري مسيحيان افراطي دست راستي در تدارك جنگي سهمگين با كشورهاي اسلامي هستند.

گر چه دولت آمريكا و در رأس آن سياست‌مداراني چون بوش، بلر و شارون از حاميان اصلي اين توطئه محسوب مي‌شوند، اما با پوشش فريب‌كارانه‌اي از قبيل حمايت‌هاي ظاهري از مسلمانان غير بنيادگرا، برگزاري انواع كنفرانس‌هاي اسلامي و … دست‌هاي پليد كهنه‌كاران سياست آمريكا، انگليس و اسرائيل را در اين توطئه از ديد تحليل‌گران سطحي‌نگر پنهان ساخته، در حالي كه اندكي تأمل در فعاليت سازمان جاسوسي سيا، موساد و اينتليجنت سرويس، نفوذ ديرين و عميق آن‌ها در كشورهاي اسلامي، و بالاخره نقش آن‌ها در پيدايش انواع جريان‌هاي تندروي مذهبي منحرف (مثل وهابيت) و تروريستي (طالبان) در منطقه، و تأثير تعيين كننده‌اي كه اين جريانات در روابط كشورهاي اسلامي، با دولت‌هاي غرب ايجاد مي‌كنند، را مشخص مي‌سازد كه از اين طريق، تنها منافع استعمارگران تأمين مي‌گردد. اميد است با درايتي شايسته از سوي عموم مسلمانان حقيقي، يهوديان واقعي و مسيحيان مذهبي، اين توطئه خانمان سوز افشا و خنثي گردد، تا براي مقابله با بي‌عدالتي‌ها و نابساماني‌ها و هم‌چنين توطئه‌ها، نيازي به جنگ و خونريزي نباشد.

ولي اينك، صداهاي هواخواه جنگ، دارد بلندتر مي‌شود. مدرسه‌هاي نجيلي بسياري در سراسر آمريكا، اصول مشيت الهي‌گرايي و خداشناسي جنگ آخرالزمان يا هارمجدون (آرماگدون) را بر پايه پرستش اسرائيل تعليم مي‌دهند. ديل كراولي، كشيش پروتستان مقيم واشينگتن دي سي و يكي از پايه‌گذاران مجمع ملي سخن‌پراكنان مذهبي، در اين باره مي‌گويد: «مدرسه‌هايي مانند مؤسسه انجيلي لوس آنجلس، و حدود 200 مؤسسه ديگر، دانشجويان را به سراشيبي تند مشيت الهي‌گرايي و پرستش اسرائيل مي‌رانند. «حتي گفته مي‌شود: تعداد قابل توجهي از استادان و دانشجويان، كتاب اسكوفيلد، يا يكي از مهم‌ترين منبع مشيت‌گرايي مسيحي را مي‌خوانند و به آرمان‌‌هاي هارمجدون يا جنگ هسته‌اي آخرالزمان اعتقاد دارند. در حال حاضر، در مدرسه‌هاي آموزش انجيلي، حدود 000/100 دانشجو تحصيل مي‌كنند. اين دانشجويان پس از فراغت از تحصيل، كشيش پروتستان مي‌شوند، به ميان مردم مي‌روند و ديدگاه‌هاي نظريه مسيحيت صهيونيستي را تبليغ مي‌كنند؛ يا اين كه خودشان، مدرسه‌هاي آموزش انجيل را به راه مي‌اندازند و در آن‌ها مشغول تدريس آموزه‌هاي انجيلي آخرالزماني مي‌شوند. آگاه شدن از كار اين مسيحيان جنگجو، كه يك جنگ هسته‌اي محتوم و گريزناپذير را تبليغ مي‌كنند، بايد خود به منزله آماجي براي مردان و زنان صلح‌خواه درآيد، چون روشن مي‌سازد وظيفه‌اي كه در برابر ما قرار دارد، بس سنگين است. در واقع، همه مردم صلح‌خواه به جاي اين كه در اين باره ساكت بنشينند، لازم است با بلند كردن صداي خود بر ضد اتحاد ميان دولت اسرائيل و مسيحيان جنگجوي دست راستي ايالات متحده آمريكا، به بهترين و مؤثرترين صورت از يك هارمجدون (جنگ) هسته‌اي جلوگيري كنند.

گريس هال سل در كتاب تدارك جنگ بزرگ، كه به شيوه‌اي روان و جذاب در سال 1989/1368 به نگارش درآمده، زواياي آشكار و پنهان توطئه‌اي كه از آن در سطور پيش از اين، ياد كرده‌ايم را با نقادي به ميان آورده، كه اينك بخش‌هايي از آن را به منظور دست‌يابي به عمق توطئه، مرور مي‌كنيم، و سپس خود نقدي ديگر بر آن افزوده‌ايم:

استارت جنگ بزرگ

هال ليندسي در كتاب: زمين، سياره بزرگ مرحوم، كه در حدود 18 ميليون نسخه از آن، به فروش رفته و در سراسر دهه 70 پرفروش‌ترين كتاب بوده، اعلام مي‌دارد كه خداوند از پيش مقرر فرموده كه ما به يك جنگ (هارمجدون) هسته‌اي دست بزنيم ليندسي مي‌گويد: كه ما بايد هفت مرحله يا هفت مشيت الهي را از سر بگذرانيم كه يكي از آن‌ها، نبرد هارمجدون است كه در آن همه گونه سلاح‌هاي بس ويران‌گر هسته‌اي به كار برده خواهد شد. از آن‌جايي كه اين هفت مرحله، هفت مشيت الهي ناميده مي‌شود، اين نظام اعتقادي، مشيت الهي‌گرايي، و پيروان آن نظام، هواخواهان مشيت الهي خوانده مي‌شوند. مشيت الهي‌گرايي در سراسر ايالات متحده، بيشتر توسط سيروس اينگرسون اسكوفيلد گسترش يافته. اسوفيلد، نويسنده كتاب: انجيل مرجع اسكوفيلد كه با تيراژهاي چندين ميليوني به فروش رسيده، تعليم مي‌دهد كه مسيحيان تجديد حيات يافته بايد از هارمجون استقبال كنند، زيرا همين كه آن جنگ آغاز شود، رستگارشدگان به آسمان‌ها، عروج خواهند كرد و ملكوت الهي را درخواهند يافت.

از سال 1980/1359، كشيشان پروتستان در برنامه‌هاي تلويزيوني آمريكايي، ه بنا بر تحقيق نيلسن در سال 1985/1364، 60 ميليون بيننده آنها را تماشا مي‌كردند، شروع كردند به متقاعد كردن مردم كه لازم نيست در راه صلح بكوشند، بلكه به جاي آن بايد جنگ را بخواهند، زيرا كه خواست خداست. اين كشيشان مي‌گفتند كه خداوند از ازل مقرر فرموده كه مردماني كه در اين نسل زندگي مي‌كنند، بايد به اين جنگ هسته‌اي دست بزنند. اين كشيشان، آيات انجيل و اغلب كتاب حزقيال نبي، دانيال نبي و مكاشفات يوحنا را نقل مي‌كردند، تا اثبات كنند كه ما در دوره آخرالزمان هستيم. آن‌ها هرگز اين را به ياد كسي نمي‌آورند كه راه و روش عيسي مسيح، بر قدرت نظامي استوار نبود، بلكه با پيام صلح، ظهور كد. اينك نيز، نظام اعتقادي كساني كه خداشناسي هارمجدون را تبليغ مي‌كنند، بر روي سرزمين انجيلي صهيون و دولت صهيونيستي اسرائيل متمركز است، يعني آن دو را يكي مي‌گيرند. اينان چون اعتقاد دارند: اسرائيل بايد مقر فرود آمدن، دومين ظهور مسيح باشد، سعي دارند پرستش سرزمين اسرائيل را به يك آيين مذهبي بدل سازند.

جنگ آخرالزمان مسيحيان صهيونيست، در مجدو روي مي‌دهد. در زمان‌هاي قديم، مجدو شهر بسيار مهمي بود. اين شهر در محل تقاطع دو جاده مهم استراتژيك نظامي و كاروان‌رو قرار داشت، جاده ماريس يعني جاده باستاني ساحلي كه مصر را از راه مجدو به دمشق و مشرق مربوط مي‌ساخت، از اين دره مي‌گذشت، از اين رو، اين محل هميشه ميدان جنگ بوده است. حتي، برخي از تاريخ‌نويسان، اعتقاد دارند كه در اينجا، بيش از هر جاي ديگر در جهان، جنگ روي داده. فاتحان كهن، هميشه مي‌گفتند هر فرماندهي كه مجدو را داشته باشد، مي‌تواند در برابر همه مهاجمان پايداري كند.

در صحيفه يوشع بن نون، يعني در باب 12، آيه 21، آمده كه چگونه يوشع و اسرائيليان در اينجا، كنعانيان را شكست دادند، و در كتاب داوران، باب چهارم و پنجم آمده كه دو قرن پس از آن، نيروهاي اسرائيلي در زير فرماندهي دبوره و باراق در نبردي بر سيسّرا، سردار كنعانيان چيره شدند و بعد چنان كه مي‌دانيم سليمان نبي اين شهر را مستحكم ساخت و به مركزي براي اسب‌ها و ارابه‌هايش بدل كرد. جالب اين كه، نزديك به پايان نخسين جنگ جهاني (1918/1297)، ژنرال انگليسي آلن‌بي، درست در همين جا، يعني، در مجدويه پيروزي قاطعي بر ترك‌هاي عثماني دست يافت.

كلمه عبري هار يعني كوه كه با مجدود، هارمجدو را مي‌سازد. واژه هارمجدون تنها يك بار در انجيل ثبت شده، و اين هماني است كه در كتاب مكاشفه يوحنا، باب شانزدهم، آيه 16 آمده كه چنين است: «و ايشان (مسيح را به موضعي كه آن را در عبراني هارمجدون مي‌خوانند، فرود مي‌آورد. هنگامي كه مسيح دوباره به زمين يا هارمجدو بارگدد، و از آسمان‌ها به ارض اورشليم نزول كند، همه تاريخ به يك معني، توسط خداوند رقم مي‌خورد، و چون همه تاريخ مربوط و متمركز است بر امت اسرائيل كه تخم چشم و برگزيده محبوب خداوندند، از اين جهت، در نبرد بزرگ آخرالزمان، خداوند با نزول مسيح و به كمك يهوديان، دوباره زمام تاريخ بشر را به دست خود مي‌گيرد.

به عقيده مسيحيان صهيونيست در زمان اين جنگ بزرگ جهاني، و در هنگامي كه مسيح بازگردد، همه بدكاران را به هلاكت خواهد رساند و درست كاراني كه باقي خواهند ماند، اعم از نيكوكاران، چه يهودي و چه مسيحي، به درون سلطنت هزارساله مسيح فراخوانده مي‌شوند، و مسيح به عنوان پادشاه پادشاهان، به مدت هزار سال در زمين حكمراني خواهد كرد. مسيحيان صهيونيست عقيده دارند وقتي مسيح ظهور كند، مسيحيت و يهود دوباره با هم متحد خواهند شد.

پيشتازان توطئه

رونالد ريگان به عنوان يك مسيحي صهيونيست، زماني كه فرماندار ايالت كاليفرنيا بود، گفت ابتدا، يهوداني كه به خدا ايما نداشته باشند، به كنار و گوشه‌هاي جهان پراكنده مي‌شوند، اما خدا آن‌ها را فراموش نمي‌كند، بلكه پيش از بازگشت پسر خدا، خدا آن‌ها را دوباره در اسرائيل گرد هم مي‌آورد و حتي، جزئيات وسايل حمل و نقل آن‌ها به اسرائيل هم در پيشگويي انبياء آمده، او مي‌گفت كه بعضي از يهوديان با كشتي به اسرائيل و ديگران به صورت كبوتر به لانه باز مي‌كردند. به عبارت ديگر، آنها با كشتي يا هواپيما بر مي‌گردند و در طي يك دوره كوتاه، امتي دوباره به دنيا خواهد آمد.

ريگان در سال 1980/1359 به عنوان يكي از نامزدهاي رياست جمهوري، باز هم درباره هارمجدون صحبت كرد. او در مصاحبه با روحاني انجيل جيم باكر از شبكه تلويزيوني پي.تي.ال گفت: ممكن است ما همان نسلي باشيم كه هارمجدون مي‌بيند. ريگان در سه نوبت در سال‌هاي 1982 تا 1984/ 1361 تا 1363، براي بنگاه‌هاي سخن‌پراكني مذهبي ملي كه اكثريت بسيار بالاي آنان را، هواخواهان مشيت الهي تشكيل مي‌دهند و معتقد به نزديك شدن يك جنگ هسته‌اي هستند، درباره هارمجدون سخنراني كرد.

جيمز ميلز در 1983/1362 در مقاله‌اي سخنان ريگان را به گونه‌اي ديگر تأييد مي‌كند و مي‌نويسد: هارمجدون، در دنيايي كه خلع سلاح شده باشد، نمي‌تواند تحقق پذيرد، آن‌هم در دنيايي كه همه ملت‌ها دارند، سلاح‌هاي بيشتر و بيشتري مي‌سازند، اما چون هيچ كدام از آن‌ها بيشتر و سريعتر از ايالات متحده سلاح نمي‌سازند، پس آمريكا شايستگي رهبري جنگ آرماگدون را دارد.

گريس هال سل در كتاب خود مي‌نويسد: مسيحياني كه در گشت مسافرتي اول همسفر من بودند، مسيحياني كه تجديد حيات يافته بودند، با پذيرفتن تصور ذهني امت برگزيده ناگزير بودند تصور ذهني امت نا برگزيده را هم بپذيرند. آن‌ها اين امت‌هاي برگزيده و نابرگزيده را در نظام اعتقادي خودشان قرار مي‌دادند كه به موجب آن، يهوديان در فلسطين هستند و مسيحيان و مسلمانان بومي كه قرن‌ها در فلسطين زندگي كرده‌اند، از فلسطين خارج‌اند، حتي اگر هم عملاً در آنجا مقيم باشند، باز هم از آنجا غايب‌اند و نامرئي هستند. وي هم‌چنين مي‌نويسد: در گشت مسافرتي دوم، من درك بهتري پيدا كردم از اين كه چرا ميليون‌ها مسيحي انجيلي بنيادگراي آمريكايي، اعتقاد دارند كه خداوند يهوديان را دوست دارد نه عرب‌ها را. زيرا در اين سفر با كسي هم‌سفر بودم كه مي‌گفت: وقتي خداوند جهان را خلق مي‌كرد، بركت خاص خود را نسبت به يهوديان ابراز كرد. به اين دليل يهوديان، با غير يهوديان، فرق دارند و از آنان برترند. از اين رو اعتقاد دارند كه پيش از هر چيز، خداوند خواستار آن است كه يهوديان مالك ارض قدس باشند. در واقع، درباره اين كه چه كساني مالك ارض قدس باشند، خداوند خود مسئله را حل كرد.خداوند همه اين سرزمينرا به يهوديان وعده داد. به ديگر بيان، خداوند هميشه امت خود، يعني: يهوديان را زير نظر دارد، و لذا، مسيحيان صهيونيست وظيفه خود مي‌دانند كه يهوديان يا امت برگزيده خدا را بركت دهند و از آن‌ها در كوشش‌هاي‌شان حمايت كنند و با آن‌ها همگامي نمايند.

كنفرانسي سياسي

گريس هال سل در كتاب تدارك جنگ بزرگ مي‌نويسد: آخرهاي ماه اوت 1985/1364 بود كه من از واشينگتن دي سي به سوئيس پرواز كردم تا در نخستين كنگره مسيحيان صهيونيست كه در شهر بال تشكيل مي‌شد، شركت كنم. من يكي از 589 نفري بودم كه از 27 كشور در اين كنگره كه به ابتكار وزير سرپرستي سفارت بين‌المللي مسيحي اورشليم تشكيل مي‌شد، شركت مي‌جستم. من با اين اميد به اين كنگره رفتم كه بتوانم تعريف و سابقه‌اي از صهيونيسم سياسي به دست بياورم. در مسير حركت به سوي شهر بال سوئيس، سابقه مسيحيت صهيونيست را در ذهنم مرور مي‌كردم: در گذشته يهودياني بودند و البته امروز هم هستند كه عميقاً مذهبي بوده و هستند و گاه خود را صهيونيست معرفي مي‌كردند و مي‌كنند. باز در گذشته صهيونيست‌هاي بي‌مذهبي بودند و امروز هم هستند كه به خدا اعتقادي ندارند. تئودور هرتزل، روزنامه‌نگار اطريي كه در سال 1897/1276 نخستين كنگره يهوديان صهيونيست را در تالار موسيقي شهر بال تشكيل داد، يعني در همين تالاري كه صهيونيست‌هاي مسيحي در سال 1985/1364 گرد هم جمع شدند، خود از همين يهوديان بي‌مذهب بودند. اكثر يهوديان اسرائيل امروز مي‌گويند كه به خدا اعتقادي ندارند، اينان خودشان را يهوديان بي‌مذهب معرفي مي‌كنند. هرتزل كه به عنوان پدر صهيونيسم يهودي سياسي شناخته مي‌شود، در نخستين كنگره صهيونيست‌ها پيامي به يهوديان فرستاد، و آن كه: همه جهانيان از يهوديان متنفرند، و اين كه يهوديان تنها در ميان خودشان مي‌توانند، در امان باشند. من 88 سال پس از آن، و در شهر بال و در برابر تصوير بزرگ هرتزل، به سخنرانان مسيحي و يهودي اسرائيلي گوش مي‌دادم. هر يك از سخنرانان بر اين نكته مركزي صهيونيسم سياسي تأكيد مي‌كردند: همه جز يهوديان مبتلا به بيماري ضد سامي‌گرايي يا در حيقت، بيماري ضد يهودي گري‌اند و اين بيماري، بيماري علاج‌ناپذيري است.

من به سخن سخنرانان مسيحي كه وحشت‌ها و سوزاندن يهوديان را مرور مي‌كردند، گوش مي‌دادم، همان سركوب و كشتار يهوديان كه توسط نازي‌ها كه همدردي مردم سراسر جهان را نسبت به يهوديان برانگيخت و موجب به وجود آمدن دولت يهود شد، اما هيچ سخنراني، چه يهودي اسرائيلي، چه مسيحي، نگفت كه همه ما، همه بشريت، در اين عصر هسته‌اي بايد ياد بگيريم كه مانند همسايگان خوب در كنار هم زندگي كنيم و نيز از اميد و از گام‌هايي كه عرب‌ها و عبري‌ها و همه بايد بردارند، تا به آشتي و صلح متقابل برسند، يادي نشد.

پس از سه روز گوش كردن به سخنراني‌هاي سياسي نمايندگان كنگره، قطعنامه‌هايي به تصويب رساندند. صهيونيست‌هاي مسيحي در يكي از قطعنامه‌ها، از همه يهودياني كه در بيرون اسرائيل زندگي مي‌كنند، خواستند كه از كشورهايي كه هم‌اكنون در آن‌ها سكونت دارند، را ترك كنند و به كشور اسرائيل بروند. در اين قطعنامه‌ها آمده است: رنج‌هاي وحشتناكي را كه يهوديان از سرگذرانده‌اند، قابل درك است و از آن‌جا كه يهوديان هنوز هم با نيروهاي شر و ويراني روبرو هستند، لذا همه آن‌ها يعني همه يهوديان در آمريكا و هر كشور ديگر جهان، بايد به اسرائيل بروند و بايد هر مسيحي اين كار آنان را، تسريع كند. مسيحيان صهيونيست به سارائيل نيز اصرار ورزيدند تا بخش اشغال شده فلسطين در سال 1967/ 1326 را با نزديك به يك ميليون جمعيت فلسطيني هم‌چنان، ضميمه خاك خود نگاه دارد، آنان در اين باره به دولت ايالات متحده نيز توصيه‌هايي كردند.

گريس هال سل برآورد مي‌كند در طي 36 ساعتي كه جلسه‌ها طول كشيد، مسيحياني كه ابتكار تشكيل اين كنگره را داشتند، كمتر از يك درصد وقت آن را به پيام‌هاي مسيح و معني آن پيام‌ها اختصاص دادند؛ در حالي كه بيش از 99 درصد آن را صرف موضوعات سياسي كردند؛ و اين شگفت‌انگيز نبود، زيرا برپاكنندگان اين كنگره با اينكه مسيحي بودند، در درجه نخست و پيش از هر چيز ديگر، صهيونيست بودند، پس، در درجه اول به هدف‌هاي سياسي صهيونيسم توجه و علاقه داشتند، نه به مسيحيت؟!

هال سل در جاي ديگري از كتاب خود مي‌آورد: دانشمندان، كمتر به اين مسئله پرداخته‌اند كه چرا مسيحيان به گونه‌اي كم و بيش ناگهاني شروع به پشتيباني از اين انديشه كرده‌اند كه همه يهوديان بايد به فلسطين بروند؟ و اين انديشه‌اي است كه در خداشناسي ارتدوكس مسيحي، جلوه‌اي پيدا نكرده بود. يا اين كه چرا پروتستان‌ها شروع به نگارش كتاب‌هاي پرطول و تفصيلي درباره پيشگويي‌هاي كتاب مقدس كردند؟ و چرا به يهوديان كه به طور سنتي دشمنان كليسا تلقي مي‌شدند، معني و مفهوم خداشناسي تازه‌اي داده شد. در واقع، پس از جنبش اصلاح مذهبي بود كه مسيحيان اروپايي، نسبت به يهوديان توجه و علاقه بيشتري نشان دادند، و طرز تلقي خودشان را نسبت به آنان تغيير دادند. برخي از دانشمندان، اصولاً جنبش اصلاح مذهبي را يك نوزايي، عبري كننده يا يهودي كننده، تلقي مي‌كنند، زيرا اين پروتستان‌ها بودند كه با پذيرش خطوط عمده سنت يهود، مانند اصول مسيحيايي يا انتظار ظهور مسيح و اصل هزار ساله يا حكومت هزارساله صلح و عدل بر روي زمين، جنبه‌اي جديد به دين مسيح دادند.

سندي تاريخي

در 1985/1364، بنيامين نتانياهو، سفير كبير وقت اسرائيل در سازمان ملل، در پيام خود به صهيونيسم مسيحي و به مناسبت مراسم ملي دعاي صبحانه اسرائيل، از صهيونيسم مسيحي بدين گونه ستايش كرد: مشاركت تاريخي‌اي كه براي تحقق رؤياي صهيونيستي، به اين خوبي عمل مي‌كند. ناتانياهو افزود: مسيحيان حمايت دراز مدت، صميمانه و سرانجام كارسازي از صهيونيسم به عمل آوردند؛ مانند حمايتي كه در ادبيات انگليسي، به صورت كتاب جرج اليوت ظاهر شد كه رماني سخت موثر درباره صهيونيسم، يا رمان ديگري به نام دانيل دروندا كه پيشگويي كرد، يهوديان دولت نويني را تأسيس خواهند كرد بس سترگ، ساده و دادگر مانند عهد عتيق. جمهوري‌اي كه در آن برابري حمايت از همگان تأمين خواهد شد. برابري كه چيزي بيش از درخشش آزادي غربي را به ميان استبداد شرقي خواهد برد، زيرا كه در شرق كشوري خواهد بود كه فرهنگ، دوستي و محبت هر ملت بزرگي را در سينه خود خواهد پرورد. ناتانياهو گفت: مسيحيان كمك كردند تا يك نقشه تخيلي محض، به صورت يك دولت يهودي درآيد. ناتانياهو در پايان سخن خود گفت: گونه‌اي درك تاريخ، درك شعر و اخلاق بود كه به صهيونيست‌هاي مسيحي بيش از يك قرن پيش الهام بخشيد تا شروع به نگارش، طرح نقشه و سازمان دادن بازسازي اسرائيل بكنند. به اين دليل است، كساني را كه از آنچه دوستي نوپاي ميان اسرائيل و پشتيبانان مسيحي مي‌نامند، دچار معما كرده است، آن‌ها جهل خود را هم در تاريخ بر ملا مي‌سازند، ولي ما از وابستگي‌هاي روحاني كه ماها را با اين عمق و با اين استحكام به هم مربوط ساخته است، آگاهي داريم، ما اين مشاركت تاريخي را كه به اين خوبي براي تحقق رؤياي صهيونيستي عمل كرده، به خوبي مي‌شناسيم. اما رؤياي هرتزل به هيچ روي روحاني نبود، بلكه جغرافيايي بود. رؤيايي بود براي زمين، قدرت، آب و خاك و چون چنين است، بسياري از يهوديان در مورد صهيونيسم سياسي از اشتباه در آمده‌اند. صهيونيست‌ها براي اين كه با وجدان آرام بتوانند خاك فلسطين را متصرف شوند، ناچار بودند، فرض كنند، مردمي كه مالك آن سرزمين هستند، آنجا نيستند.

حتي مي‌توان گفت: هدف از اتحاد بين اسرائيل و آمريكا كه اينك به صورت مسيحيت صهيونيست درآمده، سياسي است. در اين راستا، سه هدف سياسي عمده وجود دارد كه اتحاد اسرائيلي‌ها و آمريكايي‌ها را نشان مي‌دهد: اسرائيل پول مي‌خواهد؛ و نيز مي‌خواهد كنگره ايالات متحده همه حرف‌هاي سياسي آن را طوطي‌وار تكرار كند و هم مي‌خواهد كه كنترل انحصاري و كامل خود را بر شهر بيت‌المقدس برقرار سازد. مسيحيان دست راستي نوين براي رسيدن به هر سه اين هدف‌ها به اسرائيل كمك مي‌كنند. كشيشان مسيحي صهيونيست، طرفداران اسرائيل و حاميان عقيده جنگ بزرگ آخرالزمان‌اند. در واقع مساله اساسي، تفسيري است كه آنان از پيشگويي‌هاي انبياي بني اسرائيل ارائه مي‌دهند. هارمجدون و يا‌ارماگدون نقطه اوج مقولات مورد بحث آن‌هاست. كلمه آرماگدون يادآور جنگ آخرالزمان و زمينه ظهور مسيح و منجي است. جورج بوش پسر، اگر خود يكي از همين كشيشان نباشد، اما بزرگ‌ترين حاميان وي، همان مسيحيان صهيونيست بودند كه از جمله آن‌ها مي‌توان به جري فال‌ول اشاره كرد. به تعبير يك روحاني مسيحي، حاميان مذهبي بوش به عنوان بزرگ‌ترين مشوقان وي، به جاي اين كه نقش مشاوران معنوي را ايفا كنند به صورت هوراكشان وي درآمده‌اند. آن‌ها حواريون معتقد به وي هستند و فكر مي‌كنند كه خداوند او را به رئيس جمهوري آمريكا منصوب كرده، تمام شواهد موجود حاكي از اين است كه مسيحيان صهيونيست آمريكا، اوود خود را در بوش يافته‌اند و متقابلا اين باور نيز نزد رئيس جمهور تداعي گرديده است. اكنون در كابينه جرج بوش صهيونيست‌هاي تندرويي حضور دارند كه از سويي جنگ صد ساله عليه اسلام را طراحي مي‌كنند و از سوي ديگر اعراب را از گروه‌هاي شر مطلق در برابر خير مطلق، يعني اسرائيلي‌ها معرفي مي‌كنند و تنها راه حل مشكل اسرائيل را جنگ تا شكست نهايي اعراب اعلام مي‌نمايند.

اين دنياي پيرامون ماست كه در آن ائتلاف سه گانه سياست‌مداران، نظريه‌پردازان و صهيونيست‌هاي افراطي براي سروري جهان شكل گرفته است. اين آينده‌پژوهي آنها بود كه تدارك جنگ بزرگ را هدف قرار داد و اكنون در حال اجراي طرح‌هاي خود است. نتيجه ظاهري چنين طرحي براي آنان دسترسي به ثروت كشورها، استفاده از منابع عظيم نفتي، تغيير نقشه جغرافيايي خاورميانه، سلطه بر جهان و دست يازيدن به همه آمال شيطاني خود است.

