مدرسه علميه زينب كبري(س)- رفسنجان

فرهنگی - مهدوی
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بخش پانزدهم نامه ی امیرالمومنین علی(ع)

04 اردیبهشت 1391 توسط نخعي فرد

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

تُحِبُّ لِنَفْسِکَ، وَاکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا، وَلاَ تَظْلِمْ کَمَا لاَ تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَأَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ إِلَیْکَ، وَاسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَیْرِکَ، وَارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِکَ، وَلاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ، وَإِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ وَلاَ تَقُلْ مَا لاَ تُحِبُّ أَنْ یُقَالَ لَکَ.

پسرم! خویشتن را معیار و مقیاس قضاوت میان خود و دیگران قرار ده. براى دیگران چیزى را دوست دار که براى خود دوست مى دارى و براى آنها نپسند آنچه را براى خود نمى پسندى. به دیگران ستم نکن همان گونه که دوست ندارى به تو ستم شود. به دیگران نیکى کن چنان که دوست دارى به تو نیکى شود. آنچه را براى دیگران قبیح مى شمرى براى خودت نیز زشت شمار. و براى مردم راضى شو به آنچه براى خود از سوى آنان راضى مى شوى. آنچه را که نمى دانى مگو، اگر چه آنچه مى دانى اندک باشد، و آنچه را دوست ندارى درباره تو بگویند، درباره دیگران مگو

شرح و تفسیر بخش پانزدهم

یکسان نگرى منافع خویش و دیگران

امام علیه السلام در این فقره از وصیّت نامه پربارش نخست به یکى از مهم ترین اصول اخلاق انسانى اشاره کرده مى فرماید: “پسرم خویشتن را معیار و مقیاس قضاوت میان خود و دیگران قرار ده”; یَا بُنَیَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ غَیْرِکَ

ترازوهاى سنتى معمولا داراى دو کفه بود و وزن کردن صحیح با آن در صورتى حاصل مى شد که دو کفه دقیقاً در برابر هم قرار گیرد. این سخن اشاره به آن است که باید هرچه براى خود مى خواهى براى دیگران هم بخواهى و هر چیزى را که براى خود روا نمى دارى براى دیگران هم روا مدارى تا دو کفه ترازو در برابر هم قرار گیرد.

آن گاه به شرح این اصل مهم اخلاقى پرداخته و در هفت جمله، جنبه هاى مختلف آن را بیان مى کند:

در جمله اوّل و دوم مى فرماید: “براى دیگران چیزى را دوست دار که براى خود دوست مى دارى و براى آنها نپسند آنچه را براى خود نمى پسندى”; فَأَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ، وَاکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا.

در بخش سوم مى فرماید: “به دیگران ستم نکن همان گونه که دوست ندارى به تو ستم شود”; وَلاَ تَظْلِمْ کَمَا لاَ تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ.

در فقره چهارم مى افزاید: “به دیگران نیکى کن همان گونه که دوست دارى به تو نیکى شود”; وَأَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ إِلَیْکَ.

در جمله پنجم مى فرماید: “آنچه را براى دیگران قبیح مى شمرى براى خودت نیز زشت شمار”; وَاسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَیْرِکَ

در قسمت ششم مى افزاید: “و براى مردم راضى شو به آنچه براى خود از سوى آنان راضى مى شوى”; وَارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِکَ

سرانجام در هفتمین دستور مى فرماید: “آنچه را که نمى دانى مگو اگر چه آنچه مى دانى اندک باشد و آنچه را دوست ندارى درباره تو بگویند، درباره دیگران مگو” ;وَلاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ وَإِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ، وَلاَ تَقُلْ مَا لاَ تُحِبُّ أَنْ یُقَالَ لَکَ

اشاره به اینکه همان گونه که دوست ندارى مردم از تو غیبت کنند یا به تو تهمت زنند یا با القاب زشت و ناپسند تو را یاد کنند یا سخنان دیگرى که اسباب آزردگى خاطرت شود نگویند، تو نیز غیبت دیگران مکن و به کسى تهمت نزن و القاب زشت بر کسى مگذار و با سخنان نیش دار خاطر دیگران را آزرده مکن.

به راستى اگر این اصل مهم اخلاقى با شاخ و برگ هاى هفت گانه اى که امامعلیه السلامبراى آن شمرده در هر جامعه اى پیاده شود، صلح و صفا و امنیت بر آن سایه مى افکند و نزاع ها و کشمکش ها و پرونده هاى قضایى به حدّاقل مى رسد. محبّت و صمیمیت در آن موج مى زند و تعاون و همکارى به حد اعلى مى رسد، زیرا همه مشکلات اجتماعى از آنجا ناشى مى شود که گروهى همه چیز را براى خود مى خواهند و تنها به آسایش و آرامش خود مى اندیشند و انتظار دارند دیگران درباره آنها کمترین ستمى نکنند و سخنى بر خلاف نگویند; ولى خودشان آزاد باشند، هرچه خواستند در باره دیگران انجام دهند و یا اینکه براى منافع و حیثیت و آبرو و آرامش دیگران ارزشى قائل باشند; ولى نه به اندازه خودشان، براى خودشان خواهان حد اکثر باشند و براى دیگران حدّاقل.

آنچه را امام علیه السلام در تفسیر این اصل اخلاقى بیان فرموده در کلام هیچ کس به این گستردگى دیده نشده است، هرچند ریشه هاى این اصل ـ به گفته مرحوم مغنیة در شرح نهج البلاغه اش در تفسیر همین بخش از کلام مولا ـ به طور اجمالى در گذشته وجود داشته است.

او مى گوید: “ما نمى دانیم چه کسى نخستین بار این سخن طلایى را بیان کرده ولى هرچه باشد همه انسان هاى فهمیده در آن اتفاق نظر دارند، زیرا معناى برادرى و انسانیّت و تعامل انسان ها با یکدیگر و قدرت و پیروزى، بدون محبّت حاصل نمى شود. زندگى بدون محبّت سامان نمى یابد و مفهومى نخواهد داشت و نقطه مقابل محبّت که نفرت و کراهت است جز جنگ و جدایى و سستى نتیجه اى نخواهد داشت”.

در تعلیمات اسلام نیز اولین بار پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به صورت زیبایى این اصل را بیان فرموده است; در حدیثى وارد شده است که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله سوار بر مرکب بود و به سوى یکى از غزوات مى رفت، مرد عربى آمد و رکاب مرکب پیامبرصلى الله علیه وآله را گرفت و عرض کرد: “یا رَسُولَ اللهِ عَلَّمْنى عَمَلاً أدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ; عملى به من بیاموز که با آن وارد بهشت شوم” پبامبر فرمود: “مَا أَحْبَبْتَ أَنْ یَأْتِیَهُ النَّاسُ إِلَیْکَ فَأْتِهِ إِلَیْهِمْ وَمَا کَرِهْتَ أَنْ یَأْتِیَهُ النَّاسُ إِلَیْکَ فَلاَ تَأْتِهِ إِلَیْهِمْ خَلِّ سَبِیلَ الرَّاحِلَةِ; آنچه را دوست دارى مردم درباره تو انجام دهند درباره آنان انجام ده و آنچه را دوست ندارى نسبت به تو انجام دهند نسبت به آنان انجام نده مطلب همین است که گفتم مرکب را رها کن”.

در حدیث دیگرى در حالات پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله آمده است که جوانى از قریش نزد آن حضرت آمد و عرض کرد اجازه مى دهى من مرتکب زنا شوم؟ اصحاب بر او فریاد زدند: چه حرف زشتى مى زنى. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: آرام باشید و به جوان اشاره کرد که نزدیک بیاید بعد به او فرمود: آیا دوست دارى کسى با مادر تو زنا کند و یا با دختر و خواهر تو و یا… .

جوان عرض کرد: هرگز راضى نیستم و هیچ کس به این امر راضى نیست. فرمود: آن چه را گفتى نیز همین گونه است و همه بندگان خدا نسبت به حفظ ناموس خود سخت پایبندند.

آن گاه دست مبارک را بر سینه او گذارد و فرمود: “اللَّهُمَّ اغْفِر ذَنْبَه وَطَهِّرَ قَلْبَهُ حَصِّنْ فَرْجَهُ; خداوندا گناهش را ببخش و قلبش را پاک کن و دامانش را از آلودگى ها نگاه دار” بعد از این ماجرا هیچ کس آن جوان را نزد زن بیگانه اى ندید.

توجّه به این نکته نیز لازم است که در هفتمین جمله از جمله هاى بالا، امامعلیه السلاممقدمتاً مى فرماید: “آنچه را نمى دانى نگو، هرچند آنچه مى دانى کم باشد” اشاره به اینکه اگر معلومات تو محدود است، به همان قناعت کن و در آنچه نمى دانى دخالت منما که تو را بر پرتگاه هاى خلاف و خطا مى کشد.

 

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

 نظر دهید »

بخش چهاردهم نامه ی امیرالمومنین علی(ع)

03 اردیبهشت 1391 توسط نخعي فرد

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ /> ayout v:ext="edit">

direction: rtl; unicode-bidi: embed;">یَا بُنَیَّ إِنِّی قَدْ أَنْبَأْتُکَ عَنِ الدُّنْیَا وَحَالِهَا، وَزَوَالِهَا وَانْتِقَالِهَا، وَأَنْبَأْتُکَ عَنِ الاْخِرَةِ وَمَا أُعِدَّ لاَِهْلِهَا فِیهَا، وَضَرَبْتُ لَکَ فِیهِمَا الاَْمْثَالَ، لِتَعْتَبِرَ بِهَا وَتَحْذُوَ عَلَیْهَا.

إِنَّمَا مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْیَا کَمَثَلِ قَوْم سَفْر نَبَا بِهِمْ مَنْزِلٌ جَدِیبٌ، فَأَمُّوا مَنْزِلاً خَصِیباً وَجَنَاباً مَرِیعاً، فَاحْتَمَلُوا وَعْثَاءَ الطَّرِیقِ، وَفِرَاقَ الصَّدِیقِ، خُشُونَةَ السَّفَرِ،

وَجُشُوبَةَ المَطْعَمِ، لِیَأْتُوا سَعَةَ دَارِهِمْ، وَمَنْزِلَ قَرَارِهِمْ، فَلَیْسَ یَجِدُونَ لِشَیْء مِنْ ذَلِکَ أَلَماً، وَلاَ یَرَوْنَ نَفَقَةً فِیهِ مَغْرَماً. وَلاَ شَیْءَ أَحَبُّ إِلَیْهِمْ مِمَّا قَرَّبَهُمْ مِنْ

مَنْزِلِهِمْ، وَأَدْنَاهُمْ مِنْ مَحَلَّتِهِمْ. وَمَثَلُ مَنِ اغْتَرَّ بِهَا کَمَثَلِ قَوْم کَانُوا بِمَنْزِل خَصِیب، فَنَبَا بِهِمْ إِلَى مَنْزِل جَدِیب، فَلَیْسَ شَیْءٌ أَکْرَهَ إِلَیْهِمْ وَلاَ أَفْظَعَ عِنْدَهُمْ

مِنْ مُفَارَقَةِ مَا کَانُوا فِیهِ، إِلَى مَا یَهْجُمُونَ عَلَیْهِ، یَصِیرُونَ إِلَیْهِ.

ترجمه بخش چهاردهم

فرزندم! من تو را از دنیا و حالات آن و زوال و دگرگونیش آگاه ساختم و از آخرت و آنچه براى اهلش در آن مهیا شده مطلع کردم و درباره هر دو

برایت مثال هایى زدم تا به وسیله آن عبرت گیرى و در راه صحیح گام نهى.

کسانى که دنیا را خوب آزموده اند مى دانند که آنها همچون مسافرانى هستند که در منزلگاهى بى آب و آبادى وارد شده اند که قابل زیستن و ماندن

نیست لذا تصمیم گرفته اند به سوى منزلى پرنعمت و ناحیه اى راحت براى زیستن حرکت کنند، از این رو آنها براى رسیدن به آن منزل مشقت راه را

متحمل شده و فراق دوستان را پذیرفته و خشونت ها و سختى هاى سفر و غذاهاى ناگوار را با جان و دل قبول نموده اند تا به خانه وسیع و منزلگاه

آرامشان گام نهند. به همین دلیل آنها از هیچ یک از این ناراحتى ها احساس درد و رنج نمى کنند و هزینه هایى را که در این طریق مى پردازند از آن

ضرر نمى بینند و هیچ چیز براى آنها محبوب تر از آن نیست که ایشان را به منزلگاهشان نزدیک و به محل آرامششان برساند.

اما کسانى که به دنیا مغرور شده اند همانند مسافرانى هستند که در منزلى پرنعمت قرار داشته سپس به آنها خبر مى دهند که باید به سوى منزلگاهى

خشک و خالى از نعمت حرکت کنند روشن است که نزد آنان چیزى ناخوشایندتر و مصیبت بارتر از مفارقت آنچه در آن بوده اند و حرکت به سوى آنچه

که باید به سمت آن روند و سرنوشتى که در پیش دارند، نیست.

 

شرح و تفسیر بخش چهاردهم

 

راهیان جهان دیگر دو گروهند

 

امام علیه السلام در این بخش از وصیّت نامه خود، موقعیت دنیا و آخرت را از دیدگاه خداجویانِ طالب آخرت و دنیاپرستان، ضمن دو مثال زیبا و گویا

 

بیان مى کند نخست مى فرماید: “فرزندم! من تو را از دنیا و حالات آن و زوال و دگرگونیش آگاه ساختم و از آخرت و آنچه براى اهلش در آن مهیا

 

شده مطلع کردم و درباره هر دو برایت مثال هایى زدم تا به وسیله آن عبرت گیرى و در راه صحیح گام نهى”; یَا بُنَیَّ إِنِّی قَدْ أَنْبَأْتُکَ عَنِ الدُّنْیَا

 

وَحَالِهَا، وَزَوَالِهَا وَانْتِقَالِهَا، وَأَنْبَأْتُکَ عَنِ الاْخِرَةِ وَمَا أُعِدَّ لاَِهْلِهَا فِیهَا، وَضَرَبْتُ لَکَ فِیهِمَا الاَْمْثَالَ، لِتَعْتَبِرَ بِهَا، وَتَحْذُوَ عَلَیْهَا

 

 

 

همیشه مثال ها نقش بسیار مهمى در فهم و درک مسائل پیچیده; اعم از مسائل عقلى و حسى دارد و از طریق آن مى توان شنونده را به عمق مسائل

 

رهنمون ساخت و او را براى انجام کارهاى مفید و پرهیز از بدى ها و زشتى ها آماده کرد و تشویق نمود.

 

قرآن مجید از مثال هاى زیبا و پرمعنا بسیار استفاده کرده و بخش مهمى از قرآن را مثل هاى قرآن تشکیل مى دهد. در کلمات امام علیه السلام در

 

نهج البلاغه نیز مثال هاى فراوان پرمعنایى دیده مى شود که نهایت فصاحت و بلاغت در آن به کار گرفته شده است.

 

امام علیه السلام بعد از ذکر این مقدمه دو مثال مى زند نخست مى فرماید: “کسانى که دنیا را خوب آزموده اند مى دانند که آنها همچون مسافرانى

 

هستند که در منزلگاهى بى آب و آبادى وارد شده اند که قابل زیستن و ماندن نیست لذا تصمیم گرفته اند به سوى منزلى پرنعمت و ناحیه اى راحت

 

براى زیستن حرکت کنند، از این رو آنها براى رسیدن به آن منزل مشقت راه را متحمّل شده و فراق دوستان را پذیرفته و خشونت ها و سختى هاى

 

سفر و غذاهاى ناگوار را با جان و دل قبول نموده اند تا به خانه وسیع و منزلگاه آرامشان گام نهند”; إِنَّمَا مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْیَا کَمَثَلِ قَوْم سَفْر نَبَا بِهِمْ

 

مَنْزِلٌ جَدِیبٌ، فَأَمُّوا مَنْزِلاً خَصِیباًوَجَنَاباً مَرِیعاً، فَاحْتَمَلُوا وَعْثَاءَ الطَّرِیقِ، وَفِرَاقَ الصَّدِیقِ، وَخُشُونَةَ السَّفَرِ، وَجُشُوبَةَ9 المَطْعَمِ، لِیَأْتُوا سَعَةَ دَارِهِمْ، وَمَنْزِلَ

 

قَرَارِهِمْ

“به همین دلیل آنها از هیچ یک از این ناراحتى ها احساس درد و رنج نمى کنند و هزینه هایى را که در این طریق مى پردازند از آن ضرر نمى بینند و

 

هیچ چیز براى آنها محبوب تر از آن نیست که ایشان را به منزلگاهشان نزدیک و به محل آرامششان برساند”; فَلَیْسَ یَجِدُونَ لِشَیْء مِنْ ذَلِکَ أَلَماً وَلاَ

 

یَرَوْنَ نَفَقَةً فِیهِ مَغْرَماً. وَلاَ شَیْءَ أَحَبُّ إِلَیْهِمْ مِمَّا قَرَّبَهُمْ مِنْ مَنْزِلِهِمْ، وَأَدْنَاهُمْ مِنْ مَحَلَّتِهِمْ

 

 

آرى این طرز فکر مؤمنان صالح و خداجویان اطاعت کار است، زیرا آنها هرگز فریفته زرق و برق دنیا نمى شوند; دنیا را مجموعه اى از ناراحتى ها، درد

 

و رنج ها، گرفتى ها، نزاع ها و کشمکش ها مى بینند در حالى که ایمان به معاد و بهشت و نعمت هایش و اعتقاد به وعده هاى الهى به آنها اطمینان

 

مى دهد که در آنجا جز آرامش و آسایش و نعمت هاى مادى و معنوى و خالى بودن از هرگونه درد و رنج و از همه مهم تر رسیدن به قرب پروردگار

 

چیزى نیست و همین امر سبب مى شود که سختى هاى این سیر و سلوک را با جان و دل بپذیرند و هرگونه مشقتى را در این راه متحمل شوند و چون

 

عزم کعبه دوست کرده اند، خارهاى مغیلان در زیر پاى آنها همچون حریر است و تلخى ها همچون شهد شیرین.

 

 

آن گاه امام علیه السلام به مثال دوم درباره دنیاپرستان بى ایمان پرداخته مى فرماید: “اما کسانى که به دنیا مغرور شده اند همانند مسافرانى هستند که

 

 

در منزلى پرنعمت قرار داشته سپس به آنها خبر مى دهند که باید به سوى منزلگاهى خشک و خالى از نعمت حرکت کنند روشن است که نزد آنان

 

چیزى ناخوشایندتر و مصیبت بارتر از مفارقت آنچه در آن بوده اند و حرکت به سوى آنچه که باید به سمت آن روند و سرنوشتى که در پیش دارند

 

نیست”; وَمَثَلُ مَنِ اغْتَرَّ بِهَا کَمَثَلِ قَوْم کَانُوا بِمَنْزِل خَصِیب، فَنَبَا بِهِمْ إِلَى مَنْزِل جَدِیب، فَلَیْسَ شَیْءٌ أَکْرَهَ إِلَیْهِمْ وَلاَ أَفْظَعَ عِنْدَهُمْ مِنْ مُفَارَقَةِ مَا کَانُوا فِیهِ،

 

 

إِلَى مَا یَهْجُمُونَ عَلَیْهِ، وَیَصِیرُونَ إِلَیْهِ

 

 

آرى; آنها مى دانند که سرنوشتشان دوزخ با آن عذاب هاى مرگبار است و زندگى دنیا با همه مشکلاتش در برابر آن بسیار گواراست. به همین دلیل از

 

مرگ، بسیار مى ترسند و از آینده خود بسیار در وحشتند، همان گونه که قرآن مجید درباره گروهى از دنیاپرستان بنى اسرائیل مى گوید: “وَلَتَجِدَنَّهُمْ

 

 

أَحْرَصَ النّاسِ عَلى حَیاة وَمِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة وَما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ; و آنان نه تنها آرزوى مرگ نمى کنند،

 

بلکه آنها را حریص ترین مردم ـ حتى حریص تر از مشرکان ـ بر زندگى این دنیا، و اندوختن ثروت خواهى یافت; تا آنجا که هر یک از آنها آرزو دارد

 

هزار سال عمر به او داده شود، در حالى که این عمر طولانى، او را از کیفر الهى باز نخواهد داشت”.

 

 

نیز به همین دلیل در روایت معروفى از رسول خداصلى الله علیه وآله آمده است: “أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَجَنَّةُ الْکَافِرِ وَالْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلاَءِ إِلَى جِنَانِهِمْ

 

وَجِسْرُ هَؤُلاَءِ إِلَى جَحِیمِهِمْ; دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پلى است براى این گروه

مؤمنان به سوى بهشتشان وپلى است براى آن گروه کافران به سوى دوزخشان”.

 

 

به همین دلیل در روایتى از امام حسن مجتبىعلیه السلام آمده است که کسى از محضرش پرسید: “مَا بَالُنَا نَکْرَهُ الْمَوْتَ وَلاَ نُحِبُّهُ؟; چرا از مرگ

 

بیزاریم و از آن خوشمان نمى آید؟”. در پاسخ فرمود: “إِنَّکُمْ أَخْرَبْتُمْ آخِرَتَکُمْ وَعَمَرْتُمْ دُنْیَاکُمْ فَأَنْتُمْ تَکْرَهُونَ النُّقْلَةَ مِنَ الْعُمْرَانِ إِلَى الْخَرَابِ; زیرا شما

 

 

آخرت خود را ویران ساخته اید و دنیایتان را آباد،از این رو شما کراهت دارید که از آبادى به سوى ویرانى روید”.

 نظر دهید »

بخش سیزدهم نامه ی امیرالمومنین علی(ع)

02 اردیبهشت 1391 توسط نخعي فرد

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

َبِّکَ شَرِیکٌ لاََتَتْکَ رُسُلُهُ، وَلَرَأَیْتَ آثَارَ مُلْکِهِ سُلْطَانِهِ، وَلَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَصِفَاتِهِ، وَلَکِنَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ لاَ یُضَادُّهُ فِی مُلْکِهِ أَحَدٌ، وَلاَ یَزُولُ أَبَداً وَلَمْ یَزَلْ. أَوَّلٌ قَبْلَ الاَْشْیَاءِ بِلاَ أَوَّلِیَّة، وَآخِرٌ بَعْدَ الاَْشْیَاءِ بِلاَ نِهَایَة. عَظُمَ عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِیَّتُهُ بِإِحَاطَةِ قَلْب أَوْ بَصَر. فَإِذَا عَرَفْتَ ذَلِکَ فَافْعَلْ کَمَا یَنْبَغِی لِمِثْلِکَ أَنْ یَفْعَلَهُ فِی صِغَرِ خَطَرِهِ، وَقِلَّةِ مَقْدِرَتِهِ، وَکَثْرَةِ عَجْزِهِ، و عَظِیمِ حَاجَتِهِ إِلَى رَبِّهِ، فِی طَلَبِ طَاعَتِهِ، وَالْخَشْیَةِ مِنْ عُقُوبَتِهِ، وَالشَّفَقَةِ مِنْ سُخْطِهِ: فَإِنَّهُ لَمْ یَأْمُرْکَ إِلاَّ بِحَسَن، وَلَمْ یَنْهَکَ إِلاَّ عَنْ قَبِیح.

پسرم! بدان اگر پروردگارت شریکى داشت، رسولان او به سوى تو مى آمدند و آثار ملک و قدرتش را مى دیدى و افعال و صفاتش را مى شناختى; ولى او خداوندى یگانه است همان گونه که خودش را به این صفت توصیف کرده است.
هیچ کس در ملک و مملکتش با او ضدیت نمى کند و هرگز زایل نخواهد شد و همواره بوده است. او سرسلسله هستى است بى آنکه آغازى داشته باشد و آخرین آنهاست بى آنکه پایانى برایش تصور شود. بزرگ تر از آن است که ربوبیتش در احاطه فکر یا چشم قرار گیرد.
حال که این حقیقت را شناختى، در عمل بکوش آن چنان که سزاوارِ مانند توست از نظر کوچکى قدر ومنزلت و کمى قدرت و فزونى عجز و نیاز شدیدت به پروردگارت. در راه اطاعتش بکوش،ازعقوبتش برحذر باشو از خشمش بیمناک، زیرا او تو را جز به نیکى امر نکرده و جز از قبیح و زشتى باز نداشته است.

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

 نظر دهید »

بخش دوازدهم نامه ی امیرالمومنین علی(ع)

31 فروردین 1391 توسط نخعي فرد

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

e;">وَاعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ یُنْبِئْ عَنِ اللهِ سُبْحَانَهُ کَمَا أَنْبَأَ عَنْهُ الرَّسُولُصلى الله علیه وآلهفَارْضَ بِهِ رَائِداً، وَإِلَى النَّجَاةِ قَائِداً، فَإِنِّی لَمْ آلُکَ نَصِیحَةً. وَإِنَّکَ لَنْ

تَبْلُغَ فِی النَّظَرِ لِنَفْسِکَ ـ وَإِنِ اجْتَهَدْتَ ـ مَبْلَغَ نَظَرِی لَکَ.

پسرم! بدان هیچ کس از خدا همچون پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله خبر نیاورده و احکام خدا را همانند او بیان نکرده است بنابراین او را به عنوان رهبر

خود بپذیر و در طریق نجات و رستگارى، وى را قائد خویش انتخاب کن. من از هیچ اندرزى درباره تو کوتاهى نکردم و تو هرقدر براى آگاهى از

صلاح و مصلحت خویش کوشش کنى به آن اندازه که من درباره تو تشخیص داده ام نخواهى رسید

 

 

شرح و تفسیر بخش دوازدهم

 

پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله را راهنماى خود قرار ده

 

امام علیه السلام در این بخش از اندرزنامه خود خطاب به فرزند عزیزش به دو نکته مهم اشاره مى کند: نخست اینکه پیغمبر اسلام صلى الله علیه

 

وآله بهترین پیشوا و راهنماست و دیگر اینکه پدرش امیر مؤمنان از هیچ کوششى براى هدایت او فروگذار نکرده است، بنابراین باید بر پیروى از این دو

 

پیشوا پا فشارى کرد.

 

مى فرماید: “پسرم بدان هیچ کس از خدا همچون پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله خبر نیاورده و احکام خدا را همانند او بیان نکرده است بنابراین او را

 

به عنوان رهبر خود بپذیر و در طریق نجات و رستگارى، وى را قائد خویش انتخاب کن”; وَاعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ یُنْبِئْ عَنِ اللهِ سُبْحَانَهُ کَمَا أَنْبَأَ عَنْهُ

 

الرَّسُولُ صلى الله علیه وآله فَارْضَ بِهِ رَائِداً، وَإِلَى النَّجَاةِ قَائِداً

 

این تعبیر نشان مى دهد که وحى آسمانى که بر پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله نازل شد سرآمد همه وحى هایى است که بر انبیاى پیشین نازل شده

 

است. در آن اعصار مطابق استعداد انسان هاى همان زمان وحى آسمانى نازل مى شد و در عصر خاتم انبیا آخرین پیام هاى خدا بر قلب مبارکش وحى

 

شد.

مقایسه قرآن مجید با تورات و انجیل کنونى هرچند دست تحریف به آن راه یافته شاهد گویاى این تفاوت عظیم است; در مورد معرفة الله و دلایل

 

توحید و صفات پروردگار، قرآن مجید مطالبى دارد که در هیچ یک از کتب آسمانى دیده نمى شود حتى عشرى از اعشار آن هم وجود ندارد. در مورد

 

مسائل مربوط به معاد که به گفته بعضى از محققان دو هزار آیه در قرآن از معاد و شاخ و برگ آن سخن مى گوید، آنقدر قرآن مطلب به میان آورده که

 

فراتر از آن تصور نمى شود. در مباحث اخلاقى، اجتماعى، سیاسى و مسائل مربوط به حکومت و تاریخ پیشینیان، قرآن از هر نظر پربار است. به همین

 

دلیل امام علیه السلام در گفتار بالا مى فرماید: احدى مانند پیغمبر اسلام صلى الله علیه وآله وحى آسمانى را به صورت گسترده بیان نکرده است و

 

همین دلیلِ انتخاب او به عنوان بهترین راهنما و پیشواست.

 

باید توجّه داشت که واژه “رائد” در اصل به معناى کسى است که او را براى جستجوى مرتع و آب براى چهارپایان مى فرستند و هنگامى که آن را

 

کشف کرد خبر مى دهد سپس این معنا توسعه یافته و به کسانى که امور حیاتى را در اختیار انسان ها مى گذارند اطلاق شده است.

 

قائد نیز در اصل به معناى کسى است که مهار ناقه را در دست مى گیرد و آن را در مسیر راهنمایى مى کند. سپس به رهبران انسانى اطلاق شده است.

 

امام علیه السلام در ادامه سخن مى افزاید: “من از هیچ اندرزى درباره تو کوتاهى نکردم و تو هرقدر براى آگاهى از صلاح خویش کوشش کنى به آن

 

اندازه که من درباره تو تشخیص داده ام نخواهى رسید”; فَإِنِّی لَمْ آلُکَ نَصِیحَةً. وَإِنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ فِی النَّظَرِ لِنَفْسِکَ ـ وَإِنِ اجْتَهَدْتَ ـ مَبْلَغَ نَظَرِی لَکَ

 

هدف امام علیه السلام از این سخن آن است که فرزندش را تشویق کند به دو دلیل نسبت به این نصایح کاملاً پایبند باشد یکى اینکه امام علیه

 

السلام بر اثر دلسوزى و محبّت فوق العاده به او چیزى را فروگذار نکرده و دیگر اینکه فرزندش تازه کار است و هرگز نمى تواند آنچه را امام علیه

 

السلام مى داند و مى بیند، بداند و ببیند که گفته اند: آنچه را جوان در آیینه مى بیند پیر در خشت خام آن بیند.

 نظر دهید »

بخش یازدهم نامه ی امیرالمومنین علی(ع)

30 فروردین 1391 توسط نخعي فرد

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

rection: rtl; unicode-bidi: embed;">شفَتَفَهَّمْ یَا بُنَیَّ وَصِیَّتِی، وَاعْلَمْ أَنَّ مَالِکَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِکُ الْحَیَاةِ، وَأَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمِیتُ، وَأَنَّ الْمُفْنِیَ هُوَ الْمُعِیدُ، وَأَنَّ الْمُبْتَلِیَ هُوَ الْمُعَافِی، وَأَنَّ الدُّنْیَا لَمْ

تَکُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلاَّ عَلَى مَا جَعَلَهَا اللهُ عَلَیْهِ مِنَ النَّعْمَاءِ، وَالاِْبْتِلاَءِ، وَالْجَزَاءِ فِی الْمَعَادِ، أَوْ مَا شَاءَ مِمَّا لاَ تَعْلَمُ، فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکَ شَیْءٌ مِنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ عَلَى

جَهَالَتِکَ، فَإِنَّکَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلاً ثُمَّ عُلِّمْتَ، وَمَا أَکْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الاَْمْرِ، یَتَحَیَّرُ فِیهِ رَأْیُکَ، وَیَضِلُّ فِیهِ بَصَرُکَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِکَ! فَاعْتَصِمْ

بِالَّذِی خَلَقَکَ وَرَزَقَکَ وَسَوَّاکَ، وَلْیَکُنْ لَهُ تَعَبُّدُکَ، وَإِلَیْهِ رَغْبَتُکَ، وَمِنْهُ شَفَقَتُکَ.

ترجمه بخش یازدهم

پسرم! در فهم وصیتم دقت نما. بدان مالک مرگ همان مالک حیات است و آفریننده، همان کسى است که مى میراند و فانى کننده هم اوست که

جهان را از نو نظام مى بخشد و بیمارى دهنده همان شفابخش است و دنیا پابرجا نمى ماند مگر به همان گونه که خداوند آن را قرار داده است; گاهى

نعمت، گاهى گرفتارى و سرانجام پاداش در روز رستاخیر یا آنچه او خواسته و تو نمى دانى از کیفرهاى دنیوى و اگر درباره فهم این امور و حوادث

جهان امرى بر تو مشکل شد، آن را بر نادانى خود حمل کن و زبان به اعتراض مگشاى زیرا تو در آغاز خلقت جاهل و نادان بودى و سپس عالِم و آگاه

شدى و چه بسیار است امورى که هنوز نمى دانى و فکرت در آن متحیر و چشمت در آن خطا مى کند; اما پس از مدتى آن را مى بینى و ازحکمت

آن آگاه مى شوى

بنابراین به آن کس که تو را آفریده و روزى داده و آفرینش تو را نظام بخشیده تمسک جوى و تنها او را پرستش کن و رغبت و محبّت تو تنها به او

باشد و تنها از مخالفت او بترس.

شرح و تفسیر بخش یازدهم

 

همه چیز از سوى اوست

 

امام علیه السلام در این بخش از وصیّت نامه نخست به فرزندش دستور مى دهد که در آنچه او مى گوید دقت کند و فهم خود را به کار گیرد،

 

مى فرماید: “پسرم در فهم وصیتم دقت نما”; فَتَفَهَّمْ یَا بُنَیَّ وَصِیَّتِی

 

این جمله در واقع اشاره به اهمّیّت بحثى است که بعد از آن بیان فرموده، اهمیتى که در خورِ دقت فراوان است.

 

آن گاه به این حقیقت اشاره مى کند که در این عالم هر چه هست از سوى خداست; حیات و مرگ، صحت و بیمارى، تلخ و شیرین، نعمت و ابتلا و …

 

همه آنها حکیمانه است و اگر نتوانستى به حکمت آنها پى ببرى حمل بر بى اطّلاعى خود کن و در برابر اراده حکیمانه خدا تسلیم باش. مى فرماید:

 

 

“بدان مالک مرگ همان مالک حیات است و آفریننده، همان کسى است که مى میراند و فانى کننده هم اوست که جهان را از نو نظام مى بخشد و

 

بیمارى دهنده همان شفابخش است” ; وَاعْلَمْ أَنَّ مَالِکَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِکُ الْحَیَاةِ، وَأَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمِیتُ، وَأَنَّ الْمُفْنِیَ هُوَ الْمُعِیدُ، وَأَنَّ الْمُبْتَلِیَ هُوَ

 

الْمُعَافِی.

 

 

این سخن اشاره به توحید افعالى است که در جهان بیش از یک مبدأ نیست: “لا مُؤَثِّرَ فِى الْوُجُودِ إِلاَّ اللهُ” نه اینکه عالم دو مبدأ دارد، مبدأ خیر و شر و

 

یزدان و اهریمن; آن گونه که ثنویان و دوگانه پرستان مى پنداشتند. اصولاً در خلقت خداوند شرى وجود ندارد و هرچه هست خیر است و شرّ امرى

 

نسبى است. به عنوان مثال: نیش عقرب وسیله اى دفاعى براى او در برابر دشمنانش هست. افزون بر آن که در سم و نیش حشرات دواهاى

 

شفابخشى وجود دارد و از این نظر خیر است و اگر کسى اشتباه کند و گرفتار نیش او شود، این شر بر اثر ناآگاهى او به وجود آمده است.

 

 

آن گاه امام علیه السلام به ناپایدارى دنیا و آمیخته بودن تلخ و شیرین در آن اشاره کرده مى فرماید: “و دنیا پابرجا نمى ماند مگر به همان گونه که

 

خداوند آن را قرار داده است; گاهى نعمت و گاهى گرفتارى و سرانجام پاداش در روز رستاخیر یا آنچه او خواسته و تو نمى دانى از کیفرهاى دنیوى”;

 

وَأَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلاَّ عَلَى مَا جَعَلَهَا اللهُ عَلَیْهِ مِنَ النَّعْمَاءِ، وَالاِبْتِلاَءِ، وَالْجَزَاءِ فِی الْمَعَادِ، أَوْ مَا شَاءَ مِمَّا لاَ تَعْلَمُ

 

آرى این طبیعت دنیاست و موافق حکمت خداوند است، زیرا اگر انسان همیشه غرق نعمت باشد، در میان امواج غفلت غرق مى شود و اگر همیشه مبتلا

 

باشد، یأس و نومیدى همه وجودش را فرا مى گیرد و از خدا دور مى شود. خداوند حکیم این دو را به هم آمیخته تا انسان پیوسته بیدار باشد و به سوى

 

او حرکت کند و دست به دامان لطفش بزند.

 

 

سپس از آنجا که گاهى افراد نادان به سبب بى اطّلاعى از حکمتِ حوادث عالم، زبان به اعتراض مى گشایند. امامعلیه السلام به فرزندش هشدار

 

مى دهد مى فرماید: “و اگر درباره فهم این امور حوادث جهان امرى بر تو مشکل شد، آن را بر نادانى خود حمل کن و زبان به اعتراض مگشاى زیرا تو

 

در آغاز خلقت جاهل و نادان بودى و سپس عالِم و آگاه شدى و چه بسیار است امورى که هنوز نمى دانى و فکرت در آن متحیر و چشمت در آن خطا

 

مى کند; اما پس از مدتى آن را مى بینى و از حکمت آن آگاه مى شوى”; فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکَ شَیْءٌ مِنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِکَ، فَإِنَّکَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ

 

بِهِ جَاهِلاً ثُمَّ عُلِّمْتَ، وَمَا أَکْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الاَْمْرِ، یَتَحَیَّرُ فِیهِ رَأْیُکَ، وَیَضِلُّ فِیهِ بَصَرُکَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِکَ

 

 

اشاره به اینکه کسى مى تواند زبان به اعتراض بگشاید که نسبت به همه چیز آگاه باشد و فلسفه تمام حوادث را بداند و آن را موافق حکمت نبیند در

 

حالى که چنین نیست; معلومات انسان در برابر مجهولاتش همچون قطره در مقابل دریاست. در آغاز عمر چیزى نمى داند و تدریجاً نسبت به بعضى

 

امور آگاه مى شود و چه بسیار امورى که در آغاز از فلسفه آن بى خبر است; اما چیزى نمى گذرد که حکمت آن بر او آشکار مى شود. آیا انسان با این

 

علم محدود و با این تجاربى که درباره جهل و علم خود دارد مى تواند در مورد آنچه نمى داند لب به اعتراض باز کند؟!

 

 

امام علیه السلام در پایان این قسمت، فرزندش را دستور به تمسک به ظل عنایت و الطاف الهى و توجّه به ذات پاک او مى دهد که در هر حال کلید

 

نجات است، مى فرماید: “بنابراین به آن کس که تو را آفریده و روزى داده و آفرینش تو را نظام بخشیده تمسک جوى و تنها او را پرستش کن و

 

رغبت و محبّت تو تنها به سوى او باشد و تنها از مخالفت او بترس”; فَاعْتَصِمْ بِالَّذِی خَلَقَکَ وَرَزَقَکَ وَسَوَّاکَ، وَلْیَکُنْ لَهُ تَعَبُّدُکَ، وَإِلَیْهِ رَغْبَتُکَ، وَمِنْهُ

 

شَفَقَتُکَ

 

این چهار دستور کوتاه و پر معنا به یقین ضامن سعادت هر انسانى است: اعتصام به ظل عنایت پروردگار و پرستش او و توجّه به ذات پاکش و ترس

 

از مجازاتش.

 

در جمله “الَّذِی خَلَقَکَ وَرَزَقَکَ وَسَوَّاکَ” که برگرفته از این آیات قرآن مجید است: الَّذِى خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى * وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى

 

نخست اشاره به آفرینش، سپس روزى و بعد تسویه و نظام بخشیدن به وجود انسان از نظر جسم و جان آمده است در حالى که مى دانیم نخست

 

خلقت است و بعد تسویه و سپس رزق و روزى; اما با توجّه به اینکه عطف به واو همیشه دلیل بر ترتیب نیست مشکلى از این نظر در تفسیر عبارت

 

پیدا نمى شود.

 

این احتمال نیز کاملاً پذیرفتنى است که نظر امامعلیه السلام به دوران تکامل جنینى و رشد پس از تولد است; زیرا نطفه اى که در رحم مادر قرار

 

مى گیرد، از روزى الهى که در رحم مادر براى او حواله شده پیوسته بهره مى برد و به دنبال آن مراحل تکامل را یکى پس از دیگرى سیر مى کند حتى

 

زمانى که متولد مى شود و روزى او از خون به شیر مادر مبدل مى گردد، باز هم مراحل تسویه و تکامل را تا مدت زیادى ادامه مى دهد، بنابراین

 

مى توان گفت که روزى قبل از مراحل تکامل انسان شروع مى شود.

 

نکته: مقایسه علم و جهل بشر

 

شک نیست انسان هنگام تولد چیزى را نمى داند، هرچند استعداد او براى فراگیرى در حد بسیار بالایى است. قرآن مجید نیز بر این حقیقت ناطق است

 

مى گوید: وَاللهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً

 

آن گاه انسان از سه طریق آموزش مى بیند: 1. از طریق تجربیاتى که پیوسته به صورت بازى و سرگرمى و… بدان مشغول است. 2. از راه تعلیم و تربیت

 

پدر و مادر و استاد. 3. از طریق شکوفا شدن علوم فطرى فطرت توحید، حسن و قبح عقلى، امور وجدانى و مانند آن که دست قدرت خدا در نهاد او

 

قرار داده است; ولى هرچه پیش تر مى رود به وسعت مجهولات خود آشناتر مى گردد.

 

فى المثل ستاره شناسان با اسباب ابتدایى که نگاه به آسمان مى کنند، ستارگان محدودى را مى بینند که وضع آنها برایشان مجهول است، وقتى ابزار

 

پیشرفته تر مى شود به کهکشان هاى عظیمى دست مى یابند که هرکدام میلیون ها یا میلیاردها ستاره دارد. با کشف یک کهکشان دنیایى از

 

مجهولات در مقابل آنها خودنمایى مى کند و اگر روزى بتوانیم بعضى از ستاره هاى آنهارا با دقت به وسیله تلسکوپ ببینیم، عالمى از مجهولات در

 

مورد آن ستاره در مقابل ما آشکار مى گردد. به این ترتیب هرچه در علم پیشرفت مى کنیم سطح آگاهى ما بر دامنه جهلمان بیشتر خواهد شد و تا به

 

جایى مى رسیم که به گفته آن دانشمند معروف:

 

تا به جایى رسید دانش من *** که بدانم همى که نادانم

 

سرى به قرآن مى زنیم و آیاتى را که اشاره به علم خدا دارد بررسى مى کنیم: “وَلَوْ أَنَّمَا فِى الاَْرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُر

 

ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللهِ; و اگر همه درختان روى زمین قلم شود و دریا براى آن مرکّب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود اینها همه تمام مى شود ولى

 

کلمات خدا پایان نمى گیرد”.

 

به همین دلیل در جاى دیگر مى فرماید: وَما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلیلاً

 

انیشتین، دانشمند معروف مى گوید: اگر تمام علوم بشر را از روز نخست تا به امروز که در کتابخانه ها جمع شده است در برابر مجهولات بشر بگذاریم،

 

همانند یک صفحه از یک کتاب بسیار قطور است.

 

از اینجا نتیجه اى را که امامعلیه السلام در عبارت بالا گرفته است به خوبى درک مى کنیم که اگر ما در مسائل مربوط به مبدأ و معاد و اسرار زندگى

 

بشر سؤالات بدون جوابى پیدا کنیم باید حمل بر نادانى خود کنیم و زبان به انکار و اعتراض نگشاییم. این حکم عقل و منطق است.

 نظر دهید »

بزرگداشت حضرت امام علي بن محمد الهادي

29 فروردین 1391 توسط نخعي فرد
امام هادي (ع)

حضرت امام علي بن محمد الهادي عليه السلام در نيمه ذيحجه سال 212 هجري در “صريا “، منطقه اي واقع در 6 کيلومتري مدينه متولد شد. نام مبارک ايشان “علي"، کنيه اش “ابوالحسن” و القاب آن بزرگوار : نجيب، مرتضي، هادي، نقي، عالم، فقيه، امين، مؤتمن، طيب  و عسکري مي باشد که مشهورتر از همه “هادي” و “نقي” است.

پدر گرامي آن حضرت، امام جواد عليه السلام و مادر ايشان بانوي گرانقدر و با فضيلتي به نام “سمانه مغربيه” است. محمد بن فرج مي گويد:

“ابوجعفر ، محمد بن علي عليه السلام مرا خواست و فرمود: کارواني از را ه مي رسد که برده فروشي در ميان آن است و کنيزاني همراه خود دارد.  سپس هفتاد دينار به من داد و امر کرد با آن کنيزي را با مشخصاتي که داد، بخرم. من ماموريت را انجام دادم. اين کنيز همان مادر امام هادي عليه السلام است.

قدر و منزلت اين بانوي گرامي بدان پايه بود که امام هادي عليه السلام درباره اش فرمود : «مادرم عارف به حق من و اهل بهشت است. شيطان سرکش به او نزديک نمي شود، خداوند حافظ و نگهبان اوست و او در زمره مادران صديق و صالحان قرار دارد.» (1)

عبادت امام


امام هادي عليه السلام شب هنگام به پروردگارش روي مي آورد و شب را با حالت خضوع به رکوع و سجده سپري مي کرد و بين پيشاني نوراني اش و زمين، جز سنگ ريزه و خاک حايلي وجود نداشت. پارسايي و انس با پروردگار، آن چنان نمودي در زندگي امام داشت که در مقام بيان برجستگي و صفات والاي آن گرامي به ذکر اين ويژگي پرداخته اند.

ابن کثير مي نويسد: او عابدي  وارسته و زاهد بود. ايشان کمر همت به عبادت بسته، فقيه و پيشوا بود.

ابن عباد حنبلي نيز مي گويد: کان فقيها، اماماً ، متعبدا. (2)

اخلاق حسنه امام


پيشوايان معصوم عليهم السلام انسانهاي کامل و برگزيده اي هستند که به عنوان الگوهاي رفتاري هدايت جامعه را به سوي خداوند عهده دار شده اند.
گفتار و منش امامان عليهم السلام، ترسيم “حيات طيبه” انساني و وجودشان تبلور تمامي ارزشهاي الهي است.

نمونه تعبيرامام هادي عليه السلام  در زيارت جامعه کبيره *
معدن رحمت، گنجينه داران دانش، نهايت بردباري و حلم، بنيانهاي کرامت، خلاصه و برگزيده پيامبران، پيشوايان هدايت، چراغهاي تاريکي، پرچمهاي پرهيزکاري، نمونه هاي برتر و حجت هاي خدا بر جهانيان هستند.

امام هادي عليه السلام همچون نياکان خود در برابر ناملايمات بردبار بود و تا جايي که مصلحت اسلام ايجاب مي کرد با دشمنان حق و ناسزا گويان و اهانت کنندگان به ساحت مقدس آن حضرت، با بردباري برخورد مي کرد. “بريحه” عباسي - که از سوي دستگاه خلافت به سمت امام جماعت مکه و مدينه منصوب شده بود- از امام هادي عليه السلام نزد متوکل شکايت کرد و براي او نوشت: اگر خواهان حفظ مکه و مدينه هستي ، “علي بن محمد” را از اين دو شهر بيرون کن زيرا او مردم را به سوي خود خوانده و گروه زيادي از او پيروي کرده اند.

متوکل امام را از کنار حرم رسول خدا صلي الله عليه و آله تبعيد نمود. هنگامي که امام از مدينه به سمت سامرا در حرکت بود، بريحه نيز  همراه ايشان بود. در بين راه بريحه به امام گفت: تو خود مي داني که عامل تبعيد تو من بودم. سوگند مي خورم که چنانچه شکايت مرا نزد خليفه ببري، تمام درختانت را در مدينه آتش مي زنم، خدمتکارانت را مي کُشم و چشمه هاي مزارعت  را کور  مي کنم. بدان که اين کارها را خواهم کرد. امام عليه السلام در جواب فرمود:

«نزديک ترين راه براي شکايت از تو اين بود که ديشب شکايت تو را نزد خدا بردم و من اين شکايت را که بر خدا عرضه کردم نزد غير او، از بندگانش نخواهم برد» بريحه چون اين سخن را از امام شنيد، به دامن آن حضرت افتاد،  تضرع کرد و از ايشان تقاضاي بخشش نمود. امام فرمود: تو را بخشيدم. (3)

امام عليه السلام در بيان ديگران


امام هادي عليه السلام پيوسته تحت نظر حکومتهاي جور بود و سعي مي شد که آن حضرت با پايگاههاي مردمي و افراد جامعه تماس نداشته باشد.  با اين حال آن مقدار از فضايل اخلاقي از ايشان بروز نموده که دانشمندان و حتي دشمنان اهل بيت عليهم السلام را به تحسين آن وجود الهي واداشته است. ابوعبدالله جنيدي از دانشمندان مسلمان مي گويد: سوگند به خدا، او بهترين مردم روي زمين و برترين آفريده هاي الهي است. متوکل در نامه اي که براي امام عليه السلام مي نويسد خاطر نشان مي کند: ميرالمومنين عارف به مقام شماست و حق خويشاوندي را نسبت به شما رعايت مي کند و طبق آنچه مصلحت شما و خانواده تان مي باشد عمل مي کند. (4)

شاگردان امام


بنا براظهار شيخ طوسي، تعداد شاگردان امام هادي عليه السلام بالغ بر 185 نفر بوده است که در ميان آنان چهره هاي برجسته علمي و فقهي فراواني که داراي تاليفات گوناگوني بودند نيز ديده مي شود. در اينجا از برخي شاگردان آن حضرت به طور اختصار ياد مي شود:

1- ايوب بن نوح: مردي امين و مورد وثوق بود و درعبادت و تقوا رتبه والايي داشت، چندان که او را در زمره بندگان صالح خدا شمرده اند. او  وکيل امام هادي و امام عسکري عليهما السلام بود. ايوب به هنگام وفات تنها يکصد و پنجاه دينار از خود به جاي گذاشت، در حالي که مردم گمان مي کردند او پول زيادي دارد.

2- حسن بن راشد: وي از اصحاب امام جواد و امام هادي عليهما السلام شمرده مي شود و نزد آن دو بزرگوار از منزلت و مقام والايي برخوردار بوده است.

3- حسن بن علي ناصر : شيخ طوسي او را از اصحاب امام هادي عليه السلام شمرده است . وي پدر جد سيد مرتضي از سوي مادر است . سيد مرتضي در وصف او مي گويد : مقام و برتري او در دانش و پارسايي ، و فقه روشنتر از خورشيد درخشان است . او بود که اسلام را در “ديلم” نشر داد، بگونه اي که مردم آن سامان به وسيله او از گمراهي به هدايت راه يافته و با دعاي او به حق بازگشتند . صفات پسنديده و اخلاق نيکوي او بيش از آن است که شمرده نشود و روشنتر از آن است که پنهان بماند .

4- عبد العظيم حسني:  وي که نسب شريفش با چهار واسطه به امام حسن مجتبي عليه السلام مي رسد، از ياران امام هادي و امام عسکري عليهما السلام است. عبدالعظيم ، مردي پارسا ، وارسته ، دانشمند ، فقيه و مورد اعتماد و وثوق امام دهم بود . ابو حماد رازي مي گويد : در سامراء بر امام هادي عليه السلام وارد شدم و درباره مسائلي از حلال و حرام از آن حضرت پرسيدم  ، ايشان فرمود : اي حماد ! هر گاه در ناحيه اي که زندگي مي کني ، مشکلي در امر دين ، برايت پيش آمد از عبد العظيم حسني بپرس و سلام مرا به او برسان .

5- عثمان بن سعيد : وي در سن جواني و در حالي که يازده سال از عمرش مي گذشت ، افتخار شاگردي امام را پيدا نمود. امام هادي عليه السلام در مورد او به احمد بن اسحاق قمي فرمود : عثمان بن سعيد ، ثقه و امين من است ، هر چه به شما بگويد از سوي من گفته و هر چه به شما القا کند از ناحيه من القا کرده است. (5)

امام هادي و شيعيان ايشان در ايران


اکثر شيعيان در قرن نخست از شهر کوفه بودند. از دوران امام باقر و امام صادق عليهما السلام به اين طرف ، لقب"قمي” در آخر اسماء تعدادي از اصحاب ائمه به چشم مي خورد. اينها اشعري هاي عرب تباري بودند که در قم مي زيستند. در زمان امام هادي عليه السلام، قم مهمترين مرکز تجمع شيعيان ايران بود و روابط محکمي ميان شيعيان اين شهر و ائمه طاهرين وجود داشت. در کنار قم، دو شهر آبه (يا آوه) و کاشان نيز تحت تأثير تعلميات شيعي قرار داشته و مردم اين شهرها از بينش شيعي مردم قم پيروي مي کردند.

مردم قم و آوه ، همچنين براي زيارت مرقد مطهر امام رضا عليه السلام به مشهد مسافرت مي کردند که امام هادي نيز آنها را در قبال اين عمل “مغفور لهم” وصف کرده اند.

منبع:موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج)

 نظر دهید »

بخش دهم نامه ی امیرالمومنین علی(ع)

28 فروردین 1391 توسط نخعي فرد

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

ly: "B Mitra";” lang="AR-SA">وَاعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَیَّ مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَى اللهِ الاِقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللهُ عَلَیْکَ، وَالاَْخْذُ بِمَا مَضَى عَلَیْهِ الاَْوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ، الصَّالِحُونَ

مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ، فَإِنَّهُمْ لَمْ یَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لاَِنْفُسِهِمْ کَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ، وَفَکَّرُوا کَمَا أَنْتَ مُفَکِّرٌ، ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذَلِکَ إِلَى الاَْخْذِ بِمَا عَرَفُوا، الاِْمْسَاکِ عَمَّا لَمْ

یُکَلَّفُوا، فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُکَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِکَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ کَمَا عَلِمُوا فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذَلِکَ بِتَفَهُّم وَتَعَلُّم، لاَ بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ، وَعُلَقِ الْخُصُومَاتِ. وَابْدَأْ قَبْلَ

نَظَرِکَ فِی ذَلِکَ بِالاِْسْتِعَانَةِ بِإِلَهِکَ، وَالرَّغْبَةِ إِلَیْهِ فِی تَوْفِیقِکَ، وَتَرْکِ کُلِّ شَائِبَة أَوْلَجَتْکَ فِی شُبْهَة، أَوْ أَسْلَمَتْکَ إِلَى ضَلاَلَة. فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا

قَلْبُکَ فَخَشَعَ، وَتَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ، وَکَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً، فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ، وَإِنْ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ، وَفَرَاغِ نَظَرِکَ

وَفِکْرِکَ، فَاعْلَمْ أَنَّکَ إِنَّمَا تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ، وَتَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ. وَلَیْسَ طَالِبُ الدِّینِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ وَالاِْمْسَاکُ عَنْ ذَلِکَ أَمْثَلُ.

پسرم! بدان محبوب ترین چیزى که از میان وصایایم باید به آن تمسک جویى، تقوا و پرهیزکارى است و اکتفا به آنچه خداوند بر تو فرض و لازم

شمرده است و حرکت در راهى که پدرانت در گذشته آن را پیموده اند و صالحان از خاندانت از آن راه رفته اند، زیرا همان گونه که تو درباره خویش نظر

مى کنى آنها نیز درباره خود نظر کرده اند و آن گونه که تو براى صلاح خویشتن مى اندیشى آنها نیز مى اندیشیدند با این تفاوت که آنها تجارب خود

را براى توبه یادگار گذاشته اند.سرانجام فکر و اندیشه، آنها را به جایى رسانید که آنچه را به خوبى شناخته اند بگیرند و آنچه را که مبهم است و به آن

مکلف نیستند رها سازند. اگر روح و جان تو از قبول آن ابا دارد و مى خواهى که تا آگاه نشوى اقدام نکنى مى بایست از طریق صحیح این راه را بپویى

و این خواسته با فهم و دقت و تعلم باشد نه از طریق فرو رفتن در شبهات و تمسک جستن به دشمنى ها و خصومت ها.

 

اضافه بر این پیش از آنکه در طریق آگاهى در این امور گام نهى از خداوندت استعانت بجوى و براى توفیق، رغبت و میل، نشان ده و از هر گونه

عاملى که موجب خلل در افکار تو شود یا تو را به شبهه اى افکند یا تسلیم گمراهى کند بپرهیز.

 

هرگاه یقین کردى قلب و روحت صفا یافته و در برابر حق خاضع شده و رأیت به کمال پیوسته و تمرکز یافته و تصمیم تو در این باره تصمیم واحدى

گشته و از هر چه غیر از آن است صرف نظر کرده اى در این صورت به آنچه براى تو در این وصیّت نامه توضیح داده ام دقت کن تا نتیجه مطلوب را

بگیرى و اگر آنچه را در این زمینه دوست مى دارى از شرایطى که گفتم برایت فراهم نشد و فراغت خاطر و آمادگى فکر حاصل نکردى، بدان در

طریقى گام مى نهى که همچون شترى که چشمانش ضعیف است به سوى پرتگاه پیش مى روى و در میان تاریکى ها غوطهور مى شوى و کسى که

گرفتار اشتباه و خلط حق با باطل است نمى تواند طالب دین باشد و با این حال اگر وارد این مرحله نشوى بهتر است.

 

شرح و تفسیر بخش  دهم

 

از پیمودن راه هاى مشکوک بپرهیز

 

امام علیه السلام در این بخش از وصیّت نامه اندرزهاى مهمى به فرزندش مى دهد و مقدم بر همه چیز او را به تقواى الهى و قناعت به فرایض و

 

احکامِ روشن خداوند و پرهیز از گام نهادن در راه هاى مشکوک دعوت مى کند مى فرماید: “پسرم بدان محبوب ترین چیزى که از میان وصایایم باید

 

به آن تمسک جویى، تقوا و پرهیزکارى است و اکتفا به آنچه خداوند بر تو فرض و لازم شمرده است و حرکت در راهى که پدرانت در گذشته آن را

 

پیموده اند و صالحان از خاندانت از آن راه رفته اند”; وَاعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَیَّ مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَى اللهِ وَالاِقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللهُ عَلَیْکَ،

 

وَالاَْخْذُ بِمَا مَضَى عَلَیْهِ الاَْوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ، وَالصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ

 

بى شک تقواى الهى مهم ترین وصیّت همه اولیاى خداست و زاد و توشه قیامت و برگه ورود در بهشت و معیارِ امتیاز انسان ها بر یکدیگر است و به

 

همین دلیل در همه خطبه هاى نماز جمعه به آن توصیه مى شود و بر آن تأکید مىورزند. تقوا که همان حالت خداترسى درونى و مسئولیت پذیرى

 

واقعى است انسان را از هرگونه گناه باز مى دارد.

 

جمله “وَالاِقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللهُ عَلَیْکَ” به این معنا نیست که تنها به واجبات قناعت کن و از مستحبات و سنن بپرهیز، بلکه اشاره به نکته اى

 

است که در ادامه سخن مى آید و آن پرهیز از امورى است که در شریعت مسکوت مانده و کسى در برابر آن مسئولیت ندارد و یا دسترسى به آن میسر

 

نیست; مانند معرفت به کنه ذات خداوند.

 

جمله “وَالصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ” اشاره به پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله و شخص على علیه السلام و عبدالمطلب و حمزه و ابوطالب و جعفرعلیهم

 

السلام است.

 

آن گاه امام علیه السلام به ذکر دلیل بر این مطلب پرداخته مى فرماید: “زیرا همان گونه که تو درباره خویش نظر مى کنى آنها نیز درباره خود نظر

 

کرده اند و آن گونه که تو براى صلاح خویشتن مى اندیشى آنها نیز مى اندیشیدند با این تفاوت که آنها تجارب خویش را براى تو به یادگار گذاشتند

 

سرانجام فکر و اندیشه، آنها را به آنجا رسانید که آنچه را به خوبى شناخته اند بگیرند و آنچه را که مبهم است و به آن مکلف نیستند رها سازند”;

 

فَإِنَّهُمْ لَمْ یَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لاَِنْفُسِهِمْ کَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ، وَفَکَّرُوا کَمَا أَنْتَ مُفَکِّرٌ، ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذَلِکَ إِلَى الاَْخْذِ بِمَا عَرَفُوا، وَالاِْمْسَاکِ عَمَّا لَمْ یُکَلَّفُوا

 

 

این سخن نیز ناظر به آن است که در مسائل مربوط به دین، امورى است که باید دنبال شود و عدم آگاهى بر آنها عذر نیست، بلکه همه باید آن را فرا

 

گیرند و امورى است که یا از تحت قدرت انسان بیرون است; مانند معرفت کنه ذات خداوند که هیچ پیامبر مرسلى هم نمى تواند به آن برسد و یا از

 

امورى است که خداوند به لطف و کرمش بر بندگانش تخفیف داده و آنها را بدان مکلف نساخته است; ولى اگر اصرار بر آن کنند ممکن است تکلیف به

 

آن دامانشان را بگیرد; مانند آنچه در داستان بنى اسرائیل مربوط به ذبح گاو مخصوص آمده که اگر اصرار در سؤال از جزئیات آن نداشتند، هر گاوى را

 

ذبح مى کردند کافى بود ولى اصرار بیش از حد آنها سبب شد چندان اوصاف مختلفى براى گاو مزبور ذکر شود که در دستیابى به آن دچار مشکل

 

شوند.

 

نیز مانند آنچه درباره حج در روایتى از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله آمده است که روزى خطبه اى خواند و درباره وجوب حج سخن گفت. شخصى به

 

نام عکاشه و طبق روایتى سراقه گفت: اى رسول خدا! آیا همه سال واجب است؟ پیامبرصلى الله علیه وآله سکوت کرد و جوابى نگفت و او دو یا سه بار

 

سؤالش را تکرار کرد. رسول خدا صلى الله علیه وآله ناراحت شد و فرمود: واى بر تو اگر بگویم آرى، هر سال بر شما واجب مى شود و قدرت نخواهید

 

داشت، بنابراین آنجا که سکوت مى کنم سکوت کنید، زیرا کسانى که پیش از شما بودند بر اثر کثرت سؤال گرفتار شدند، بنابراین هنگامى که شما را به

 

چیزى امر کردم به آن اندازه که توانایى دارید انجام دهید.

 

در حدیثى دیگر از امام امیرالمؤمنین علیه السلام مى خوانیم که خطبه اى ایراد فرمود و گفت: “إِنَّ اللهَ حَدَّ حُدُوداً فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَفَرَضَ فَرَائِضَ فَلاَ

 

تَنْقُصُوهَا وَسَکَتَ عَنْ أَشْیَاءَ لَمْ یَسْکُتْ عَنْهَا نِسْیَاناً فَلاَ تَکَلَّفُوهَا رَحْمَةً مِنَ اللهِ لَکُمْ فَاقْبَلُوهَا; خداوند حدود و مرزهایى براى حلال و حرام قرار داده از آن

 

تجاوز نکنید و واجباتى را لازم شمرده از آن کم نگذارید و نسبت به امورى ساکت شده و این سکوت به خاطر نسیان نبوده، در برابر آن اصرار نکنید.

 

این رحمت خداست و تخفیف الهى براى شما پس آن را بپذیرید”.

 

سپس در ادامه سخن مى فرماید: “اگر این پیشنهاد را نمى خواهى قبول کنى و روح و جان تو از قبول آن ابا دارد و مى خواهى که تا آگاه نشوى اقدام

 

نکنى مى بایست از طریق صحیح این راه را بپویى و این خواسته با فهم و دقت و تعلم باشد نه از طریق فرو رفتن در شبهات و تمسک جستن به

 

دشمنى ها و خصومت ها.

 

اضافه بر این پیش از آنکه در طریق آگاهى در این امور گام نهى از خداوندت استعانت بجوى و براى توفیق، رغبت و میل، نشان ده و از هرگونه عاملى

 

که موجب خلل در افکار تو شود یا تو را به شبهه اى افکند یا تسلیم گمراهى کند بپرهیز”; فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُکَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِکَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ کَمَا عَلِمُوا

 

فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذَلِکَ بِتَفَهُّم وَتَعَلُّم، لاَ بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ، وَعُلَقِ الْخُصُومَاتِ. وَابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فِی ذَلِکَ بِالاِسْتِعَانَةِ بِإِلَهِکَ، وَالرَّغْبَةِ إِلَیْهِ فِی تَوْفِیقِکَ، وَتَرْکِ

 

کُلِّ شَائِبَة أَوْلَجَتْکَ فِی شُبْهَة، أَوْ أَسْلَمَتْکَ إِلَى ضَلاَلَة

 

عصاره کلام امام علیه السلام در اینجا این است که براى رسیدن به حق دو راه در پیش دارى; یکى راه پیروى از پیشینیان صالح از خاندانت و استفاده

 

از تجربیات بسیار سودمند آنها که راهى است نسبتا آسان و بى خطر. راه دوم، راه اجتهاد شخصى است که خودت وارد میدان شوى و حق را از باطل

 

بشناسى و پیمودن این راه چهار شرط دارد:

 

نخست اینکه در هر موضوعى نیک بیندیشى و دقت کنى و دیگر اینکه از فرو رفتن در شبهات یا تمسک جستن به تعصب یا خصومات بپرهیزى و

 

سوم اینکه از خداى خود استعانت بجویى و از او بخواهى که تو را در پیمودن این راه کمک کند و چهارم اینکه از هر امر مشکوکى که ممکن است

 

منتهى به ورود در شبهه اى شود یا تو را به گمراهى بکشاند بپرهیزى.

 

سپس امام علیه السلام در ادامه این سخن، نکته را روشن مى کند که تنها سخنان سودمند و پربار و مؤثرِ من کافى نیست; آمادگى در وجود تو نیز از

 

شرایط تأثیر محسوب مى شود و به تعبیر دیگر همان گونه که فاعلیت فاعل شرط است، قابلیت قابل نیز لازم است، از این رو براى آماده ساختن قلب

 

و جان فرزندش براى پذیرش این وصایا مى فرماید:

 

“هر گاه یقین کردى قلب و روحت صفا یافته و در برابر حق خاضع شده و رأیت به کمال پیوسته و تمرکز یافته و تصمیم تو در این باره تصمیم

 

واحدى گشته و از هر چه غیر از آن است صرف نظر کرده اى در این صورت به آنچه براى تو در این وصیّت نامه توضیح داده ام دقت کن تا نتیجه

 

مطلوب را بگیرى”; فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ، وَتَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ، وَکَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً، فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ

 

 

مسلم کسانى که قلبى تاریک و مملوّ از تعصب ها و هوا و هوس دارند و فکرشان چندین جا مشغول است; گاه در فکر حفظ مقامند و گاه در فکر جمع

 

اموال و گاه به دنبال هوا و هوس هاى دیگر، نمى توانند از نصایح و اندرزهاى سودمند و بیدار کننده، هرچند گوینده اش امامعلیه السلام باشد بهره

 

بگیرند. به همین دلیل آیات قرآن که در تأثیرش جاى هیچ تردید نیست، گروهى را هدایت مى کند و در گروهى از تیره دلان لجوج اثرى ندارد و یا اثر

 

معکوس دارد. در سوره توبه آیه 124 و 125 مى خوانیم: “وَإِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَّنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً

 

وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ * وَأَمَّا الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَماتُوا وَهُمْ کافِرُون; و هنگامى که سوره اى نازل مى شود بعضى از آنان به

 

دیگرى مى گویند: این سوره ایمان کدام یک از شما را افزون ساخت به آنان بگو: اما کسانى که ایمان آورده اند بر ایمانشان افزوده است و آنها به

 

فضل و رحمت الهى خوشحالند * و اما کسانى که در دل هایشان بیمارى است، پلیدى بر پلیدیشان افزوده; و از دنیا رفتند در حالى که کافر بودند”.

 

 

و به گفته شاعر:

 

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست *** در باغ لاله روید و در شوره زار خس

 

حضرت در ادامه این سخن مى افزاید: “و اگر آنچه را در این زمینه دوست مى دارى از شرایطى که گفتم برایت فراهم نشد و فراغت خاطر و آمادگى

 

فکر حاصل نکردى، بدان در طریقى گام مى نهى که همچون شترى که چشمانش ضعیف است به سوى پرتگاه پیش مى روى و در میان تاریکى ها

 

غوطهور مى شوى و کسى که گرفتار اشتباه و خلط حق با باطل است نمى تواند طالب دین باشد و با این حال اگر وارد این مرحله نشوى بهتر است”;

 

وَإِنْ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ، وَفَرَاغِ نَظَرِکَ وَفِکْرِکَ، فَاعْلَمْ أَنَّکَ إِنَّمَا تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ4، وَتَتَوَرَّطُ

 

الظَّلْمَاءَ وَلَیْسَ طَالِبُ الدِّینِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ، وَالاِْمْسَاکُ عَنْ ذَلِکَ أَمْثَلُ.

 

امام علیه السلام بدین وسیله به فرزندش هشدار مى دهد که براى نتیجه گرفتن از این وصیّت نامه خود را آماده سازد، اراده و تصمیم جدى بگیرد و از

 

آنچه مایه پراکندگى فکر و خیال اوست جداً بپرهیزد، دامن همت به کمر بزند و با گام هاى استوار وارد میدان شود و گوش دل را به سخنان امامعلیه

 

السلام بسپارد تا بتواند به سر منزل مقصود و سعادت مطلوب برسد. در غیر این صورت، بیهوده خود را خسته مى کند و در این راه گام مى نهد.

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
مهر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30    

مدرسه علميه زينب كبري(س)- رفسنجان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخبار حوزه
  • کانون پرسمان مهدوی
  • اخلاقی
  • فرهنگی
  • در محضر بزرگان
  • بانک مقالات اسلامی
  • پایان نامه های برتر
  • یافته های جدید پزشکی
  • در محضر یار
    • غرب و مهدویت
  • وهابیت
  • ناتو فرهنگی
  • قرآن، کتاب هدایت
  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس