در گذر زمان
در گذر زمان –نه چندان دور،نه چندان نزدیک به باور من روزی می رسد که دیگر
کسی هراس گرسگی شبانه را ندارد. آن روزها،توهین و تهمت،روغن چرخ زندگی ها
نخواهد بود.
آن روزها،آدم ها با دست و جیب خالی سفر می کنند. چون می دانند هرجا روند
مردمان آن سرزمین به گرمی میزبان اویند.
من می دانم!روزی فرا خواهد رسید که دیگر دروغ واژه ای بی مصداق است.
آن روزها،دزدی مفهومی خنده دار است و در کتابهای تاریخی یافت می شود و پدرها
و مادرها مجبورند آن را برای بچه هایشان به سختی معنا کنند.
من میدانم ! روزی فرا خواهد رسید که وقتی کسی می افتد و می خواهد بلند شود می
بیند 10 دست برای بلند کردن او پیش قدم شده اند. آن روزها،لبخند نقش بند تمام
صورت هاست.
آن روزها،انسانها به هم مثابه یک پدیده ی باشکوه نگاه می کنندد و نه یک
رقیب،مزاحم و…
من می دانم!روزی فرا خواهد رسید که خدا یک مفهوم آسمانی دور از دسترس نیست.
آن روزها،خدا رنگ زندگی است رنگ زندگی تک تک آدم ها.
آن روزها، دیدار آدم ها دیدار خدا خواهد بود آن روزها تنت که به تن کسی بخورد
رنگی می شود رنگ خدا وه که چه لذت بخش است زندگی در آن روزها ولی تا آن
روز ما باید از این شب عبور کنیم تا آن روز فقط یک شب،آری فقط یک شب فاصله
است از این شب عبور باید کرد. روزی بی نظیر فرا خواهد رسید روزی بی سابقه فرا
خواهد رسید. به شرط آنکه ما از شب عبور کنیم تا رسیدن به آن روزها…