ذبح بيت‌المقدس

بيت‌المقدس از آن چه كسي است؟ آيا، اين قطعه زمين از آن كساني است كه بزرگ ترين ارتش‌ها و تسليحات را دارند؟ يا همان گونه كه سازمان ملل، وقتي داشت سرزميني را براي يهوديان از بدن فلسطينيان جدا مي‌كرد، اعلام داشت، شهري است در برگيرنده سه دين مسيحيت، اسلام و يهود، و از اين رو استخوان بندي حكومت آن بايد توسط پنج قدرت بزرگ و بر طبق قوانين بين‌المللي معين گردد. اسرائيلي‌ها تقاضا دارند مالكيت انحصاري اين شهر كه براي تقريباً يك ميليارد نفر جمعيت مسيحي جهان و نزديك به يك ميليارد نفر جمعيت مسلمان جهان و در حدود 14 ميليون نفر يهودي جهان، مقدس است به آنها سپرده شود. آن‌ها براي اين كه ادعاي مالكيت خود بر اين شهر را ثابت كنند، مي‌گويند خواست خدا اين استكه عبريان يا يهوديان، مالك دائمي بيت‌المقدس باشند، به علاوه براي تثبيت مالكيت خود بر آن به سلاح روي آورده‌اند. به بيان عميق‌تر، شوراي كليساهاي خاورميانه كه نماينده حدود 10 ميليون مسيحي در خاورميانه است، گزارش مي‌دهد كه ايالات متحده و روسيه همراه با آلمان غربي، انلگستان و فرانسه، خاورميانه را به نقطه كانوني مسابقه تسليحاتي خودشان مبدل كرده‌اند. اين شورا در 1984/1363 اعلام مي‌دارد: پنجاه درصد از همه تسليحاتي كه در جهان توليد مي‌شود به خاورميانه مي‌آيد و به اين جهت بالاترين هزينه سرانه همه جهان را در تسليحات داراست. آمريكايي‌ها بيش از اندازه به اسرائيل پول و اسلحه داده‌اند و اين كشور داراي سه ميليون نفر يهودي را به غولي نظامي مبدل كرده‌اند كه گا گفته مي‌شود از كشورهاي آلمان، انگليس يا فرانسه هم قدرت‌مندتر است و نيز از همه 21 عرب با 150 ميليون جمعيت هم قدرتمند است. اسرائيل، افزون بر زرادخانه عظيمي كه از تازه‌ترين سلاح‌هاي معمولي ايالات متحده لبريز است، در سال 1986/1365 و شايد از دو دهه پيشتر از آن، تنها كشور خاورميانه است كه داراي سلاح‌هاي هسته‌اي است.

در سال 1985/1364، آمريكائيان شاهد چهلمين سالگرد به كارگيري نخستين بمب هسته‌اي خود بوده‌اند. حالا چهار دهه است كه همه ملت‌هاي دنيا در زير سايه هسته‌اي زندگي مي‌كنند. از هيروشيما تا كنون، آمريكايي‌ها حتي بيش از آنچه كه براي نابود كردن همه نوع بشر لازم است، بمب ساخته‌اند. با اين همه، به گونه روز افزوني اصرار دارند كه بمب‌هاي باز هم بيشتري بسازند و هزاران ميليارد دلار در فضاي كيهان خرج كنند كه به قول خودشان صلح را حفظ نمايند. با فرض اين كه سلاح هاي هسته‌اي آمريكا حافظ صلح باشد آيا نمي‌توان نتيجه گرفت كه اگر همه كشورهاي دنيا به ابر قدرت‌هاي هسته‌اي مبدل شوند، صلح بهتر حفظ خواهد شد؟ گريس هال سل به طعنه مي‌گيود: در ميان همه موعظه‌هاي جري فال‌ول و ديگر واعظان ايستگاه‌هاي تلويزيوني تبليغ انجيل، من به دنبال اين بوده‌ام كه براي ما درباره موعظه كوه مسيح هم سخني بگويند و نيز منتظر آن بوده‌ام كه شيوه و كردار مسيح را هم يادآوري كنند؛ كه هرگز بر پايه قدرت نظامي استوار نبود. روش مسيح اين نبود كه جان و مال مردم را نابود كند و به دنبال يك قلمرو پادشاهي دنيوي و زميني باشد. بلكه او، امد تا زندگي و حيات را به پيش ببرد و افزون‌تر سازد. او با پيام صلح آمد، او به ما آموخت كه با صلح مي‌توانيم حيات داشته باشيم و به فراواني و فراخي برسيم.

يك نقد ديگر

امروزه ايجاد مكاتب تلفيق شدة سياسي، مذهبي، فلسفي و … در جهان كنوني، مسئله‌اي دور ازذهن و انديشه نيست. گفتمانها و مكاتب تازه‌اي كه هيچ سازماندهي خاص و ايده مشخص و معلومي را حمل نمي‌كنند و صرفاً نمادهاي پر شور و التهابي هستند كه تنها روكش زيبايي دارند، در واقع نمادها نام‌ها و عناوين با مسما همه آن چيزهايي است كه بتوان به اين مكاتب دروغين تلفيقي اعتبار مي‌بخشند، مكاتبي كه شايد بتوان گفت بيشتر معلول نيازمندي خاصي بوده‌اند تا اين كه بتوانند گره‌اي از كار جامعه باز كنند.

خواستگاه بيشترين مكاتب تلفيقي غرب بوده، همان‌گونه كه خواستگاه بيشتر آرا و نظريات فلسفي و تحليلي نيز غرب بوده است. در اين راستا، استراتژيست‌هاي غربي از ميان هزاران تناقض و تعارض جورواجور، نامي با مسمي را با عنوان مسيحيت يهودي باب مي‌كنند. گفتمان مسيحيت يهودي گري كه محتواي تئوريك خاصي را در بر ندارد و از درون تهي است، تنها عنوان پر زرق و برقي است كه فقط خود غربيها از آن سر در مي‌اورند. اين گفتمان تلفيق شده كه مشخص نيست چه محتوايي از يهود و چه مولفه‌اي از مسيحيت را در خود جاي داده، صرفاً از اتكا به افسانه‌هاي دروغيني چون آرماگدون، جنگ ستارگان و هزار و يك داستان و افسانه متافيزيكي و رويارويي ارتزاق مي‌كند.

آنچه روشن است، مسيحيت يهودي نزد افكار عمومي غرب نيز طرفداران زيادي ندارد، و براي افكار عمومي غرب، اين تركيب ناميمون آن چنان واضح و روشن نيست، چرا كه استدلالي قوي و منطقي از اين گفتمان حمايت نمي‌كند، يا شايد بتوان گفت: اين تلفيق بي‌شكل و ساختمان، اصلاً استدلالي به همراه ندارد. هم‌چنين پشتوانه تاريخي هر دو دين آسماني يهود و مسيحيت، با اين مفهوم تلفيق شدة تازه سازگاري ندارد وگاهي متناقض مي‌نمايد.

آنچه در تبارشناسي اين مفهوم تازه وجود دارد و حتي تحليل سير فكري اين حركت بيان مي‌دارد اين است كه اين گفتمان تلفيقي از كيسة خالي نظريه‌پردازان غربي بيرون آمده، ولي با در اختيار داشتن وسايل و ابزار قدرت و حكمراني، يعني رسانه، اقتصاد، سرمايه، قدرت سياسي و … به تبيين و بسط و گسترش آن مي‌پردازند. امروزه بيش از هر جاي ديگر، اصطلاح مسيحي يهودي را از زبان سياستمداران غرب مي‌شنويم كه سير عملياتي اين گفتمان را نشان مي‌دهد كه در چه لايه هايي روسخ كرده و ريشه دوانده است؛ مثلاً تيم جديد رياست جمهوري ايالات متحده آمريكا كه به نئو محافظه‌كاران معروف‌اند، اكثراً صاحب عنوان مسيحي يهودي هستند.

حدود يك دهه پيش، از ميزهاي مطالعات استراتژيك سياست خارجي آمريكا كتابي با عنوان جنگ تمدن‌ها بيرون آمد كه در آن نگارنده به تبيين دلايل و استدلالات خود در زمينة اجتناب ناپذير بودن جنگي از نوع آرماگدون در آيند‌ه‌اي نزديك در فضاي جهان پرداخت. اگر در جزئيات اين كتاب دقيق شويم، خواهيم ديد كه پياده‌نظام اجرايي اين جنگ تمام عيار، مسيحي يهوديان خواهند بود كه در پايان پيروز واقعي نيز هستند. به همين دليل كارتل‌ها و كمپاني‌هاي سينمايي دست به كار شدند تا اين گفتمان را از طريق نمادهايي دروغي، همانند آرماگدون، كوه صهيون و جنگ ستارگان به افكار عمومي جهان القا كنند. افسانه‌هايي كه مي‌توانست به اقتدارگرايان اعتبار و ارزش ببخشد و تنها سياست مي‌توانست از درون تناقضات و تعارضات پيچ در پيچ اين گفتمان، عنوان جالب توجهي چون مسيحي يهودي را بيرون آورد تا پيروان هر دو دين، دو شادوش هم، در رزم آرماگدون عليه دشمن به مبارزه برخيزند.

اين افسانه‌ها بيش از هر چيز مي‌توانست بهانه‌اي باشد براي يهودياني كه صاحب شركتهاي چند مليتي تجاري بودند، و مسيحياني كه اعتبار سياسي فراواني داشتند تا در ساية آن بتوانند با حفظ اتحاد، به توجيه خود و اقدامات خود پرداخته، بازدة كافي را از اين جريان ببرند و اين طبيعي است كه يك مالك و سرمايه‌دار يهودي به اعتبار سياسي يك مسيحي نياز دارد.

در اين ميان، شايد سئوال پيش آيد كه چگونه طراحان اين گفتمان تازه به دوران رسيده، به تعارضات نهفته در آن پي نبرده‌اند؟ پاسخ اين است كه در چارچوب‌بندي اين مكتب تليقي، نه ردّي از خاخام‌هاي يهودي و نه اثري از كاردينال‌هاي مسيحي به چشم مي‌خورد و طراح آن صرفاً ديپلمات‌ها بوده‌اند و سؤال ديگر اينكه چطور واتيكان تا به حال به اين تحريف شكلي در اديان و مكتب تلفيقي واكنش نشان نداده است؟ پاسخ اين است كه يا واتيكان اصلاً اين گفتمان را جدي نمي‌انگارند و آن را آن‌چنان و بي‌محتوا و تهي مي‌نگرد كه هزينه‌اي براي بحث و تحليل آن قائل نيست و يا اينكه در برابر آن به موضع انفعالي افتاده است؛ به بيان ديگر، واتيكان قدرت مقابلة گسترده در مقابل موج عظيم حمايت رسانه‌اي و سياسي از اين جريان را ندارد، و لاجرم به موضع انفعالي روي آورده است.

واقع مطلب آن است كه گفتمان يا نظريه مسيحيت صهيونيستي از امكانات رسانه‌اي و مالي فراواني براي بسط خود برخوردار است. خبرگزاري‌هاي مطرح جهاني، سينماي پر زرق و برق هاليوود و … مي‌تواند تنها بخشي از لوازم و ابزار اين جريان باشد. با نيم‌نگاهي به مجموعه فيلم‌هاي جنگ ستارگان و ماتريكس، خواهيم ديد كه پرداختن به موضوع مسيحي يهودي‌گري بيش از پيش در اين فيلم‌ها نمود يافته، شخصيت‌ها، وقايع، قهرمانان، ديالوگ‌ها، همه چيز برنامه‌ريزي شده و سيستماتيك عمل مي‌كند تا غذاي ذهني مناسبي براي مخاطب غربي فراهم نمايد. نكته جالب اين كه وقايع و رخدادهاي اين انديشه، ماهيتي متافيزيكي و غير محسوس مي‌يابند تا ديگر جاي هيچ اما و اگري براي ذهن پرخاشگر غربي باقي نگذارد.

در فهم درست و واقعي اين جريان از لحاظ ديپلماسي و موقعيت بين‌المللي، بايد به مصادف بودن اين جريان با فروپاشي شوروي و عصر بيان نظرية نظم نوين جهاني و تبيين عملياتي آن در تريبون‌هاي پنتاگون و دفتر مشاورين امنيت ملي آمريكا نيز توجه كرد. بنابراين غير منتظره نخواهد كه فرزند خلفي با عنوان افسانة آرماگدون و ماهيت مسيحي يهودي‌گري از دل اين جريان بيرون بزند.

نظريه‌پردازان غرب به گونه‌اي متناقض با نظريات فيلسوفان ماقبل خود عمل كرده‌اند، و آن اينكه اين گفتمان تلفيقي ازبنيان مستحكم منطقي، عقلاني برخوردار نيست، و شايد در بهترين حالت بتوان گفت كه اين به خاطر خلاء نظريه‌پردازي در غرب است كه بهانه‌اي بهتر از اين براي ايجاد ثبات و تحكيم در جبهه غرب نمي‌توانست بتراشد.

.………………………………….

مشخصات كتاب:

گريس هال سل، تدارك جنگ بزرگ، بر اساس پيشگويي‌هاي انبياي بني اسرائيل، ترجمة خسرو اسدي(تهران، رسا، 1377) 366 ص.

 

 نظر دهید »

تولد امام زمان (عليه السلام)

05 مهر 1389 توسط نخعي فرد

دوازدهمين پيشواي معصوم (ع)، حضرت حجة بن الحسن المهدي امام زمان (عج)، در نيمه شعبان سال 255 هجري در شهر سامّراء ديده به جهان گشود. او همنام پيامبر اسلام(ص) و هم كنيه آن حضرت (ابوالقاسم) است. پدر بزرگوارش، پيشواي يازدهم، حضرت امام حسن عسكري ع و مادرش بانوي گرامي، «نرجس» است كه به نام ريحانه، سوسن، صفيل نيز از او ياد شده است. نرجس خاتون از نظر فضيلت و معنويت تا آن حد والا بود كه «حكيم» خواهر امام هادي ع كه خود ازبانوان عاليقدر خاندان امامت بود، او را سر آمد و سرور خاندان خويش و خود را خدمتگزار او ميناميد.

امام زمان (عليه السلام) در چه شرايطي و چگونه متولد شدند؟
شرايط زمان تولد امام زمان (عليه السلام) شرايط عادي نبود، زيرا طبق روايات منقول از پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) مهدي آل محمد (عليه السلام)ـ آن كه ستمگران را نابود و زمين را پر از عدل و داد مي كند ـ فرزند امام حسن عسكري (عليه السلام) است. از اين رو دستگاه خلافت ع

باسي امام حسن عسكري (عليه السلام) را در شهر سامرا تحت نظر داشت، و منتظر بود تا اگر فرزندي از ايشان به دنيا آيد، او را بكشد، همان گونه كه فرعون، در كمين بود تا اگر حضرت موسي (عليه السلام) به دنيا آيد، او را به قتل برساند. در اين شرايط خفقان و غير عادي، حضرت مهدي (عليه السلام) مخفيانه به دنيا آمدند.
جريان تولد حضرت را حكيمه خاتون، دختر امام جواد (عليه السلام) و عمه ي امام حسن عسكري (عليه السلام) اين گونه بازگو كرده است: «ابو محمد امام حسن عسكري (عليه السلام)شخصي را دنبال

من فرستاد كه امشب ـ شب نيمه ي شعبان ـ براي افطار نزد ما بيا، زيرا خداوند امشب حجتش را آشكار مي كند. پرسيدم اين مولود از چه كسي است؟ حضرت فرمود: از نرجس خاتون. عرض كردم: من در نرجس خاتون آثار بارداري نمي بينم حضرت فرمود: موضوع همين است كه گفتم.
من در حالي كه نشسته بودم، نرجس آمد و كفش مرا از پايم بيرون آورد و فرمود: بانوي من حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوي من و خانواده ام هستي. او از سخن من تعجب كرد و ناراحت شد و فرمود: اين

چه سخني است؟ گفتم: خداوند در اين شب به تو فرزندي عطا مي كند كه سرور و آقاي دنيا و آخرت خواهد شد. نرجس خاتون از اين سخن من خجالت كشيد.


بعد از افطار و نماز عشا به بستر رفتم. چون پاسي از نيمه ي شب گذشت، برخاستم و نماز شب را به جا آوردم، بعداز تعقيب نماز به خواب رفتم و دوباره بيدار شدم. در اين هنگام، نرجس نيز بيدار شد و نماز شب را به جا آورد. سپس از اتاق بيرون رفتم، تا از طلوع فجر باخبر شوم; ديدم فجر اول طلوع كرده و نرجس در خواب است. در اين حال، به ذهنم خطور كرد كه چرا حجت خدا آشكارنشد؟! نزديك بود شكي در دلم ايجاد شود كه ناگهان حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) از اتاق مجاور صدا زدند: اي عمه! شتاب مكن كه موعود نزديك است. من مشغول خواندن سوره «الم سجده» و «يس» شدم. در اين هنگام ناگهان نرجس خاتون با ناراحتي از خواب بيدار شد. من او را به سينه چسباندم و نام خدا را بر زبان جاري كردم. امام حسن عسكري (عليه السلام) فرمود: سوره ي قدر را برايش بخوان. آن سوره را خواندم و از نرجس پرسيدم: حالت چطور است؟ گفت: آنچه مولايت فرموده بود ظاهر شد. من دوباره سوره ي قدر را خواندم. كودك نيز در شكم مادر، همراه من سوره ي قدر را خواند كه من ترسيدم. در اين هنگام پرده ي نوري ميان من و او كشيده شد، ناگاه متوجه شدم كودك ولادت يافته است. چون جامه را از روي نرجس برداشتم، آن مولود سر به سجده گذاشته و مشغول ذكر خدا بود. هنگامي كه او را برگرفتم، ديدم پاك و پاكيزه است. در اين موقع حضرت امام حسن عسكري (عليه السلام) صدا زدند: عمه! فرزندم را نزد من بياور. وقتي نوزاد را نزد حضرت بردم، وي را در آغوش گرفت، و بر دست و چشم كودك دست كشيد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: فرزندم! سخن بگو! پس آن طفل گفت:شد، و مرغان سفيد را ديدم كه از آسمان به زير مي آمدند و بال هاي خود را بر سر و روي و بدن آن حضرت مي ماليدند و پرواز مي كردند. پس امام حسن عسكري (عليه السلام) مرا آواز داد كه اي عمه! فرزند را برگير و نزد من بياور، چون برگرفتم، او را ختنه كرده و ناف بريده و پاك و پاكيزه يافتم و بر ذراع راستش نوشته شده بود:



برگرفته ز کتاب بحارالانوار، ج 51، ص 19، منتهي الامال، ج 2، ص 285، غيبت شيخ طوسي ص 141.

 

 نظر دهید »

تاثیر نماز بر پیشرفت درمان

01 مهر 1389 توسط نخعي فرد


تلقني هاي سازنده همراه با نماز ، مي توانند در مسائل جسمي و رواني بشر ، گره گشايي كنند و حتي آثار خارق العاده ، به بار آورند . اما علاوه بر تاثير مستقيم تلقين هاي توأم با نماز بر بيماريهاي جسمي و رواني انسان ، مي توان از دريچه اي ديگر از تاثير غير مستقيم نماز بر پيشرفت درمانهاي طبي سخن گفت .

امروزه روشن شده است كه “ اميد به بهبودي ” چه در مورد بيماريهاي جسمي و چه بيماريهاي رواني ، ميتواند نقشي حتي موثرتر از درمانهاي ارائه شده توسط پزشكان ، ايفا كنند. چرا كه ديده شده است در موارد متعددي پزشك ، در تجويز دارو به بيمار خود، دچار سهو و اشتباه گرديده است ، اما بيمار به شكل غير منتظره اي بهبود يافته است چرا كه نسبت به بهبودي خود ، مثلا “ بدليل اطمينان به پزشك ، اميد كامل داشته است !

به اين ترتيب بسياري از منابع علمي ، اشاره كرده اند كه : هر نوع درمان ، چه به صورت تجويز يك قرص يا يك شيشه شربت و چه هر نوع ديگري از يك شيوه درماني ، هميشه حاوي يك عنصر تلقيني است “ رنگ و مزه يك تركيب دارويي گاه از طريق تلقين تاثير بيشتري دارد ، تا تركيب واقعي دارويي آن ! ” (1)



“ چند سال پيش ، مادر بزرگ پير ( و حالا خدابيامرزي ) در روستاي “ گوغر ” زندگي مي كرد كه دائما از درد شديد زانو و پا نالان بود به طوريكه نوه ها و نبيره هاي او ، از دست ناله هاي اين پيرزن دردمند ، خواب خوش نداشتند ! تا اين كه شبي از شبها ، يكي از نبيره هاي اين پيرزن ـ كه شايد اين نبيره ، دانشجوي سال اول پزشكي هم بود و از اين جهت پير زن اطمينان بسياري به او داشت ! ـ براي بي بي پيرش ، يك عدد پماد سفيد رنگ ، تجويز كرد ،كه درد پا و زانوي “ بي بي ” را براي هميشه ساكت كرد طوري كه بي بي دائما به جان نبيره خير خواه و دانشمندش ! دعاي خير مي نمود و مي گفت : تا كنون هيچ دارويي ، تا به اين حد در درمان درد پاي او موثر نبوده است ! اين در حالي بود كه آن نبيره رند و نادان ، به خوبي مي دانست كه آن پماد چيزي جز يك عدد “ خمير دندان ” نبوده است و خود نيز از اين درمان اسرارآميز سخت در تعجب بود ! ” .


غرض از اين خاطره اين كه اميد به بهبودي ، مي تواند چقدر موثرتر از درمان عمل كند ، چرا كه تلقين خود بخود و غير عمدي به طور قطع ، در همه درمانهاي طبي و روانپزشكي و حتي جراحي ، مي تواند در كنار ساير درمانها و حتي موثرترين آنها ، نقش مهمي ايفا نمايد .



برخورد خيرخواهانه پزشك ، لبخند مطبوع پرستار ، بوي تميز مواد ضد عفوني در بيمارستان ، رنگ و مزه دارو ، همه و همه مي توانند ، از طريق تلقين ، نقش عمده اي در افزايش شانس بهبودي بيمار بازي كند .(2)

اما بايد به اين موارد و حتي قبل از همه آنها ، تاثير اعتقادات مذهبي و اميد به شفاي الهي را اضافه نمود .


انسان نمازگزار كسي است كه با تمام وجود اعتقاد دارد كه درمان همه بيماريها ، نزد خداست و به اين ترتيب با اميد به رحمت خداوند بيش از هر شخص بي نمازي ،اميدوار به رهايي خود ، از چنگال امراض و بيماريهاست و با اين ديدگاه تمام فعاليت هاي پزشكان و وسايل مادي را بعنوان واسطه هايي براي اراده الهي مي داند كه در تلاش براي بهبودي او ، حركت مي كنند .


شخص نمازگزار ، به جاي اطمينان صرف به پزشك و درمان ، بوسيله نماز خود ، به رحمت خداوند اطمينان مي كند وايمان دارد كه تنها اگر خدا بخواهد ، ابزار مادي در درمان او ، موثر خواهند بود و با اين اميدواري ، “ اميد به بهبودي ” را در مؤثرين شكل خود ، به كار مي اندازد و از آن در پيشرفت درمانهاي پزشكي مربوط به بيماري خود ، بهره مي برد . البته از ابعاد ديگري نيز مي توان ، از تاثير نماز بر پيشرفت درمانها ، سخن گفت .


امروزه به اثبات رسيده است كه يك عامل مهم در عدم پيشرفت درمانهاي دارويي و اشكال در كنترل بيماريها ، ( مثلا كنترل بيماريهاي تيروئيد ) همكاري ضعيف بيمار ، در طي درمان است .(3)


يكي از جنبه هاي مهم اين همكاري ضعيف مي تواند به شكل نامنظم مصرف كردن داروها ، باشد ، كه چه بسا بر اثر فراموشكاري بيماران يا در خواب بودن آنها در زمان مصرف دارو ، اتفاق مي افتد . اما شخص نمازگزار از آنجا كه خود را ملزم به انجام فرايض واجب يوميه به شكل كاملا “ منظم مي بيند ، از امكان تطبيق دادن زمان مصرف داروهاي خود ، با زمان نماز برخوردار است كه اين امر به نوبه خود مي تواند در پيشرفت درمانهاي دارويي موثر باشد .


اما زماني كه به اين نكته اشاره مي نمودم ، باز هم خاطره اي از همان مادر بزرگ خدا بيامرز و همان بي بي با صفاي گوغري ، كه در اين مقاله به او اشاره شد ، بي اختيار به خاطرم آمد و آن اين كه او هميشه ، پاكت داروهاي خود را در كنار سجاده نماز خود مي گذاشت ، تا هيچوقت ،خوردن داروهاي خود را فراموش نكند . و آن بي بي پر خاطره و گمنام ، كه چند سالي است ، روي در نقاب خاك كشيده است ، مانند بسياري از بي بي ها و باشوهاي (4) ديگر آب و خاك كرمان ، پيوسته در حال ذكر خدا بود و با همان استنباطات ساده اي كه از مذهب داشت ، هرگز نماز خود را ترك نمي كرد و شايد از بركت همين نماز بود كه قريب به 90 سال عمر پربركت ، از خدا گرفت و در طول مدت اين 90 سال شايد دردناكترين بيماريش همان درد پا و زانويي بود ، كه شرح آن گذشت .


آري ! زندگي با نماز ، زندگي اي ست سرشار از بركت و سلامتي و طول عمر .


ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــ

1. روانپزشكي لينفورد ـ ريس ، مقاله روان درماني ، ترجمه دكتر احمد محيط صفحه 388 2. روانپزشكي لينفورد ـ ريس ، مقاله روان درماني ، ترجمه دكتر احمد محيط صفحه 388 3.طب داخلي واشنگتن ـ ترجمه فارسي 494 4.“ بي بي ” و “ باشو ” ( بائو ) در خانواده هاي سنتي و روستايي كرمان ، به جاي مادر بزرگ و پدر برگ بكار مي رود .

 نظر دهید »

اثرات سجده در درمان بیماری

01 مهر 1389 توسط نخعي فرد


بر اساس تازه‌ترین پژوهش‌های علمی، سجده کردن انسان را از بیماری‌های روحی، جسمی و هم‌چنین سرطان حفظ می‌کند.

سجده کردن در نماز

به گزارش شیعه نیوز به نقل از خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، پروفسور محمد ضیاءالدین حامد از اساتید علوم بیولوژیک و از مسوولان پژوهشگاه مرکز تکنولوژی قاهره با اعلام این خبر اظهار داشت: در قرن حاضر که انسان از هر جهت در معرض الکترومغناطیس‌ها قرار دارد و هم‌چنین نیاز انسان به تخلیه اشعه‌های زائد وجود دارد، دریافتیم که تخلیه این اشعه‌ها از طریق سجده کردن صورت می‌گیرد.

وی ادامه داد: بر اساس یافته‌های موجود، هر اندازه که محور طولی انسان کاهش یابد، میزان در معرض اشعه‌های الکترومغناطیسی قرار گرفتن او نیز کم می‌شود

در زمان سجده کردن هم محور طولی انسان و هم به دنبال آن میزان تاثیرگذاری الکتریسیته‌ها کم می‌شود و سپس عمل تخلیه از طریق تماس پیشانی با زمین صورت می‌گیرد، البته در زمان سجده به دلیل آنکه دیگر نقاط بدن هم با زمین ارتباط می‌یابند، عمل تخلیه آسان تر انجام می‌شود و انسان از بیماری‌های روحی، جسمی و حتی سرطان در امان می‌ماند.

وی افزود: شیوه درست تخلیه الکتریسیته‌ی بدن به همان شیوه‌ای است که انسان در زمان نماز گزاردن دارد و به سوی مکه نماز می‌خواند، چرا که این حالت بهترین حالت است و شخص احساس آرامش و راحتی بیشتری خواهد داشت.

منبع : ایسنا



 نظر دهید »

درمان افسردگی با نماز صبح

01 مهر 1389 توسط نخعي فرد

افسردگى (DEPRESSION) حالتى احساسى است كه مشخصه‏اش اندوه، بى‏احساسى (APATHY) ، بدبینى (PESSIMISM) و احساس تنهایى است. این بیمارى كه امروزه از شیوع بالایى در میان مراجعه كنندگان به كلینیك‏هاى روانپزشكى برخوردار است، داراى تظاهرات متنوع و زیادى بوده كه از مهمترین آنها مى‏توان به اختلالات خواب اشاره نمود.

تحقیقات نشان مى‏دهد 75 درصد از بیماران افسرده مشكلى در خواب (چه به صورت بى خوابى و چه پرخوابى) دارند و همچنین علایم این بیماران در هنگام صبح تشدید مى‏شود. نكته جالب و قابل توجه و مورد بحث ما این است كه ر این بیماران چگالى (REM حركت‏ سریع چشم) در نیمه اول خواب و همچنین كل زمان REM افزایش یافته و فاصله میان به خواب رفتن تا شروع اولین دوره REM یعنى ( LATENCY - REM) كم شده و مرحله 4 خواب نیز كاهش مى‏یابد. (1) پس به عبارت ساده‏تر مى‏توان گفت، افراد افسرده زمان بیشترى را در مرحله خواب REM به سر مى‏برند. یعنى به میزان بیشترى نسبت ‏به سایرین خواب مى‏بینند.

یك روش درمانى جدید براى بیماران افسرده، بیدار نگه داشتن آن‏ها براى كاهش میزان REM است، كه بهترین شكل آن نماز صبح است. (2) زمان نماز صبح كه مورد تاكید قرآن و همچنین بسیارى از روایات بوده، سبب كاهش قابل توجه میزان خواب REM در اشخاص مى‏شود. زیرا شخص نمازگزار كه خود را ملزم به اقامه نماز صبح مى‏داند و باید صبحگاه بیدار شود، پس در حقیقت جلوى ورود به مرحله قابل توجهى از REM را مى‏گیرد.

از این جهت ‏بیدارى صبحگاهى براى نماز خود به تنهایى مى‏تواند یك عامل مهم بدون عارضه در پیشگیرى از افسردگى مطرح باشد كه بر تمام روش‌هاى درمانى دارویى و غیر دارویى ارجح است، چرا كه پیشگیرى بر درمان مقدم است . حال ببینیم، این موضوع چه ارتباطى با نماز صبح دارد، یعنى نماز صبح چه اثر درمانى مى‏تواند در این بیماران داشته باشد؟


به طور متوسط 20 - 15 دقیقه طول مى‏كشد تا یك فرد معمولى به خواب رود. پس در عرض 45 دقیقه وارد مراحل 3 و 4 خواب شده كه این مراحل عمیقترین مراحل خواب‏اند. یعنى بیشترین تحریك براى بیدار كردن فرد در این مراحل لازم است. حدود 45 دقیقه پس از مرحله ‏4 است كه نخستین دوره حركات سریع چشم (REM) فرا مى‏رسد.

هر چه از شب مى‏گذرد، دوره‏هاى REM طولانى‏تر و مراحل 3 و 4 كوتاه‏تر مى‏شود. بنابراین در اواخر شب، خواب شخص سبك‏تر شده و رؤیاى بیشترى مى‏بیند (یعنى خواب REM اش بیشتر مى‏شود). پس قسمت اعظم خواب REM در ساعات نزدیك صبح به وقوع مى‏پیوندد. و از طرفى دیدیم كه یكى از مشكلات مهم بیماران افسرده، افزایش یافتن طول خواب REM و خواب دیدن زیاد است.


از این جهت ‏یك مبناى مهم در تولید داروهاى ضد افسردگى ایجاد داروهایى است كه كاهش دهنده مرحله REM خواب باشند (از جمله داروهاى ضد افسردگى سه حلقه‏اى) . لازم به ذكر است آثار روحى و روانى ایمان به خدا و اقامه نماز بسیار زیاد است و نكات علمى بسیار شگرفى در اسرار سحر كه مورد تاكید فراوان اسلام نیز بوده، نهفته است كه انسان با دانستن آنها از تمام وجود زمزمه مى‏كند. علاوه بر این یك روش درمانى جدید براى بیماران افسرده، بیدار نگه داشتن آن‏ها براى كاهش میزان REM است، كه بهترین شكل آن نماز صبح است. (2) زمان نماز صبح كه مورد تاكید قرآن و همچنین بسیارى از روایات بوده، سبب كاهش قابل توجه میزان خواب REM در اشخاص مى‏شود. زیرا شخص نمازگزار كه خود را ملزم به اقامه نماز صبح مى‏داند و باید صبحگاه بیدار شود، پس در حقیقت جلوى ورود به مرحله قابل توجهى از REM را مى‏گیرد. از این جهت ‏بیدارى صبحگاهى براى نماز خود به تنهایى مى‏تواند یك عامل مهم بدون عارضه در پیشگیرى از افسردگى مطرح باشد كه بر تمام روش‌هاى درمانى دارویى و غیر دارویى ارجح است، چرا كه پیشگیرى بر درمان مقدم است .

لازم به ذكر است آثار روحى و روانى ایمان به خدا و اقامه نماز بسیار زیاد است و نكات علمى بسیار شگرفى در اسرار سحر كه مورد تاكید فراوان اسلام نیز بوده، نهفته است كه انسان با دانستن آنها از تمام وجود زمزمه مى‏كند؛ “اقم الصلوة لدلوك الشمس الى غسق اللیل و قرءان الفجر ان قرءان الفجر كان مشهودا (3) ؛ نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریكى شب برپا دار و (نیز) نماز صبح را، زیرا نماز صبح همواره (مقرون با) حضور (فرشتگان) است . پى‏نوشت: 1 . روانپزشكى بالینى كاپلان، ترجمه دكتر مرسده سمیعى و دكتر حسن رفیعى، ص‏152 . 2 . 40 نكته پزشكى پیرامون نماز، دكتر مجید ملك محمدى، ص‏3 . 3 . الاسراء (17): 78 .

منبع: مجله پرسمان، شماره 15



 نظر دهید »

وظايف منتظران

01 مهر 1389 توسط نخعي فرد

در روايات، براى انتظار فرج، ثوابهاى زيادى، بيان شده است.
«المنتظر لامرنا كالمتشحّط بدمه فى سبيل اللّه»(1) و «افضل اعمال شيعتنا انتظار الفرج»(2) به گونه‏اى از اين فضيلت‏ها اشاره دارد.
با دقت در اين روايت و روايات مشابه روشن مى‏شود كه در فرهنگ اهل بيت‏عليه السلام، انتظار نه صرفاً يك حالت روانى، بلكه از مقوله عمل شمرده شده است، پس اگر انتظار، يك عمل است، منتظر هم بايد عامل باشد.
اگر منتظران، با وظايف خود آشنا نباشند و به آن عمل نكنند، تاريخ تكرار خواهد شد و همان گونه كه در زمان امام حسين‏عليه السلام، شيعيان فراوانى وجود داشتند، ليكن از ميان آنها، تنها 72 نفر به وظيفه خود عمل كردند و لذا امام حسين‏عليه السلام تنها ماند و آن چه نمى‏بايست اتفاق بيفتد، اتفاق افتاد، در زمان غيبت هم، چنانچه شيعيان به وظايف خود عمل نكنند، امام زمانشان تنها خواهد ماند و ظهورش به تأخير خواهد افتاد.
در اينجا پاره‏اى از وظايف شيعه در دوران

غيبت را بر شمرده و به توضيح برخى از آنه

ا مى‏پردازيم:


وظايف منتظران در دو مقوله فردى و اجتماعى قابل بررسى است:

وظايف فردى:

1- معرفتِ امام:

امام كاظم‏عليه السلام: افضل العبادة بعد المعرفة انتظارالفرج.
امام هشتم در معرفى امام مهدى‏عليه السلام مى‏فرمايد: يكون اولى الناس بالناس من أنفسهم و أشفق عليهم من آبائهم و امّهاتهم.


تذكر:
مشكل عمده جامعه ما، بسط سطحى مهدويت گرايى است.
بايد اذعان داشت كه مهد

ويت و انتظار، نه از حيث عقيدتى، نه از حيث انديشه و تفكّر، و نه از حيث سلوك و رفتار، عمق چندانى در بين مردم و خصوصاً جوانان ما ندارد و در همين راستا، ضررهاى فراوانى متوجه نظام ما شده است.
مهم‏ترين ريشه اين مشكل، برخورد سنتى مردم با مهدويت و انتظار است، متأسفانه مردم ما عادت كرده‏اند، آنچه را كه آسان‏تر است و براى تأمين زندگى مادى و عادى آنان، سودمندتر به نظر مى‏رسد، برگزينند و گرايش كمترى به مقوله‏هاى معرفتى و تعهد آور داشته باشند. مثلاً نيمه شعبان را بهانه‏اى براى طاق نصرت بستن و تزيين معابر و برگزارى جشن‏ها قرار مى‏دهند و مداحى‏ها را بر سخنرانى‏ها و دريافت پيام‏هاى مهدويت و انتظار ترجيح مى‏دهند.
(البته بايد توجه داشت

كه بستن طاق نصرت و چراغانى‏ها هر چه بيشتر و بهتر بايد انجام شود، اما بايد رفتار ما به گونه‏اى باشد كه علاوه بر استفاده از نور ظاهرى آنها، از نور معرفت صاحب آنها بهره‏مند گرديم).
اكثر مردم، زيارت جمكران و نماز صاحب الزمان(عج) را تنها ابزارى براى درخواست حوائج از آن بزرگوار مى‏شمارند.
و به جاى آنكه امام را براى امام بخواهند، امام را براى خود مى‏خواهند، و از اين كه شناختى نسبت به مقام و مرام آن عزيز سفر كرده ندارند، كمبودى حس نمى‏كنند، گويا هيچ وظيفه‏اى در ايام غيبت امام زمان‏عليه ال

سلام بر عهده افراد گذاشته نشده است.
گر معرفت دهندت بفروش كيميا را

گر كيميا دهندت، بى معرفت گدايى‏


2- محبّت به امام:

قل لا أسألكم عليه أجراً الاّ المودّة فى القربى‏.(3)
امام زمان‏عليه السلام: فليعمل كلّ امرء منكم بما يقرب به من محبّتنا.(4)


برخى از جلوه‏هاى محبت از اين قرارند:

- ياد حضرت‏

- دعا براى سلامتى و ظهور حضرت‏
اكثروا الدّعاء بتعجيل الفرج(5) / إنّ الرّضاعليه السلام كان يأمر بالدعاء لصاحب  الامر(6)

- صدقه دادن براى سلامتى حضرت‏

- تقديم خواست او بر خواست خود
منصور بزرج مى‏گويد: به امام صادق‏عليه السلام عرض كردم: اى آقاى من، چه بسيار از شما ياد سلمان فارسى را مى‏شنوم؟ فرمود: نگو سلمان فارسى، بگو سلمان محمدى‏صلى الله عليه وآله آيا مى‏دانى چرا بسيار از او ياد مى‏كنم؟ عرض كردم نه.
فرمود: براى سه صفت: 1- مقدم داشتن خواسته اميرمؤمنان‏عليه السلام بر خواسته خودش 2- دوست داشتن فقرا 3- دوست داشتن علم و علماء.(7)
- تلاش در كسب رضايت او:
اعمال و رفتار و گفتار منتظر بايستى بر وفق رضاى محبوب باشد. منتظر بايد ببيند، امام چه مى‏پسندد. آيا از كار او راضى است يا نه؟
به قول امام راحل(ره): توجه داشته باشيد كه در كارهايتان جورى نباشد كه وقتى بر امام زمان‏عليه السلام عرضه شد، خداى نخواسته، آزرده بشوند و پيش ملايكةاللّه يك قدرى سرافكنده بشوند كه، اين‏ها شيعه‏هاى من هستند. اين‏ها دوستان من هستند و بر خلاف مقاصد خدا عمل كردند… بايد ماها و شماها طورى رفتار كنيم كه رضايت آن بزرگوار را كه رضايت خداست، به دست بياوريم.
- تجديد بيعت (اللّهم اِنى… عهداً و عقداً و بيعة له فى عنقى)(8)
- اشتياق عزيز علىّ أن ارى الخلق ولاتُرى‏(9)
- اظهار ناراحتى از فراق‏
اللّهم إنا نشكوا اليك فقد نبيّنا و غيبة وليّنا(10)


3- اطاعت‏
ولو أنّ اشياعنا و فقّهم اللّه لطاعته، على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم لما تأخّر عنهم اليمن بلقائنا.(11)
امام صادق‏عليه السلام: هُم اطوع له من الأَمة لسيّدها.(12)


4- تأسّى‏
پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله: طوبى لمن أدرك قائم أهل بيتى و هو يأتمّ به فى غيبة قبل قيامه.(13)
برخى از صفات حضرت كه در آنها بايد به ايشان تأسّى نمود عبارتند از:

- تقوا
امام رضاعليه السلام: يكون…. أتقى الناس(14)
امام صادق‏عليه السلام: من سرّه أن يكون من أصحاب القائم فلينتظر وليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر(15)

- عبادت‏
امام كاظم‏عليه السلام: يعتاد مع سمرته صفرة من سهر اللّيل بأبى من ليله يرعى النجوم ساجداً و راكعاً - مهدى‏عليه السلام بر اثر تهجد و شب زنده دارى رنگش به زردى متمايل است، پدرم فداى كسى باد كه شبها درحال سجده و ركوع، طلوع و غروب ستارگان را مراعات مى‏كند.(16)
- سخت كوشى و جهاد
امام رضاعليه السلام: المجاهد المجتهد…(17)

- زُهد
امام صادق‏عليه السلام: ما لباسُه الاّ الغليظ ولاطعامه الاّ الجشب(18)
پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله: لايضع حجراً على حجر(19)

- عدالت‏
امام باقرعليه السلام: يعدل فى خلق الرحمان، البرّ منهم والفاجر(20)

- سخاوت‏
امام صادق‏عليه السلام: المهدىُّ سمح بالمال(21)
بخشنده‏اى است كه مال را به وفور مى‏بخشد.
امام رضاعليه السلام: يكون… أسخى الناس(22)
- موضع‏گيرى در برابر بدعت‏ها
لا يدع بدعة إلاّ أزالها(23)
- نصيحت و خيرخواهى‏
الولىّ الناصح(24)

- صبر و بردبارى‏
عليه… صبرُ ايّوب(25)
امام صادق‏عليه السلام: هلك المستعجلون و نجى المسلّمون(26)


وظايف اجتماعى‏


اين وظايف در دو بخش قابل

بررسى است:
الف - وظايف مردمى ب - وظايف حاكميت‏
الف - وظايف مردمى عبارتند از:
1- دفاع و حمايت از حركت‏هايى كه در جهت اهداف حضرت باشد مثل انقلاب اسلامى ايران‏
2- تكريم و بزرگداشت نام و ياد حضرت از راههاى:
- قرار دادن موقوفات‏
- برقرارى مجالس بزرگدا

شت (جشن‏ها، دعاى ندبه،…)
- شركت در مجالس بزرگ

داشت‏
ب - وظايف نهادهاى

حكومتى:
1- بسط فرهنگ مهدويت، از طريق راه كارهاى مناسب در:
- جهان (مسلمين و غير مسلمين)


- ايران‏


2- تئوريزه كردن فرهنگ مهدو

يت: از آن جايى كه امروزه تئوريهاى مختلفى در مورد پايان تاريخ مطرح است و تنور بحث «جهانى شدن» داغ مى‏باشد، بايستى حكومت جهانى امام زمان‏عليه السلام را با عنو

ان بهترين تئورى و كارآمدترين گزينه براى پايان تاريخ، به جهانيان معرفى كرد.


3- ارائه الگوهاى مناسب از حكومت دينى به جهانيان، تا اينكه در پرتو آن، جامعه جهانى به حكومت مهدوى علاقه‏مند شده و مهيّاى آن گردد.

4- فراهم ساختن زمينه‏ه

اى مردمى براى ظهور حضرت يوطّئون للمهدى سلطانه‏

5- شناسايى اهداف حكومت جهانى (مانند: عدالت، بسط معنويت، امنيت، رفاه،…) و تلاش در بدست آوردن راه كارهاى مناسب براى نزديك شدن به آن اهداف.

6- نيروسازى‏
كارگرى منتظر واقعى است كه به اي

ن نيت تلاش و كار مى‏كند كه جامعه‏اى با پايه‏هاى قوى اقتصادى و در خور حكومت امام مهدى‏عليه السلام بسازد.
معلم و استادى منتظر واقعى است كه به اين نيت درس بدهد كه شاگردانى تربيت كند تا بازوان پرتوانى در حكومت جهانى باشند.
دانش‏آموزى، منتظر واقعى است كه درس بخواند تا در عصر ظهور بتواند بارى از دوش حضرت بردارد.

پدر و مادرى، منتظر واقعى است كه فرزندان خود را به گونه‏اى تربيت كند كه در خدمت اهداف حضرت باشند.
دانشجويى منتظر واقعى است كه فرا گرفتن تخصص خود را براى حكومت جهانى و تحمل مسئوليتى در آن جايگاه، قرار دهد.
روحانى‏اى منتظر واقعى است كه

در مواعظ خود، مردم را تشنه و مهياى برقرارى حكومت جهانى نمايد.
چنانچه مردم از اولين روزهاى سياه غيبت با حال تباه خود آشنا مى‏شدند، عصر ظلمت اينگونه طولانى نمى‏شد.
همه مردم، بالاخص كسانى كه داراى وظيفه بيان اين گونه مسائل بوده‏اند و از گفتن آن غفلت يا تغافل ورزيده‏اند، بايد سخت غمگين و شرمسار باشند. چرا ما به وظيفه‏هاى دوران غيبت عمل نمى‏كنيم؟
پاسخ اين سؤال آن است

كه ما به عصر غيبت خو گرفته‏ايم و به تيرگى‏ها و تاريكى‏ها عادت نموده‏ايم.
اعتياد و خو گرفتن انسان به هر چيزى

، مانند مسئله فطرت و طبيعت انسان را به سوى آن جذب مى‏كند، به طورى كه گويى اراده و اختيار را از او گرفته است.
اين قدرت را خدا به انسان داده تا با خو گرفتن به خوبى‏ها بدون زحمت به سوى آنها جذب شوند و از بدى‏ها كناره گيرند.
لذا اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمود: ال

عادة طبع ثان.
اعتيادهاى اجتماعى، قدرتى بسيار بيشتر از اعتيادهاى فردى دارند، يكى از عادت‏هاى شوم اجتماعى، خو گرفتن به و

ضع موجود است.
در حاليكه اگر كسى بتواند عاد

ت‏هاى اشتباه را كنار زده و خود را به خصلت‏هاى ارزنده انسانى زينت دهد، به بهترين مقامات

عالى دست مى‏يابد.
حضرت على‏عليه السلام: بغلبة العادات الوصول الى أشرف المقامات.
ترك اعتياد اجتماعى و رها شدن از قيد و بند غفلت از ظهور حضرت انسان را به برترين مقامات مى‏رساند و در پرتو انتظار ظهور، نه تنها از قيد و بند غفلت از آن حضرت رها مى‏شود، بلكه غيبت براى او به منزله مشاهده،  مى‏شود:
امام سجادعليه السلام: يا أبا خالد! إنّ ا

هل زمان غيبته، القائلون بإمامته، المنتظرين لظهوره افضل اهل كلّ زمان، لأن اللّه تعالى ذكره أعطاهم من العقول والأفهام والمعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهدة و جعلهم فى ذلك الزمان بمنزلة المجاهدين بين يدى رسول اللّه‏صلى الله عليه وآله بالسيف، اولئك المخلصون حقّاً و شيعتنا صدقاً والدعاة الى دين اللّه سرّاً و جهراً.
و قال‏عليه السلام: انتظار الفرج من أعظم

الفرج.

………………پی نوشتها……………
1) كمال الدين، ص 645.

2) بحار، 51/156.
3) شورى، 23.
4) احتجاج، ج 2، ص 599.
5) كمال الدين، ج 2، ص 485.

6) بحار، ج 92، ص 330.
7) مكيال، ج 2، ص 450.
8) دعاى عهد.
9) دعاى ندبه.
10) دعاى افتتاح.
11) احتجاج، ج 2، ص 602.

12) بحار، ج 52، ص 308.
13) بحار، 51، 72.

14) الزام الناصب، ص 9.
15) بحار، 52، 140.
16) بحار، 86، ص 81.

17) جمال الاسبوع، 310.
18) غيبت نعمانى، 122.
19) الملاحم والفتن، 108.

20) منتخب الاثر، ص 310.
21) ملاحم و فتن، 137.
22) الزام الناصب، ص 9.
23) الزام الناصب، ص 233.
24) زيارت حضرت صاحب الامرعليه السلام.
25) امام صادق‏عليه السلام، عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 36.
26) غيبت نعمانى، 284.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • ...
  • 11
  • ...
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مدرسه علميه زينب كبري(س)- رفسنجان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخبار حوزه
  • کانون پرسمان مهدوی
  • اخلاقی
  • فرهنگی
  • در محضر بزرگان
  • بانک مقالات اسلامی
  • پایان نامه های برتر
  • یافته های جدید پزشکی
  • در محضر یار
    • غرب و مهدویت
  • وهابیت
  • ناتو فرهنگی
  • قرآن، کتاب هدایت
  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس